اسیدپاشی از کجا پیدایش شد؟ چه شد که به ذهن یک نفر، یک آدم، رسید چنین بلایی سرِ دیگری بیاورد؟ اولینبار چه کسی فکر کرد میتواند رقیبش را با اسید از میان بردارد؟ دشمنش را با اسید مجازات کند؟ معشوقش را با اسید به دست بیاورد؟ هرچه بپرسیم باز درکناشدنی و نفهمیدنی است
شفا آنلاین>اجتماعی>مصاحبه با سه قربانی اسیدپاشی درباره جنبههای اقتصادی، اجتماعی و قانونی زندگیشان بعد از سوختن با اسید به بهانه تصویب طرح حمایت از
قربانیان اسیدپاشی
اسیدپاشی از کجا پیدایش شد؟ چه شد که به ذهن یک نفر، یک آدم، رسید چنین بلایی سرِ دیگری بیاورد؟ اولینبار چه کسی فکر کرد میتواند رقیبش را با اسید از میان بردارد؟ دشمنش را با اسید مجازات کند؟ معشوقش را با اسید به دست بیاورد؟ هرچه بپرسیم باز درکناشدنی و نفهمیدنی است. نه میفهمیم کسی چطور میتواند دست به چه کاری بزند؛ نه میفهمیم چطور زندگی کسی در ثانیهای و دقیقهای میسوزد. در پرونده امروز با سه قربانی اسیدپاشی حرف زدهایم؛ به این امید که رنجشان درک و صدایشان شنیده شود. دیروز خبر رسید طرح تشدید مجازات اسیدپاشی و حمایت از قربانیان ناشی از آن در کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس به تصویب رسیدهاست؛ سخنگوی این کمیسیون ابراز امیدواری کرده است این طرح میزان اسیدپاشی را به صفر برساند.* با الهام از شعر «این قصه برای نخوابیدن است» از گروس عبدالمکیان
درد بیپایان، درمان گران
«محسن مرتضوی»، عضو موسسین و هیئت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی| محسن، متولد 58 است و اهل تهران. شش سال از وقتی نظافتچی اداره با سه کیلو اسید و ضربات چاقو به او حمله میکند، میگذرد. محسن بینایی یک چشمش را در این ماجرا از دست میدهد. او حالا همه فکر و ذکرش کمک به کسانی است که مثل خودش، اسید زندگیشان را سوزانده؛ او در قصهاش از هزینههای زیاد درمان و مشکلات مالی قربانیان اسیدپاشی میگوید.
«قبلا کارمند بودم، حالا از کارافتاده. البته در این سالها هنرهای چوبی مثل معرق و منبت یاد گرفتهام ولی خب بیشتر مشغول درمان بودهام. تا حالا 96بار جراحی شدهام، همه هم گران و زمانبر؛ عملهای پلاستیک از دو سه میلیون تومان شروع میشوند و تا 20 میلیون و 50میلیون هم میرسند. طول درمان ما هم معمولا تا آخر عمر است. پوست بهمرور زمان تغییر میکند و بههمین دلیل اِسکارها برمیگردند یا ناهنجاریهای جدید ایجاد میشود.
مثلا من چندین بار تا حالا پلکم را عمل کردهام ولی مدام برگشت میکند. جراحیهای پلاستیک، زمانبندی دارند. پزشک میگوید یک ماه بعد، باید فلان عمل را انجام بدهی ولی خیلیها چون پول ندارند در نوبتهای پنج شش ماهه بیمارستانهای دولتی میمانند و خب تأثیر عمل قبلیشان هم از بین میرود. این بخشی از زندگی بچههایی است که با اسید میسوزند اما مسائل مالی همه چیز نیست. اسید، اولین نشانه هویت آدمها یعنی صورتشان را از بین میبرد. بعد از آن، نگاه مردم تغییر میکند و رفتوآمد در جامعه سخت میشود. حالا من اینها را میگویم که چه بشود؟ وقتی صدایمان به کسی نمیرسد، چرا از درد و رنجمان بگوییم؟ من فقط میخواهم انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی را معرفی کنم تا اگر مردم کسی را میشناسند که با اسید سوخته، انجمن را بهش معرفی کنند. اینجا 15پزشک ازجمله دکتر «کمال فروتن»، رئیس انجمن، جراحی بچهها را رایگان یا با هزینه کم انجام میدهند؛ برای تأمین هزینههای درمان با خَیرها ارتباط داریم؛ پرونده حقوقی بچهها را پیگیری میکنیم؛ در بخش کارآفرینی انجمن، کلاسهای هنری مثل سفال و نقاشی برگزار میکنیم، به بچهها آموزش میدهیم و برایشان نمایشگاه برگزار میکنیم. انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی را سال 95 جمعی از هنرمندها، پزشکها، وکلا و قربانیان پایهریزی کردند؛ هزینه اولیهاش از سه روز اکران سراسری فیلم «لانتوری» تأمین و بعد از کلی تلاش و دوندگی در سال 96، ثبت شد. اینجا همه هرکاری از دستشان بربیاید، انجام میدهند تا بچههای اسیدپاشیشده خانهنشین نشوند. ما یک وبسایت داریم که البته هنوز کامل نشده و در مراحل اولیه است (www.ehgha.com). این هم شماره تلفن انجمن؛ 09195181050، شاید به درد کسی بخورد».
من دنیا را نمیبینم، دنیا مرا
«معصومه عطایی»، عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از قربانیان اسیدپاشی| معصومه 36ساله است و متولد اصفهان. در 27سالگی، اسید چشمهایش را از او میگیرد. معصومه گرافیک خوانده، پیش از این اتفاق، نقاشی میکشیده و آرایشگری میکردهاست. حالا هیچکدام این کارها را نمیتواند انجام دهد اما بیکار هم ننشستهاست؛ سفالگری میکند، نمایشگاه میگذارد و هنرش را به دیگران آموزش میدهد. معصومه با یادآوری تلخ روزهای اول درمان، قصهاش را شروع میکند و از بُعد اجتماعی زندگی قربانیهای اسیدپاشی میگوید:
«برای درمان، از اصفهان به تهران رفتیم. بیمارستان یک میلیون تومان میخواست و ما اینقدر پول همراهمان نبود. بستریام نکردند. یکی دو روز طول کشید تا روزنامه شرق دست بهکار شود و در اطلاعیهای تقاضای کمک و شماره حساب چاپ کند. پول جمع شد و بیمارستان، من را پذیرفت. بعد هم پویشهایی که توی روزنامهها و شبکههای مجازی راه افتاد به کمکم آمد. هزینه عملهای جراحیام، غیر از دو سه تای اول، از طرف خیران تأمین شد. یکی از دلایلی که بیناییام را از دست دادم هم همان هزینههای اولیه درمان بود که تنهایی از پسشان برنمیآمدم. بیمه، جراحیهای ما را تقبل نمیکند و عمل زیبایی بهحسابشان میآورد درحالیکه «ترمیمی» هستند. من عمل نمیکنم که زیبا شوم، فقط میخواهم بتوانم پلکم را ببندم و شب راحت بخوابم. تا حالا 37بار جراحی شدهام، بخش زیادی از صورتم ترمیم شدهاست اما دیگر شبیه به خودم نمیشوم. الان دیگر این وضعیت را پذیرفتهام سالهای اول اما خیلی سخت گذشت.
پایم را از خانه بیرون نمیگذاشتم مگر برای دکتر و بیمارستان که با آژانس میرفتم و برمیگشتم. حاضر نبودم با کسی ارتباط برقرار کنم یا جایی بروم که کسی من را ببیند. نگاههای دیگران، کنجکاویها و سوالاتشان آزارم میداد. بعضیها میگفتند ببین چه کار کرده که چنین بلایی سرش آوردهاند. خیلی طول کشید تا حال و روزم بهتر شود. شروع کردم به شرکت در کلاسهای مختلف، کارهای هنری یاد گرفتم. دوست داشتم دوباره در جامعه حضور داشتهباشم، دلم نمیخواست کلمه «قربانی» دنبال اسمم بیاید. آن اوایل خودم را گول میزدم و دیگران بهم امیدواری میدادند اما من دیگر آن آدم سابق نیستم. وقتی کارت ملیام را میبرم بانک و من را با آن نمیشناسند، یعنی هویتم را از دست دادهام. تصور کن شغل داری، درآمد داری، در جامعه رفتوآمد میکنی و ناگهان همه اینها نابود میشود. حالا دو سالی است که دیگر پیش دکتر نمیروم، عملهایم را متوقف کردهام. نه بیمه زیر بار میرود، نه میشود از مردم توقع داشت؛ انجمن هم اول راه است و نمیشود انتظار داشت همه قربانیهای اسیدپاشی را حمایت کند. از اینها گذشته، مسئله ما فقط درمان نیست. جامعه ما را میپذیرد؟ جایی هست ما را برای کار قبول کند؟».
قانون بازدارنده نیست
«محمد رضایی»| محمد 36ساله است، متولد زاهدان و ساکن گلبهار. هشت سال پیش همسرش نیمهشب در خواب روی صورتش اسید میپاشد. محمد آن موقع تازه در آزمون استخدامی آموزشوپرورش قبول شدهبود و رویای ادامه تحصیل و استاد دانشگاه شدن در سر داشت ولی همهچیز طی چندثانیه از بین میرود. از همسر سابقش شکایت میکند، سالها دادگاه میرود اما درنهایت حقش که حتی اگر به دست هم میآمد هیچ چیز شبیه قبل نمیشد، ناحق میشود. محمد در قصهاش، از حفرههای قانونی میگوید که نمکی است بر زخم قربانیهای اسیدپاشی.
«45درصد سوختگی، از دست دادن یک گوش و بینایی هر دو چشم؛ کسی که من را به این روز انداخت، همسرم بود. بازداشتش کردند و چندروز بعد اعتراف کرد. خانوادهاش میرفتند و میآمدند که اگر رضایت بدهی، هزینههای درمانت را تأمین میکنیم. یک نفر را واسطه کردند. میگفت رضایت موقت بده تا آن خانم از بازداشت بیاید بیرون.
توافق میکنیم هزینههای درمانت را بدهند، پرونده تا هروقت که درمان طول بکشد به حالت تعلیق درمیآید، بعد دوباره به جریان میاندازیمش و آنوقت درباره قصاص و دیه تصمیم میگیریم. رضایت دادم، رضایتِ باشرط. رفتیم برای توافق و امضا. من حالم بد بود و چشمهایم نمیدید. پدرم هم متن رضایتنامه را نخواند، میخواست زود من را برگرداند خانه و اصلا بهشان، به خانواده همسر سابقم و فرد واسط، اعتماد داشتیم. بعد فهمیدیم متن را عوض کرده و از طرف من نوشتهاند «از تمام حقوقم میگذرم». این جنبه خصوصی جرم بود که از ما سوءاستفاده کردند. جنبه عمومی جرم هم طبق قانون باید به سه تا 15سال حبس (بهخاطر نقص عضو من) محکوم میشد که در کمال ناباوری 30میلیون تومان جریمه نقدی برایش بریدند. آن را هم تخفیف دادند و شد 22ونیم میلیون که این پول را هم من نگرفتم. وکیلم میگفت مجازات بعضی جرمها را به جریمه نقدی تبدیل میکنند اما کسی تا بهحال برای اسیدپاشی چنین حکمی ندادهاست.
دادگاه از حفرههای قانونی به نفع آن خانم استفاده کرد. دست ما هم بهجایی بند نیست، کارشان ظاهرا قانونی است اما اخلاقی نیست. هرچه پیگیری کردیم، راه به جایی نبرد. وکیل گردنکلفت گرفتهبودند. در دادگاه عمومی، کاملا تبرئه شد. برایم پروندهسازی کردند و گفتند کس دیگری اسیدپاشی کردهاست. آن خانم حتی من را برای مهریهاش، به دادگاه کشاند. همان وقتی که دادگاه کیفری من برگزار شد، ماجرای اسیدپاشیهای اصفهان هم رخ دادهبود؛ ماجرای آن اسیدپاشها رسانهای شد و مفسد فیالارض تلقی شدند. من قضیه را رسانهای نکردم و آن خانم حالا دارد برای خودش زندگی میکند، معلم است و مردم بچههایشان را سپردهاند دست او؛ دست کسی که تعادل روانی ندارد. قانون نیاز به اصلاح دارد. وقتی چنین جرمی، مجازات نقدی داشتهباشد خیلیها جرئت پیدا میکنند روی دیگران اسید بپاشند و بعد هم پولش را بدهند. این قانون بازدارنده است؟ اگر برای دانشآموزهای آن خانم اتفاقی بیفتد، چه کسی جوابگو خواهدبود؟».
نکته
ما در این پرونده، به جزئیات زندگی خصوصی قربانیان اسیدپاشی نپرداخته ایم؛ فرقی نمی کند «چه کسی» و «چرا» مرتکب عمل وحشتناک اسیدپاشی شده است . قصه زندگی «محسن»، «معصومه» و «محمد» برایمان از هر چیزی مهم تر بود
نکته
تصور عمومی بر این است که اسید فقط خانم هارا مورد هجوم قرار می دهد. ما در این پرونده خواستیم توجه ها را به مردان قربانی اسیدپاشی هم جلب کنیم. خراسان
الهه توانا | روزنامهنگار