دانشجويان شعار ميدادند كه مسئول بيلياقت، استعفا، استعفا. مسئول بيكفايت استعفا، استعفا. متاسفانه هنوز درك درستي از مفهوم شهروند و حقوق آن نزد مسئولين برخي از ادارات و نهادها وجود ندارد، در نتیجه وضعیت به چنین جایی میرسد
شفاآنلاین>سلامت> دانشجويان شعار ميدادند كه مسئول بيلياقت، استعفا، استعفا. مسئول بيكفايت استعفا، استعفا. متاسفانه هنوز درك درستي از مفهوم شهروند و حقوق آن نزد مسئولين برخي از ادارات و نهادها وجود ندارد، در نتیجه وضعیت به چنین جایی میرسد.
يكي از مسئولين دانشگاه آزاد صادقانه در پاسخ به اعتراض دانشجويان گفت كه: «من اينجا آمدهام كه بگويم، حق با مشتري است»! همین جمله اعتراض همه را برانگیخت. در واقع اين نگاه كاسبكارانه بر كليه روابط در اين دانشگاه حاكم است. دانشگاه كه بايد محيط آموزشي و سراسر ارتباط عاطفي و انساني ميان مديريت، استاد و دانشجو باشد، تبديل به مغازه سه نبشي شده است كه دانشجو در نقش مشتري است و كالا ميخرد.
شاید مسئولان دانشگاه(University) گمان ميكنند كه چون پول رد و بدل ميشود، پس رابطه فروشنده ـ مشتري ميان طرفين حاكم است. در حالي كه ما به پزشك هم پول ميدهيم، به مشاور هم پول ميدهيم ولي اينها به منزله اين نيست كه رابطه پزشك و بيمار، رابطه فروشنده و مشتري است. همين نگاه است كه موجب ميشود، اتوبوس خارج از رده و بدون معاينه فني را وارد تردد در يك جاده با شيب بسيار بالا کند و نهايت بعد از بارها اتفاق ناخوشايند و اعتراض دانشجويان، ١٠ نفر از دانشجويان را به كشتن دهند و تعداد زيادي را مصدوم کنند. و بعد از اين همه خسارت تازه به يادشان آمده كه حق با مشتري است!
چنین روش مدیریتی هيچگاه آمادگي ندارد كه مسئوليت اخلاقي و سياسي بپذيرد. آنان تمام كوشش خود را ميكنند كه خسارت مادي را از جيب مردم تأمين و پرداخت كنند و مثلاً ديهاي بدهند و يك ختم برگزار کنند و اگر لطفي كنند، يك بناي يادبود هم در آنجا نصب كنند، ولي از پذيرش مسئوليت اخلاقي و سياسي و استعفا كردن خبري نيست. آنان نميپذيرند كه اين اتفاق در زيرمجموعه مديريتي آنان رخ داده است. اگر در آن روز يك تيم دانشجويي دانشگاه آزاد قهرمان مسابقات ورزشي يا المپيادهاي كامپيوتري يا... ميشد، همه مديران خود را به صف ميكردند تا افتخار اين موفقيت را به نام خود ثبت كنند ولي هنگامی که چنين فجایعي رخ دهد، همه آنان پشت ميز پنهان ميشوند و توجيه ميآورند كه ما دو ماه است آمدهايم، يا تقصير راننده است كه سكته كرده! يا يك بنده خدايي را پيدا ميكنند و تمام كاسه و كوزهها را روي سر او ميشكنند.
مشكلي(Problem) كه وجود دارد اين است كه بسياري از مديران رانتي هستند و براساس شايستگيهاي كارشناسي پشت ميز ننشستهاند. از همين رو درك درستي از مسئوليتپذيري نيز ندارند و به علاوه گمان ميكنند با كنار رفتن از اين پست ديگر جايگاهي در جامعه نخواهند داشت و مهمتر از همه اينكه قدرت تخيل نيز ندارند، يعني نميتوانند خود را جاي آن خانواده داغداري بگذارند كه تک فرزندش را ٢٥ سال تربيت كرده تا وارد زندگي شود، ناگاه به دليل يك خبط آشكار و بيمسئوليتي مفرط، حادثهاي در داخل دانشگاه رخ ميدهد و بايد جسد فرزندش را تحويل بگيرد.
اگر این مديران قدرت تخيل داشتند و ميتوانستند خود را جاي چنین پدر و مادر داغداري قرار دهند كه نه به دليل حادثه طبيعي (مثلا زلزله يا سيل يا صاعقه) بلكه به علت سوءمديريت آنها و همكارانشان، فرزندشان را از دست دادهاند، آنگاه رفتارشان به گونه ديگري بود با هر فاجعهای عطاي مديريت را به لقايش ميبخشيدند. آنگاه جرأت نميكردند كه جلوي آنان بگويند كه حق با مشتري است و نمكي ديگر بر زخم عميق و تازه بهوجود آمده آنان نميپاشيدند. دانشگاه آزاد چند دهه است كه مديريتي يكهتاز و غير پاسخگو داشته است. به اين مجموعه جديد نيز منحصر نميشود. سنگ بناي آن دانشگاه با اين ويژگيها نهاده شده است.شهروند