:ظاهرشان شبیه هم است. برخلاف ظاهرشان اما این
دو کودک در دو دنیای متفاوت زندگی می کنند؛ کودکی که همراه پدر و مادر در
ماشین آخرین مدل پشت چراغ قرمز ایستاده و صف ماشین ها را تماشا می کند و
کودکی که در فرصت چند ثانیه ای چراغ قرمز می کوشد تا با التماس پشت شیشه
های بسته ماشین های مدل بالا راننده ها را متقاعد کند تا خرج نان امشب خود و
خانواده اش را بدهند.
یکی از زمانی که خود را
شناخته مجبور بوده است بزرگ شود و با دستان کوچکش نان یک خانواده را
درآورد، آن یکی اما حالاحالا فرصت دارد برای کودکی کردن فاصله و شکوفا
موجود میان زندگی این دو کودک محصول اجرایی نشدن قوانین موجود و کم کاری
حداقل 11 دستگاه است و این شکاف می تواند به بروز و ظهور انواعی از آسیب
های اجتماعی دامن بزند.
کودکان کار و خیابانی
و چالش های آن ها موضوعی است که برای بررسی بیشتر آن به سراغ دکتر شهرام
خرازی ها، مدیر گروه سلامت روانی- اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی تهران رفته
ایم و با او به گفت و گو نشسته ایم.
تعریف کودک در حقوق و ادبیات گفتمانی ما چیست؟
به
طور کلی به لحاظ حقوقی در کشورمان برای کودکان تعریف مشخصی ارائه نشده
است. کودک از لحاظ حقوقی، فقهی، روان شناختی، علمی و پزشکی تعریفی دارد. در
مجموع نمی توانیم سن مشخصی را برای کودک تعریف کنیم اما با در نظر گرفتن
همه آنچه به عنوان کودک تعریف می شود از بدو تولد یا از دوسالگی تا ده،
یازده سالگی به عنوان کودک محسوب می شود و بعد از آن هم که دوران نوجوانی
است. با چنین مقدمه ای شاید بهتر بتوان درباره کودکان کار و بازمانده از
تحصیل صحبت کرد.
طبق این تعریف بچه هایی که سر چهارراه ها در حال گل فروشی یا تکدی گری هستند در چه گروهی از کودکان دسته بندی می شوند؟
کودکان
به سه دسته کلی تقسیم می شوند کودکان عادی که در منزل و در کانون خانواده
زندگی می کنند و از حمایت خانواده در تحصیل و زندگی برخوردارند، کودک کار
که برخلاف عرف و روان عادی جامعه به جای زندگی در محیط خانه با رفتن به
مدرسه، کار می کند و نان آور خانواده است و تمام یا بخشی از هزینه های
خانواده از درآمد ناشی از کار او تامین می شود. البته کودک کار می تواند
همزمان با کار کردن به مدرسه هم برود اما در مواردی کودک دیگر تحصیل نمی
کند و تمام وقتش صرف کارکردن می شود. گروه دیگر از کودکان، کودکان خیابان
هستند.
چرا اغلب کودکان کار از تحصیل باز می مانند؟
برخی
کودکان کار انگیزه تحصیل ندارند. برخی از این کودکان هم هستند که اگر
بخواهند درس بخوانند و ادامه تحصیل بدهند انگیزه درس خواندنشان از سوی
والدین یا سرپرست که در غیاب والدین یکی از اعضای خانواده یا حتی فامیل است
از بین می رود و کودک از سوی آن ها استثمار می شود تا کار کند.
به نظر می رسد شما بین کودک کار و کودک خیابانی قائل هستید.
کودکان
خیابانی دسته دیگری از کودکان هستند. آنان زیاد در منزل نیستند و با اعضای
خانواده به سر نمی برند. این کودکان، کار تعریف شده مشخصی ندارد و بیشتر
اوقات خود را در خیابان می گذرانند. کودکان خیابانی اغلب متکدی، بزهکار یا
کارگر فصلی اند. این گوره از کودکان خیلی وقت ها خانواده ای ندارند و در
خیابان زندگی می کنند. گاهی هم روزها در خیابان هستند و شب ها به خانواده
ملحق می شوند اما اغلب ارتباطشان با خانواده کم یا به کلی قطع است. در
ایران و در مجامع علمی گاهی کودکان کار و کودکان خیابانی مخلوط می شوند
درحالی که این دو مفهوم به لحاظ علمی کاملا با یکدیگر متفاوت اند.
کودکان کار و خیابانی با چه مشکلاتی دست به گریبان اند؟
در
رابطه با توانایی ها و هوش یا IQ در کودکان عادی، کودکان کار و خیابانی
باید گفت مطالعات نشان می دهد کودکان عادی اغلب ضریب هوشی بالاتری نسبت به
کودکان کار و کودکان کار ضریب هوشی بهتری نسبت به کودکان خیابانی دارند.
ضریف هوشی کودکان عادی در محیط زندگی معمولی و در بین اعضای خانواده تقویت
می شود و سطح آگاهی بالاتری پیدا می کنند.
در
مورد ضریب هوش هیجانی یا EQ هم وضع به همین منوال است و بچه های عادی نسبت
به کودکان کار و کودکان کار نسبت به کودکان خیابانی دارای هوش هیجانی
بالاتری هستند. به عبارت دیگر هر قدر محیط زندگی سالم تر باشد ضریب هوشی و
ضریب هوش هیجانی بالاتر خواهدبود. در عین حال برخی تحقیقات هم احتمال می
دهند ضریب هوشی کودک کار، خیابانی و عادی همسان باشد.
چرا بچه های عادی باهوش ترند؟
در
پاسخ به این سوال باید گفت بچه هایی که با خانواده زندگی می کنند درس ن
مناسب به مدرسه فرستاده می شوند و مهارت های زندگی را به موقع آموزش می
بینند و یاد می گیرند. علاوه بر آن از مواهب مهارت های فرزندپروری والدین
نیز در زمان خود بهره مند خواهندشد. کودکان کار یا کودکان خیابانی در
مقایسه با کودکان عادی از توانایی های کمتری برای ارتباط موثر، مهارت های
زندگی، رشد روان شناختی و رشد اجتماعی برخوردارند و دارای سطح مهارت های
اجتماعی کمتری هستند.
کودک کار یا کودک
خیابانی با فشارها و استرس های ناشی ا زکار و از بین رفتن حق و حقوقش مواجه
می شود و ناکامی و شکست را بیشتر از کودکان عادی تجربه می کند آن هم در
سنینی که هنوز از آمادگی روانی کافی برای این شکست ها و تنش ها برخوردار
نیست و همین چالش ها هم موجب می شود تا این کودکان از مهارت های اجتماعی و
روان شناختی کمتری نسبت به کودکان عادی برخوردار باشند.
در
جوامعی که به لحاظ اقتصادی با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم می کنند جمعیت
کودکان کار بالاتر است چون به نیروی کار بیشتری نیاز دارند و درآمد پدر و
مادر برای گذراندن معاش و امور زندگی کافی نیست به همین خاطر ممکن است بخشی
از درآمد خانواده به عهده فرزندان گذاشته شود. بنابراین لازم است تا نظارت
بیشتری بر کارگاه ها و مراکزی که کودکان کار در آن مشغول فعالیت هستند
صورت بگیرد.
به نظر می رسد کودکان
کار به لحاظ روانی هم تحت فشار بیشتری قرار می گیرند. این فشارهای روانی
چه آسیب هایی را برای آن ها در پی خواهدداشت؟
از
جمله آسیب هایی که کودکان کار با آن درگیرند این است که کودک از لحاظ
سامانه روانی و ذهنی هنوز به اندازه ای از توانایی نرسیده است که بتواند
مشکلات روان شناختی حوزه کار و فشارهای ناشی از آن را تحمل کند. در بحث
هایی که راجع به کودکان کار در ایران وجود دارد بیشتر مشکلات جسمی و
فشارهای بدنی ناشی از کار مورد توجه قرار می گیرد در صورتی که کودکان کار
علاوه بر آن که به واسطه کار زودهنگام ممکن است دچار آسیب های استخوانی،
بینایی، شنوایی و پوستی شوند از لحاظ روان شناختی نیز بسیار صدمه می بینند و
این مشکلات، به مراتب رشد سریع تری نسبت به مشکلات جسمی در آن ها دارد.
همچنین
در مواجهه با کودکان کار باید این نکته را هم درنظر گرفت که ممکن است در
محیط کار به واسطه تعاملاتی که در چنین محیط هایی وجود دارد کودک با مسائلی
مواجه شود که مواجه با آن ها در این سن و سال به صلاحش نیست. این واقعیت
ها ممکن است ذهن آن ها را مشغول و کودکان را دچار نابسامانی های روانی کند.
بنابراین گاهی اوقات محیط کار به لحاظ جسمی و روانی می تواند به کودک صدمه
بزند.
با
این تفاصیل از نگاه شما کارکردن بچه ها به کل مطرود است یا فکر می کنید
کارکردن می تواند برای کودکان مزایایی هم در پی داشته باشد؟
کارکردن
کودکان در محیط های خوب و سالم با در نظر گرفتن ملاحظاتی و در شرایط کنترل
شده می تواند مزایایی هم برایشان داشته باشد. کارکردن بچه ها موجب می شود
که اعتماد به نفس و عزت نفس در آن ها بالا برود و کودک با کارکردن می تواند
ارزش های درونی خود را بیش از پیش کشف کند و زودتر از آنچه باید رشد کند و
تعاملات اجتماعی اش با دیگران بیشتر شود.
لذت
کارکردن و درآمد داشتن در کودکان موجب می شود احساس کنند بزرگ شده اند
زیرا طمابقه طرح واره ذهنی کودک، کار کردن مختص بزرگسالان است و وقتی بچه
خودش وارد محیط کار می شود و کسب درآمد می کند طرح واره و شیوه زندگی
برخلاف تصور قبلی اش شکل جدیدی می گیرد. کار کردن کودک علاوه بر این موجب
می شود تا روحیه تعاون در میان اعضای خانواده بالا برود و اعضای خانواده به
هم نزدیک تر شوند.
علاوه بر این کارکردن
کودکان در اوقات فراغت می تواند حس مسئولیت پذیری را هم در آن ها تقویت
کند. بچه های متعلق به خانواده های فقیر یا متوسط رو به پایین و بچه های تک
والد به خصوص آن که این والد مادر و سرپرست خانوار نیز باشد اغلب درآمدشان
را در اختیار خانواده قرار می دهند.
بر این اساس چه ملاحظاتی را باید برای کار کودکان در نظر گرفت؟
شاید
بتوان کارهای خانگی درآمدزا را همچون تولید صنایع و کارهای دستی و کارهایی
که می شود در محیط خانه انجام داد به عنوان جایگزین مناسب کار خارج از
خانه برای کودکان دانست که هم درآمد زاست و هم از چالش هایی که ممکن است
کودک در محیط کار با آن ها مواجه شود به دور است.ماهنامه
همشهری ماه