کد خبر: ۷۲۷۱۶
تاریخ انتشار: ۲۲:۲۰ - ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ - 2015August 10
شفا آنلاین>سلامت>سین جیم باشگاه خبرنگاران این‌بار به سراغ مصطفی قانعی رفته است، روستا‌زاده‌ای که حالا نبض واکسن سازی کشور در دستان اوست.
به گزارش شفا آنلاین، سین جیم گروه علمی پزشکی این بار به سراغ دکتر مصطفی قانعی رئیس انستیتوپاستور ایران البته با سوالهای متفاوت و کمی خصوصی رفته است، چهره‌ای که به علت فعالیت‌های علمی موثر و ماندگارش، همچون ریاست زیست فناوری نانو، استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی بقیه‌الله برای خیلی‌ها آشناست. 

مصطفی قانعی متولد 12 مهر ماه 1341 در روستایی از توابع اصفهان به نام فشارک و معروف به مزرعه شور و فوق تخصص بیماری‌های ریوی است که به علت اقدامات و نوآوری‌هایش برای درمان‌های جدید مصدومین شیمیایی، هم‌اکنون علاوه بر حفظ سمت‌های سازمانی در ایران، مدرس ارگانی به نام منع سلاح‌های شیمیایی در سازمان ملل متحد و برنده جایزه سازمان بهداشت جهانی در زمینه تحقیقات و درمان مصدومین شیمیایی به گونه‌ای که موضوع درمان این مصدومان به ایران محول شده است. 

دکتر قانعی اغلب افراد چهره علمی شما را می‌شناسند، از کودکیتان بگویید؟ 
من متولد و بزرگ شده روستایی به فاصله 40 کیلومتری استان اصفهان هستم که به علت داشتن آب بسیار شور به مزرعه شور شهرت گرفته بود و کل دوران کودکی و تحصیلات دوران دبستانم را نیز در مدرسه‌ای در همان روستا سپری کردم و در واقع یک روستا زاده هستم. 

گفتید که در همانجا دبستانتان‌ را به پایان رساندید، نام مدرسه و معلمتان را هنوز به خاطر دارید؟
 بله فردی خیر به نام آقای مظاهری یک مدرسه ابتدایی در آن روستا تاسیس کرده بود و به همین علت نیز نام وی را بر همان مدرسه گذاشتند،‌ یک معلم داشتیم که از شهر می‌آمد و نامش آقای حسینی بود و من خوب بخاطر دارم که در برخی دوره‌ها تنها شاگرد حاضر در کلاسش بودم که خاطره جالبی برایم بود(باکمی تبسم).

تنها شاگرد؟ بیشتر توضیح بدید لطفا؟ 
در روستای محل زندگیم که آن زمان 500 الی 600 نفر جمعیت داشت خوب به خاطر می‌آورم که در دوره‌ای به علت فرا رسیدن زمان برداشت محصول چند ماهی مدرسه تعطیل می‌شد و با ذوق خاصی تنها به مدرسه می‌رفتم و چندین بار پیش آمده بود که معلم می‌گفت تو هم دیگر مدرسه نیا و یا والدینم همین حرف را می‌گفتند اما خب علاقه داشتم، آن موقع 8 سالم بود. 

تعطیلات دوران تحصیلتان را (تعطیلات تابستانی) چطور می‌گذراندید؟ 
به محض اینکه توان کار کردن پیدا کردم تعطیلات تابستانی را تمام و کمال در کنار پدرم کار می‌کردم و کمکش می کردم و گاهی نیز با دوستانم بازی می‌کردم. 

دکتر شما به چه بازیهایی علاقمند بودید؟

من علاقه زیادی به هفت‌سنگ و البته چوگان داشتم و اگر فرصت می کردم می‌رفتم سراغ این دو بازی محبوبم(باخنده) 

حالا می‌بردید یا می‌باختید؟
در چوگان چون قدم نسبت به هم‌سالانم کوتاه بود مدام می‌باختم و یا کمتر در بازی شرکتم می‌دادند (باخنده) اما هفت سنگ را بیشتر می‌بردم(لبخند) 

دوران دبیرستان را در کجا سپری کردید و این دوران چطور گذشت؟
 دبیرستان را در یکی از مدارس به نام از نظر استعدادهای هوشی و تحصیلی در خود اصفهان گذراندم چون بار علمی و تحصیلی مدرسه از نظر ظرفیت‌های علمی و هوشی برایم خیلی مهم بود.
 
حالا ضریب هوشی خودتان چقدر بوده؟
(با خنده) نمی‌دانم آن زمان‌ها این چیزها نبود و راستش اصلا تا حالا ضریب هوشیم را نسنجیدم! پس از دوران دبیرستان وارد دانشگاه علوم پزشکی اصفهان شدم و پیش از دوران عمومی مشغول به اخذ تخصص در رشته داخلی و خون شدم. 

این انتخاب رشته به میل خودتان بود؟
 بله و اصلا شغل پدرم در آن اثری نداشت ولی به اقتضای شرایط گاهی از همان کودکی می‌خواستم درس را رها کنم و یا حس می‌کردم خسته شدم ولی پدرم به طور مداوم تاکید می کرد کم نیاورم و به تحصیلم ادامه دهم و پا پس نکشم و همین قوت قلب بزرگ برایم بود و بهم انگیزه می‌داد. 

راستی شغل پدرتان چه بود؟(البته اگر مایلید بگویید)... 
پدرم بنزین و نفت می‌فروخت که در اوقاتی که درس نداشتم البته فقط در طول تابستان هم پای وی کمکش می‌کردم. 

برگردیم به انتخاب رشته و اخذ تخصص‌تان، شما الان فوق تخصص ریه و بیماریهای ریوی هستید ولی تخصص خون چرا همان خون را ادامه ندادید؟ 
حقیقتش اتفاقات مهمی در زندگیم رخ داد و یکی از ناگوارترین آنها در آن دوران برایم تغییر رشته‌ام به ریه بود. 

در حقیقت به نوعی شکست؟
تقریبا 

می‌شود از شکست‌هایتان بگوئید؟
(نفس عمیق و طولانی کشید و با لحن خاصی گفت: ) 3 بار در زندگیم تقریبا همه چیزم را از دست دادم و دوباره از نوع شروع کردم، 3 باری که هیچ وقت فراموش نمی‌کنم اتفاقات در زندگیم دهه به دهه رخ داده‌اند و هر دهه از زندگیم دستخوش شکست و نوآوری شد. 

بیشتر توضیح می‌دهید؟
بله من در اصفهان در رشته خون پیشرفت‌های چشمگیری کردم، معاون دانشگاه بودم سمت‌های مختلفی داشتم و حتی در زمینه تالاسمی و تشخیص‌های آن چنان پیشرفت کردم،‌ که در دهه 70 با حکم وزیر بهداشت وقت، آزمایش‌های تشخیصی تالاسمی را در کشور پیاده کردم و جالب بود که در آن دوره کنار عضویتم در فدراسیون بین‌المللی تالاسمی از سال 72 تا 75 ، از طرف سازمان بهداشت جهانی به عنوان جایزه کاندید انتقال این علم به کشور قبرس در سال 71 شدم ولی یک دفعه به دلایلی همه مسیرها برویم بسته شد و همه امکانات ازم گرفت و همه چیزم را از دست دادم. 

چطور با این موضوع کنار آمدید؟ 
این مساله ضربه روحی سنگینی برایم زد، سالها با اشتیاق تلاش کنی و زحمت بکشی و یک باره همه آنها با سیلی ویران شوند، ناامید نشدم فقط به خدا توکل کردم و حتی رشته او را تغییر دادم به ریه‌. 

شما در خون تبحر خاصی پیدا کرده بودید با رشته ریه چطور کنار آمدید و چگونه شد که به چنین پیشرفتی دراین رشته رسیدید؟ 
جالب است بدانید که وقتی این رشته را انتخاب کردم یکی از اساتید بهم گفت تو در این رشته به هیچ جا نمی رسی.

چرا؟ 
تا چند ماه تشخیص‌های اشتباه می‌دادم، مطالبش برایم گنگ بود هرچه می‌خواندم بر عکس آن را انجام می دادم، محاسبات و آزمایشهایم اشتباه از آب در می‌آمد و با این حساب همه را یادداشت می‌کردم (با تامل).

پس شما هم تشخیص اشتباه می دادید؟
(خنده‌ای عمیق) خب مربوط به آن دوران بود و هنوز فوق نگرفته بودم و حس می کردم همه چیز اشتباه است.

چطور شد که اینقدر در این رشته پیشرفت کردید؟
یک ماه تمام با خودم خلوت کردم و تکلیفم را با خودم روشن کردم، باید تصمیمی می‌گرفتم، آینده‌ام و همه چیز به خودم و تلاشم و البته توکلم به خدا بستگی داشت، و تصمیم گرفتم، همه چیز را دور ریختم و از نو با دیدی جدید مطالعات و تحقیقات وسیعم را بر روی مصدومین شیمیایی شروع کردم.

در چه سالی وارد تهران شدید؟ و اصلا چطور شد از اینجا سر در آوردید؟
سال 86 وارد تهران شدم و شاید باور نکنید، هیچ گاه در زندگیم اصلا تصورش را نمی‌کردم که به تهران بیایم حتی به علت شلوغی از تهران خوشم نمی‌آمد. اما آن شکست در سال 86 پایم را به اینجا و این شهر غریب باز کرد.

چگونه خود را با تهران وفق دادید آنهم به گونه‌ای که اکنون رئیس انیستیتو پاستور ایران شده‌اید؟
 وقتی آمدم هیچ کس را نمی‌شناختم واقعا نمی‌دانستم سرنوشتم اینجا چه می‌شود خلاصه بگویم تنها خدا را داشتم، ولی بعد از اخذ مدرک فوق تخصص در رشته ریه چندین بیمارستان خصوصی برایم پیشنهاد کار کردند، اما دنبال چیز دیگری بودم آن هم درمان مصدومین شیمیایی.

چرا مصدومین شیمیایی؟
وقتی روی آسم کار می‌کنی همه دنیا شما را می‌بینند ولی مصدومین شیمیایی را هیچ کس نمی‌دید و همه جای دنیا این واژه را در کنار نام ایران فقط می‌شناختند و تنها درمان‌های ترویجی آن از سوی اروپا و آمریکا تایید شده بود کورتون درمانی با دز بسیار بالایی بود که عوارض زیادی برای مصدومین برجای گذاشت.

شما گفتید وقتی که فوق گرفتید و تهران آمدید هیچ کسی را نداشتید، این بهترین فرصت بود که شکوفاتر شوید و موضوع دیگری انتخاب کنید چرا انجام ندادید؟
 این سوال را غیر از شما تقریبا خیلی‌ها از من پرسیدند و حتی اساتیدی حاضر در اینجا گفتند حالا وقت شکوفایی است استفاده کن، اما مصدومین شیمیایی نجات جان هزاران بازمانده حملات شیمیایی برایم مهم‌تر بود، نمی‌دانم حس عجیب پیگیری خاصی در این خصوص درونم بود.

شما هم مجروح جنگی هستید؟ ( باخنده)
بله کم‌ و بیش چند درصدی و خوب می‌فهم آن زمان شیمیایی با ایران چه کار کرد.

 وقتی تحقیقات را در این زمینه آغاز کردید اماو اگر‌‌هایی برای انتخاب این موضوع برایتان پیش نیامد؟ 
 نه ولی در بنیاد شهید برایم شایعه ساختند که هر کسی که پیش من بیاید وی را به عنوان یک مورد وارد پروتکل تحقیقاتم می‌کنم (با خنده).

- حالا این شایعه چقدر صحت داشت؟ 
کاملاً درست بود (با خنده) خوب یادمه 2 جانباز شیمیایی پیشم آمدند و گفتند که در بنیاد شهید چنین شایعاتی هست و به جای درمان هر که پیش شما آید سوژه تحقیقات می‌شود و من هم گفتم درست گفته‌اند شما چرا آمدید؟ (تأمل و چشم‌‌هایش پر شد)، جانبازها گفتند دو نفر با خود عهد بستیم آخرین دینمان را به کشور ادا کنیم تا شاید درمان و چاره‌ای درست و مؤثر برای مصدومین شیمیایی پید‌ا شود بنابر این ما را سوژه تحقیقاتی خودتان کنید تا این مشکل حل شود.

شما چه گفتید؟
در مقابل این حرف هیچ چیزی و هیچ علمی برای جواب پیدا نکردم، آنها می‌دانستند که حملات شیمایی چه‌ها با رزمندگان و مردم کشور کرد و باز هم کوتاه نمی‌آمد و یادم است تا مصدومان کمی حالشان بهتر می‌شد با وجود آسیب و جراحت‌شان از بیمارستان فرار می‌کردند و دوبار سر از جبهه در می‌آوردند واقعاً حرفی نداشتم و تحقیق را شروع کردم و ثمره آن درمانی نوین و مؤثر برای مصدومین شیمیایی ایران و حتی کل جهان با آنتی‌اکسیدان‌ها شد و حالا در طول این مدت 15 همایش بین‌المللی با حضور مداوم 25 کشور اروپایی برای یادگیری درمان‌های نوین مصدومین شیمیایی در ایران برگزار شده و از سوی دیگر میزان تخریب و میزان دقیق آسیب شیمیایی واقعی ریه‌ها دیگر قابل تخمین است.

شما موفقیت‌های علمی زیادی را کسب کردید و حالا رئیس انیستیتو پاستور کشور قطب اصلی تولید واکسن‌های انسانی نیز هستید از کیفیت محصولات پاستور بگویید؟
کیفیت محصولات انستیتو پاستور ایران مورد تأیید وزارت بهداشت و حتی در برخی محصولات کاملاً مشابه و یا نزدیک به استانداردهای کیفی سازمان بهداشت جهانی است بویژه در زمینه واکسن‌ها.

شما خودتان چند بار واکسن زدید؟ 
(با لبخند) تقریباً همه واکسن‌های مربوط به دوران کودکیم را دریافت کردم و واکسن‌های ضروری و متداول دیگر در دوران بزرگ‌سالی را نیز دریافت کردم.

چه قدر از این محصولات با کیفیت خودتان یعنی انیستیتو پاستور بوده؟
(لبخندی مداوم) واکسن‌های هپاتیت، BCg محصول خودمان بوده و در همین‌جا نیز دریافت کردم و البته دکتر گویا چند وقت پیش از کیفیت بالای واکسن‌های سل ریوی پاستور نیز در جراید سخن گفتند.

چند فرزند دارید؟
3 فرزند دارم 2 پسر و یک دختر، که پسرم مهندسی صنایع می‌خواند در دانشگاه شریف و دخترم نیز فیزیولوژی جانوری و در حال طی پروژه‌های تحقیقاتی‌شان هستند، هر دو ازدواج کرده‌اند و تنها پسر کوچکم که دوم دبیرستان است با ما زندگی می‌کند.

با همه مشغله‌های کاری چقدر برای خانواده وقت می‌گذارید و اوقات فراغت خودتان را چگونه می‌گذرانید؟
 اگر پنجشنبه یا جمعه هیچ کاری پیش نیاید سعی می‌کنم فقط در کنار خانواده‌ام باشم و تنها اوقات فراغتم صبح‌های زود است که بیشتر فکر می‌کنم و تحقیقات را تجزیه تحلیل می‌کنم، یعنی تفکر اوقات فراغت من است چه در ماشین و چه قبل از آغاز کار.

با این وجود در دوران محصلی فرزندانتان چگونه برای مدرسه آنها وقت می‌گذاشتید؟ 
(لبخند)همه زحمت‌ها به دوش همسرم بود در این مورد و زیاد درگیر مسایل مدرسه فرزندانم نمی‌شدم.

اصلاً می‌دانستید فرزندانتان در کجا درس می‌خوانند؟ 
نه. ولی موقع ثبت نام که با همسرم می‌رفتم تازه می‌دیدم که نام مدرسه چیست ولی چون همسرم در این مورد خیلی حساس بود بویژه از نظر منزلت مذهبی و دینی مدرسه، خیالم راحت بود.

دکتر قانعی چقدر اهل تنقلات و فست‌فوت است؟ 
تنقلات اگر مغزهای خوراکی باشد مشکلی نیست ولی در خوردن فست فوت همچنان در خانواده کمی صحبت‌ها بالا می‌گیرد مخصوصاً پسر کوچکم برای خوردن آن‌ها خیلی پافشاری می‌کند و به همین خاطر حالا دیگر قرار شده هر 3 یا 4 ماه یکبار پیتزا و یا فست‌فود دیگری با خانواده بخوریم.

شما الگوی خیلی از جوانان هستید و به گفته خودتان نیز 3 بار شکست خوردید و باز ایستادید، سخن پایانی شما با جوانان؟
 تکلیفتان را با خودتان روشن کنید، دنبال مدرک، رشته و یا شهرت نباشید، به خدا توکل کنید و هدفتان را مشخص کنید وقتی قاطعانه ادامه دهید و با مشکلات و یا با تندبادی پا پس نکشید، مسلماً و یقیناً به همه چیز می‌رسید حتی به اندازه‌ای که هیچ وقت تصورشان را نمی‌کنید.

چند پیشنهاد برای داشتن زندگی و ریه‌های سالم؟
اعتیاد و غرور کاذب بلای جان جوانان است، در مراسم و میهمانی‌ها همه چیز از یک نفس آلوده به دخانیات شروع می‌شود و تنها جمله‌ام این است که کسی را که از مسیر پیشنهادیش به شما به جایی نرسیده هیچ‌گاه الگوی خود نکنید.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: