گویی شاهد یک درد ناتمام هستیم که تا عمق جانمان خانه کرده است. عصبانیت مردم از فقر و گرانی تا کمی فروکش کرد، چشم باز کردیم و خبر سوختن چهار کودک در مدرسه ، کشوری را عزادار و بهت زده کرد
شفا آنلاین>اجتماعی>گویی پیچ و مهره هیچ سازمان و ساختمانی در این مملکت درست روی هم سوار نشده است. نه آموزش و پرورش، نه اتوبوس دانشگاه و حتی انگار کسانی که باید در سازمان های مسئول قرار بگیرند هم مانند پیچ و مهره هایشان جا به جا و اشتباهی اند. چگونه قرار است این شوک های پی در پی روانی از ذهن جمعی مردم برود؟ مگر می شود هفته به هفته بگذرد ولی خبری از شادی و آرامش حتی برای لحظه ای نباشد؟ چقدر جوانان این سرزمین می توانند نگرانی از آینده خود را بر دوش کشند؟ و چطور می شود مسئولان یک کشور در مقابل حجم زیادی از پرسش های سرگردان مردم و دانشجویان، پاسخی متناسب ندهند؟به ما بگویید. قرار است چه شود؟ به کجا خواهیم رسید؟ در مدت زمانی کوتاه
نرخ کالاهای اساسی آنقدر افزایش یافته است که در برخی مناطق و حاشیه شهر ها احتمال افزایش تعداد کودکان مبتلا به سوءتغذیه وجود دارد. این خود پرسش ایجاد می کند که آیا با این حجم از فراگیر شدن فقر، راهی برای مدیریت این بحران دارید؟ تا کنون پشت میزهایتان از شکمهای گرسنه کودکان سخنی گفته اید؟ از نوزادانی که شیر خشک نیاز دارند و پدرانشان که کارگرانی ساده و کم درآمد هستند؟
مرگ و تكرار آن
گویی شاهد یک درد ناتمام هستیم که تا عمق جانمان خانه کرده است. عصبانیت مردم از فقر و گرانی تا کمی فروکش کرد، چشم باز کردیم و خبر سوختن چهار کودک در مدرسه ، کشوری را عزادار و بهت زده کرد.مردم غم دیده و بحران زده بودند و بعد از گذشت یک هفته از سوختن دبستانیها، تا خواستند تکه و پاره های جانشان را جمع کنند، خبر پرپرشدن * نیلوفرهای این سرزمین در اتوبوس دانشگاه دوباره شوکآور شد. آقایان! ما چقدر قرار است با سکوتمان در درد خود بپیچیم؟ چندبار قرار است مرثیه مرگ کودکان و جوانان، زنجیری بر گردن مادران این سرزمین بیندازد؟ بار گرانی، فقر و بیکاری را تحمل کنیم، با بی تدبیری مسئولان چه کنیم؟شاید نتوان گفت که کودکان مُردند، نتوان گفت دانشجویان مردند که باید گفت آنها کشته شدند. کشته بی تدبیری و بی مسئولیتی. باور کنید این جسم نیست که فقط قابل کشتن است، وقتی سرنوشت جوانان مملکت به دست بی تدبیری مسئولان یک کشور کشته شود هم، گویی آینده آن کشور کم کم شروع به مرگ و پوسیدن می کند. ای کاش نگاهی بیندازید به افسردگی فراگیر شده در بین نوجوانان و جوانان و مصرف گل و مخدر بین آن ها. به آمار اعتیاد و خودکشی! این ها هیچ کدام نمایشی سیاه نیست. حکایت از این دارد که ما در نهایت شب گیر افتاده ایم. هیچ کدامشان سیاه نمایی نیست. گرچه وقایعی روشن نیستند اما درحقیقت یک جامعه رو به نابودی هستند و اين هشداری است برای شما که مسئولان این کشور هستید. اینکه نجات یا سقوط کدام یک نتیجه آینده مان باشد، بستگی به مدیریت بحرانی دارد که شما مسئولان امروز به آن بیندیشید.
اوضاعي كه به شكل بحران است
چه بخواهیم باور کنیم چه نه، بايد قبول كنيم كه در بحران قرار داریم. بحرانی که گریبان کودکان و جوانان را بیشتر و بیشتر می گیرد. همیشه انتظار داشتید جوانان، آینده کشور را بسازند. ولی میدانید امید به آینده را با بی توجهی خودتان از آنان گرفته اید؟ انتظار دارید جوانان پای کشورشان بایستند. آیا جایی برای ماندن گذاشته اید؟ دست روی جغرافیای ایران که بگذارید، همه نقاطش درد دارد. از بلوچستانِ داغ کرده از فقر تا کرمانشاه زلزله زده. تا حاشیه های شهرهای بزرگ همه مردم به نوعی درگیرند. مسئولان دیروز وعده رهایی دادند. با شعار آزادی روی کار آمدند و شعار اعتدال و امید دادند.دیروز قرار بود کلید بر دست بگیرند و درهای قفل شده را بگشایند تا آینده آرام گیرد. اکنون به آن آینده که دیروز وعده رهاییاش بود رسیده ایم. ولی نه آرامشی مانده است و نه جانی برای رهایی. حتی بین غم و شادیمان هم تعادلی برقرار نیست. زمستان است؛زمستانی سخت. از طرفی بار گرانیها کمرشکن شده است، از طرفی هم ندای مرگ و غم و اندوه تمام اخبارمان را پر کرده است و جانمان را تکه تکه می کند. انقدر فاصله طبقاتی زیاد شده است که هیچ اعتدالی وجود ندارد. خبرهای غمگین زیادند که برای شادی هم بهانه ای نیست. تنها کمی امید میانمان زنده است زیرا که بذر هویت خیلیهاست.
* نیلوفر نام یکی از جوانان قربانی در اتوبوس دانشگاه آزاد بود.قانون
مريم افرافراز