این روستاها از داشتن راه مواصلاتی محروم هستند و باید مسیری صعبالعبور و با فراز و نشیب را طی کنند تا بتوانند از یک روستا به روستای دیگر یا به یکی از شهرستانها برسند، طی این مسیر جز با استفاده از خودروهای ویژه ممکن نیست. این درحالی است که روستائیان از داشتن خودروهای معمولی نیز محروم هستند.
شف آنلاین>اجتماعبی>سلامت>هلیلان بخشی از ایلام است که میان سه استان ایلام و کرمانشاه و لرستان قرار گرفته و به نوعی از بدنه اصلی استان ایلام فاصله دارد، تمامی روستاهای این منطقه و بهویژه منطقه زردلان 2 از فقر و محرومیت رنج میبرند و در ضریب 7 محرومیت قرار دارند، مسئولان استانی همین واقع شدن میان 3 استان را یکی از دلایل فقر شدید مردم<Extreme poverty of people> دراین روستاها میدانند،هرچند که به شهرستانهای استان ایلام نیز نمیتوان عنوان «برخوردار» اطلاق کرد.
به گزارش
شفا آنلاین:روستاهای زیرتنگ بیجوند، داربید کرنی، کمول باباخانی، شاران، سرلکانه، هرقروش و تخت بسطام بسیار کمجمعیت هستند به نحوی که به لطف برنامههای نیمهکاره دولتی و فقر و بیکاری شدید ،مردم به شهرها مهاجرت کرده و در برخی روستاها تنها دو و حتی یک خانوار باقی مانده است. این مردم حقوق حقه خود و برخورداری از امکانات اولیه را التماس میکنند.
این روستاها از داشتن راه مواصلاتی محروم هستند و باید مسیری صعبالعبور و با فراز و نشیب را طی کنند تا بتوانند از یک روستا به روستای دیگر یا به یکی از شهرستانها برسند، طی این مسیر جز با استفاده از خودروهای ویژه ممکن نیست. این درحالی است که روستائیان از داشتن خودروهای معمولی نیز محروم هستند.گیتای ۳۲ ساله اهل یکی از همین روستاهاست، او مبتلا به بیماری همانژیوم عروقی است که به صورت مادرزادی و از بدو تولد به همراه داشته است.این بیماری زیبایی او را تحت تاثیر قرار داده و جدا از رنگ تیره پوست در یک طرف صورت، دندان و فک و شکل لب بالایی او نیز تحت تاثیر این بیماری قرار گرفته است.
او به دلیل مشکلات مالی تازه ۲ سال است که کار درمان خود را شروع کرده،هرچند که اکنون ۶ ماه است به دلیل ناتوانی مالی درمان را رها کرده است.
گیتا میگوید:« هرماه برای لیزرتراپی باید به تهران میآمدم، مخارج درمان و رفتوآمدم ماهی ۷۰۰ هزار تومان میشد به علاوه باید فک و دندانهایم را عمل کنم، واقعا نتوانستم از پس هزینهها بربیایم». گیتا و خانوادهاش تحت پوشش بیمه روستایی قرار دارند اما بیماری او تحت پوشش بیمه نیست و گویا درمان او نوعی درمان لوکس به حساب میآید در حالیکه این بیماری زندگی گیتا را که برخلاف بسیاری از همسالانش در روستا همچنان مجرد است، تحت تاثیر قرار داده است.
آمیختگی آب و فضولات حیوانی
در غالب این روستاها نبود آب جان مردم را به خطر انداخته است. روستاها دو گروه هستند یکی روستاهایی که هفتهای یکبار با تانکر آبرسانی میشوند و دیگری روستاهایی که خود آب مورد نیازشان را از دل کوه میآورند. آنها که آبرسانی میشوند آب تانکر را تنها برای آشامیدن استفاده میکنند و برای پاکسازی آن نیز خودشان مقداری کلر به آب اضافه میکنند، این روستاها برای شستو شو از چاههای آبی که در روستا وجود داشته و آلوده هستند، استفاده میکنند.
اما مردم در روستاهایی که آبرسانی نمیشود، ناچارند برای برداشت آب به نزدیکترین چشمه که معمولا در دل کوه قرار داشته و چند کیلومتری با روستا فاصله دارند، بروند. یکی از این روستاها، روستای سرلکانه است که از ۷۰ خانوار ساکن در روستا تنها ۷ خانوار که فقیرترین آنها بودهاند، باقی مانده است. در این روستا چشمه آب در فاصله کمی از تپه محل انباشت فضولات حیوانی قرار داشته و آب به شدت بد بو و بد رنگ است. مردم برای شستو شو از همین آب استفاده میکنند و برای آب آشامیدنی به کوه میروند.
یکی از اهالی میگوید:« تابستانها در آب موش و جانور دیده میشه به علاوه اگر یک نفر از چاه آب بیاره تا یکی دوساعت برای سایرین آب نیست».
آب شستو شو در این روستاها به قدری کثیف و آلوده است که سر بعضی از کودکان روستایی در اثر نبود بهداشت،استحمام دیر به دیر و استحمام با آب آلوده پوسته پوسته شده است.پوست بچهها نیز مانند بزرگترهاغالبا ترکخورده و خشک است.
این روستا ۲ ساعت تا کرمانشاه و همین مقدار مسافت نیز تا رسیدن به اولین شهر در استان ایلام فاصله دارد، این در حالی است که روستا فاقد مرکز درمانی بوده و راه مواصلاتی آن نیز صعبالعبور و غیر استاندارد است به نحوی که یکی از اهالی میگوید:«اگر اینجا مریضی خاصی داشته باشی مردی، بهخصوص اگر برف و بارون بیاد که راهها قطع میشه و کلا باید بمیری».
جعفر ۱۳ ساله یکی از کودکان همین روستاست که ۵ سال پیش با دوچرخه زمین خورده ودستش میشکند، یکبار مورد عمل جراحی قرار میگیرد اما به دلیل بیپولی، والدینش نمیتوانند درمان او را ادامه دهند اکنون استخوان کتفش کج جا افتاده و عفونت کرده به نحوی که با لمس متوجه استخوانی که از دست بیرون زده است، میشوی .
پدر جعفر میگوید:«پزشک گفته باید جراحی بشه قرار هست دوباره استخوان را بشکنند وعملش کنند. این عمل رو بیمارستان دولتی کرمانشاه انجام نمیده چون متخصص نداره پزشک خصوصی هم گفته هزینهاش ۸ میلیون تومان هست که ازعهدهاش برنمیایم».
جعفر چند سالی است که از شدت درد دست خواب آرام ندارد،هرحرکت دست برای او عذاب است اما این کودک به جرم فقر و زندگی در روستایی محروم محکوم به درد کشیدن شده است، دردی که در تناقض با تمام حقوق انسانی و بهطور خاصتر حقوق کودکی اوست و باید دید کدامیک از مسئولان نظام بهداشتی ما درد او را دریافته و به فریادش میرسند.
مردم این روستا به دلیل شرایط بد اقتصادی و نبود مراکز درمانی و صعبالعبور بودن مسیر نمیتوانند از پس مخارج درمانشان بربیایند و اگر چه بیشتر آنها تحت پوشش بیمه روستایی قرار دارند اما در عمل این بیمه نتوانسته است در بهبود زندگی این افراد بهویژه از بعد درمانی تاثیرگذار باشد. همچنین به قول راهنما، مردم این روستاها حتی از راهاندازی امداد هوایی در استان نیز اطلاع ندارند که اگر هم آگاهی داشته باشند به دلیل در دسترس نبودن تلفن قادر به درخواست کمک از این امداد در مواقع ضروری نیستند و باید پشت همین کوههای بلند و بیانتها جان دهند.
جان روستاییان در مسلخ نبود مراکز درمانی
حیدری، مسئول خانه بهداشت منطقه زردلان ۲، میگوید:« این منطقه تنها یک خانه بهداشت دارد که با توجه به دوری راه و پراکندگی روستاها جوابگوی این منطقه محروم نیست به دلیل این شرایط مردم کمتر به خانه بهداشت مراجعه میکنند من هم تنها یک موتورسیکلت دارم که دانشگاه علوم پزشکی ایلام در اختیارم گذاشته و با توجه به شرایط منطقه اصلا مناسب نیست هرچند سعی میکنم در انجام وظایفم کوتاهی نکنم».
وی ادامه میدهد:«در این مناطق تنها بیماری که بیشتر دیده میشود تب مالت است که به دلیل دامدار بودن مردم، افرادی که موارد بهداشتی را رعایت نمیکنند، گرفتار میشوند. سالیانه ۵،۶ مورد ابتلا به تب مالت دیده میشود البته ما آموزشهای لازم را به خانوادهها دادهایم».
درهیچیک از این آبادیهای مخروبه اوضاع غذایی خوب نیست، قوت غالب نان است و اگر شانس بیاورند کشک . گوشت قرمز کالایی لوکس است و سالی یکبار خورده میشود. یکی از زنان روستایی با خنده میگوید:« مگر اینکه مناسبتی باشه و کمیته امداد برامون گوشت قربونی بیاره ما بیشتر آرد استفاده میکنیم که فقط ماهی یکبار میتونیم بخریم».
خرید برنج هم در این مناطق میانگین هر دوماه یکبار انجام میشود و گوشت مرغ هم در بهترین حالت یکی دو بار در ماه خورده میشود.بچهها از نظر غذایی تامین نیستند و رنگ و رخسارشان نشان از کمخونی و سوءتغذیه دارد. تنها آنها که تحت پوشش کمیته امداد هستند ماهی یکبار بسته غذایی کودکان زیر ۵ سال را دریافت میکنند البته اگر کودک زیر ۵ سال داشته باشند.
نبود راه مواصلاتی به مشکلات و محرومیتهای این مناطق دامن زده است به علاوه آنکه جان مردم این روستاها را به خطر انداخته است چراکه آنها برای انجام امور درمانی خود قادر به طی مسیر نیستند.
فریدون ۳۵ ساله ساکن روستای شاران است او دارای ۳ فرزند و مبتلا به سرطان بیضه است. یکبار بیضه و شکم را عمل کرده است بعد هم شیمی درمانی، اما یکسالی است که به خاطر بالا بودن هزینهها درمان را رها کرده است. او با وجود درد زیاد همچنان کار میکند اما با هر حرکت درد وجودش را میخراشد. او نیز تحت پوشش بیمه روستایی قرار دارد اما داروهای جانبی شیمیدرمانی تحت پوشش بیمه نیستند و او هم قادر به پرداخت این هزینهها نیست.
کوثر ۵ ساله هم مبتلا به اوتیسم بوده و سمت چپ بدنش فلج او پیش از تولد درمغز لخته خون داشته است. بهزیستی به کوثر هیچ خدمات درمانی ارائه نمیدهد و او ۲ سال است که پشت نوبت این سازمان قرار دارد.
مادرکوثر میگوید:«تا مدتی برای دریافت کاردرمانی به مراکز دولتی کرمانشاه میرفتیم اما از زمانی که کوثر توانست راه بره دیگر به او خدماتی ارائه ندادن». این توقف کاردرمانی در حالی رخ داده است که دست کوثر هنوز فاقد حرکت بوده و اگر کار درمانی به این کودک ارائه نشود اعصاب دست از کار افتاده و ادامه درمان فایده نخواهد داشت. آنها برای گرفتن امآرآی از کودک بزشان را فروختند و حالا برای ادامه کاردرمانی درمراکز خصوصی پولی ندارند.
حال باید دید چه کسی در برابر اینهمه بیعدالتی و نابرابری باید پاسخگو باشد. مجریان قانون اساسی طی تمام این سالیان برای حمایت از مردمان محروم این مناطق چهکردهاند. مسئولان از ضرورت مهاجرت معکوس از شهر به روستا سخن میگویند در حالیکه روستائیان مناطق دوراز دسترس را از یاد بردهاند. مسئولان به یاد داشته باشند که نقطه شروع رسوب روستائیان به حاشیه شهرها و آسیبهای ناشی از آن، در دل همین آبادیهای به گل نشسته و محروم از آب و سلامت است.طبنا