فحشها بخشی از زبان هر جامعهای هستند؛ واژگان استعاریای که برای تحقیر، آزردن و بیاحترامی به یک فرد یا گروه و حتی گاه عناصر غیرانسانی به کار گرفته میشوند.
شفا آنلاین:چه خوب و چه بد، فحشها بخشی از کلماتی شدهاند که ما روزانه از آنها استفاده میکنیم. جبار رحمانی، عضو مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ، معتقد است فحشها<Curses> بخشی از ناگفتههای جامعه ما هستند که نشان میدهند اکنون نظام ارزشی ما چه استعارههایی را توهین تلقی میکند.به گفته او، از دریچه فحشها میتوان به نکات مهمی از آنچه فرهنگ مینامیم دست یافت.
تبدیل فحش به نمادی از قدرت
فحشهای رایج در یک زبان به ما چه میگویند؟
به گزارش شفا آنلاین:فحشها بخشی از زبان هر جامعهای هستند؛ واژگان استعاریای که برای تحقیر، آزردن و بیاحترامی به یک فرد یا گروه و حتی گاه عناصر غیرانسانی به کار گرفته میشوند. فحش یا ناسزا یا دشنام، بیانگر کلماتی هستند که معنای آنها خلاف ادب و نیکی است. اما فحشها اصولا همانند بسیاری از واژههای زبانی، معنایی واحد و تعینیافته ندارند، بلکه در عمل در منطقی متناقضگونه، در طیفی قرار میگیرند که یک سر آن، بیادبی کامل و نیت و تمایل همهجانبه شخص فحشدهنده برای بیاحترامی و تحقیر و آزردن فرد مقابل قرار میگیرد و در طرف دیگر طیف، نوعی علاقه، محبت، دوستی و حتی صمیمیت را نشان میدهد.
به عبارت دیگر، نوع لحن بیان کلمات فحشگونه، زمینه بیان آنها و مختصات و مشخصات رابطهای که از خلال آن این کلمات استفاده میشوند، بیانگر آن است که چگونه ما فحش را برای ساماندهی پیام عاطفی و نیت و معنایی خاص به کار میگیریم؛ بهعنوان مثال واژهای مانند پدرسوخته میتواند یک تحقیر کامل با نفی منشأ تباری یک فرد باشد و درعینحال بیانگر محبتی عمیق بین یک نفر بالادست و یک فرودست از نظر منزلتی باشد.
به عبارت دیگر، فحشها و ناسزاها نمادهایی عمیقا سرشار از عواطف و احساسات هستند که برحسب زمینه و موقعیت اجتماعی میتوانند عواطف و احساسات مثبت را انتقال دهند و درعینحال و عموما عواطف منفی را نیز منتقل میکنند. به بیان دیگر، آنها مکانیسمی برای برونریزی انباشت پرقدرتی از این عواطف منفی/مثبت نسبت به یک موضوع هستند. این عواطف عمیقا دلالت ارزشی و اخلاقی دارند که وجوه مثبت و منفی آنها را به همراه قضاوت منفی و یا مثبت ما درباره یک پدیده، شخص یا گروه بیان میکنند.
آیا از تعداد و نوع فحش در هر زبانی میشود از اوضاع مردمی که در یک ناحیه زندگی میکنند سر درآورد و رابطه بین آنها را کشف کرد؟
دلالتهای عاطفی و اخلاقی فحشها و ربط آنها به نظام ارزشی در حالت مثبت یا منفی سبب میشوند پیوند عمیقی با نظام فرهنگی داشته باشند. نظامهای فرهنگی تعیین میکنند چه واژههایی قابلیت تبدیل شدن به این استعارههای فرهنگی و نمادهای عاطفی عمیق را دارند. در نظامهای پدرسالار فحشهای خانوادگی بسیار مهم هستند که نه تنها به افراد زنده خانواده فرد موردنظر، بلکه گاه به نیاکان او نیز معطوف میشوند؛ درحالیکه در نظامهای فرهنگی فردگرایی مدرن، فحشهای خانوادگی یک معنای سطحی دارند و گاه بیمعنا هستند. به همین دلیل نوع فحشها و نحوه کاربرد آنها و همچنین دلالتهای فرهنگیشان میتواند ما را به لایههای عمیق و بنیانهای ارزشی و عاطفی و اخلاقی یک نظام فرهنگی رهنمون کند.
چرا نفرینها که در نمونه فارسی و قومیتهای مختلف کم نیستند، بخشی از فحشها به شمار میآیند؟ میتوان گفت مذهب هم در شکلدهی به فحشها نقش داشته است؟
به دلیل پیوند یافتن فحشها با عناصر کلیدی و حیاتی هر فرهنگی، میتوان انتظار پیوند یافتن آنها را با نظام مذهبی که بستر اصلی شکلدهی نظامهای ارزشی و اخلاقی در جهان سنت است، داشت. به عبارت دیگر، هدف فحش و ناسزا بیان عمیقترین عواطف مبتنی بر ارزشگذاری و قضاوت اخلاقی نسبت به یک موضوع است. این عمیقترین لایهها، معمولا با ساختارهای بنیادین جامعه (مانند قومیت و خویشاوندی) یا جهانبینی و نظام ارزشی و اخلاقی آن جامعه (بهویژه نظام مذهبی) پیوند دارند. به همین دلیل فحشها عمیقا رنگ و بوی مذهبی، قومی و فرهنگی دارند.
ورود حیوانات در فحشها و ناسزاها را میتوان برآمده از کمارزش بودن آنها در میان مردمی دانست که آن فحشها را به کار میبرند؟
نظامهای فرهنگی از گذشتههای دور، جهان پیرامون خود را بستری برای نمادپردازی و استعارهپردازی قرار دادهاند. بخشی از این جهان پیرامون انسانی، حیوانات و حتی اشیا و ابزارها و گاه خوراکیها و گیاهان هستند. به همین دلیل همه اینها میتوانند محملی برای بیان نمادین فحش و ناسزا در قالب مثبت یا منفی باشند؛ ضمن اینکه در نظامهای فرهنگی حیوانات فقط حیوان حیات وحش نیستند، آنها به استعارههای فرهنگی تبدیل میشوند که نه برای بیان رابطه با طبیعت، بلکه برای بیان رابطه با انسانهای دیگر به کار گرفته میشوند؛ بنابراین هر حیوانی که محمل فحش قرار گیرد، نشانه اهمیت منفی یا مثبت آن در جهان پیرامون یا جهان اخلاقی و فرهنگی آن جامعه است.
همانند خوک، که هرچند در نظام طبیعی ما حیوان رایجی نیست، اما در نظام اخلاقی و ارزشی و مذهبی ما، استعارهای قدرتمند از پستی و کثیفی روح و شخصیت است. به همین دلیل برای این نوع فحشها کاربرد فراوانی دارد، یا گاه یک حیوان دلالتهای متعددی پیدا میکند؛ همانند خر، که از یک سو استعاره نفهمی و خنگی است و از سوی دیگر استعاره پرکاری و همچنین استعاره سادگی و مطیع بودن است. به همین دلیل میتواند برای همه اینها به کار گرفته شود.
تبدیل فحش به نمادی از قدرت
رنگ و بوی جنسیتی گرفتن فحشها از حساسیت زیاد به جنسیت مؤنث و نسبتهای خاصی در فرهنگ ما میآید (مثل مادر و خواهر) یا به واسطه تأثیر از دیگر فرهنگهاست؟
اصولا یکی از نقاط کلیدی در فرهنگهای مردسالار و پدرتبار که نقطهای کانونی در نظام ارزشی و اخلاقی آنها محسوب میشود و از این رو میتواند موضوع اصلی عمیقترین احساسات فردی و جمعی یک گروه باشد، مسئله ناموس در قالب جنسیت زنانه (مادر، خواهر، همسر، دختر، عمه) است. در فرهنگ ما نیز مسئله ناموس نه تنها در الهیات ما انعکاس یافته است، بلکه در قالب نهاد خانواده و خویشاوندی مبنای اصلی سامان اجتماعی و منزلت اجتماعی و هویت جمعی هر فرد هم محسوب میشود. به همین سبب تخریب این بنیان اصلی برای هویت فرهنگی و اخلاقی فرد، میتواند سوژه بسیار مناسبی برای فحش و دشنام باشد.
همانگونه که روانشناسان میگویند فحش دادن موجب کاهش درد و رنج میشود؛ میتوان گفت فحشها و ناسزاها در طول تاریخ ملتها راهی برای تخلیههای هیجانی، احساسی و رنج و ترس و خشم آنها بوده است؟
فحشها مکانیسمهای کلامی و ارتباطی برای بیان یک رابطه عمیقا عاطفی در وجه منفی و گاه مثبت آن هستند. آنها صرفا تخلیهکننده این هیجانات و رنجها و ترسها و... نیستند، بلکه عملا رابطه ما را با محیط پیرامون و تعامل با آن را برای ما میسازند؛ بنابراین فحش فقط راهی برای تخلیه نیست، بلکه مکانیسمی برای برساخت یک تعامل است که میتواند یک رابطه را به انتهای خشونت (در حالتی که فحشها عمیقترین ارزشهای اخلاقی و هویتی فرد را مدنظر داشته باشند؛ مانند دشنام به ناموس و مادر و...) یا به انتهای محبت (وقتی فحشها قرار است عمق عشق ما را به کسی نشان دهند؛ مانند کسی که به معشوق خودش میگوید خره، دوست دارم) برساند؛ از این رو فحشها صرفا راهی برای تخلیه نیستند، مگر در خلوت و تنهایی بیان شوند، اما وقتی در حضور شخص موردنظر بیان شوند، نه تنها مکانیسم تخلیه نیستند، بلکه از طریق آنها قصد داریم یک رابطه را به انتهای واکنش عاطفی برسانیم.
آیا فحشها هم طبقه و قشر خاصی دارند؟
اصولا زبان در هر شکل خود، حتی زبان بدن، نیز امری اجتماعی و مبتنی بر شرایط اجتماعی قشربندیها و گروههای منزلتی است؛ بنابراین فحشها در خلأ شکل نمیگیرند و در خلأ هم عمل نمیکنند. به همین دلیل در اقشار بالاتر که تلاش بیشتری برای انتظامبخشی به زبان انجام شده است، فحشها ظرافت بیشتری یافتهاند و ریزتر و ضمنیتر شدهاند؛ درحالیکه در اقشار پایین، که این انتظامبخشی و به عبارتی متمدن کردن زبان و بدن چندان گسترده نشده است، فحشها از نظر کمّی و کیفی گستره بیشتری دارند و بهوفور به کار گرفته میشوند.
در جامعه امروز ما کاربرد فراوان فحش دلالت دیگری هم دارد: اعضای جامعه عمیقا در فضایی ملتهب و ناآرام زندگی میکنند. کاربرد مستمر فحش لزوما نشانه بیادبی نیست، بلکه نشانهای از ذهن آشفته است؛ چون برخی افراد حتی در زمزمههای تنهایی با خودشان و فکرکردنشان درباره برخی موضوعات از دشنامها و فحشها بسیار استفاده میکنند. این ناشی از آن است که فشارهای عاطفی و روانی درون آنها انباشت زیادی داشته و حیات جاری و عادیشان عمیقا ملتهب و آشفته است. فحشها بهترین مکانیسم برای بیان این فشارها و گاه تخلیه آنها هستند.
تبدیل فحش به نمادی از قدرت
اینکه در جامعه ما دو رهگذر در یک برخورد ساده بهراحتی میتوانند زنجیرهای از دشنامهای بهشدت غیرمؤدبانه را به یکدیگر نثار کنند، نشاندهنده آن است که آستانه تحمل اخلاقی و عاطفی جامعه بهشدت پایین آمده است و ذهنهای آشفته و ناآرام بهسرعت وارد فاز خشونت کلامی و تخریب و تحقیر عاطفی و ارزشی و اخلاقی طرف مورد منازعه میشوند. همه اینها دال بر نوعی روح و روان ناآرام در جامعه است.
رواج فحشها بیانگر نوعی پرخاشگری فراگیر در جامعه ما هم هست. این بیادبیهایی که حتی در مجالس مذهبی و سیاسی و پشت تریبونهای رسمی شنیده میشود، دال بر آن است که فحش دادن از یک سو بیانگر آستانه تحمل پایین کنشگران است و از سوی دیگر در برخی اقشار (گاه بالادستی و گاه پاییندستی)، فحش دادن به رقیب در فضای عمومی و پشت تریبونهای رسمی و حتی مجالس مذهبی، امری مستحب و گاه واجب شمرده میشود.
به عبارت دیگر، فحش دادن علنی به نشانهای از قدرت تبدیل شده است و همین هم سبب شده جامعه به سمت نوعی بیادبی نهادینهشده برود که ریشه در نهادهای قدرت رسمی و غیررسمی دارد. همه اینها بیانگر آن است که حاملان قدرت فرهیختگی اخلاقی و ارزشی لازم را برای موقعیتی که دارند کسب نکردهاند؛ بنابراین فحش به دیگریها در جامعه ایرانی، نشانه و نمادی از قدرت شده است که درنهایت در چرخهای منفی، به فروپاشی هرچه بیشتر نظامهای اخلاق عمومی کمک خواهد کرد. تأدیب در نظامهای فرهنگی عمیقا به امر سیاسی و زیست قدرتهای حاکم بستگی دارد. بیادبی نهادینه در مردم، ناشی از بیادبی نهادینه در ساختارهای قدرت است که نمود آن را میتوان در تریبونهایی دید که بهراحتی به دیگریها فحش میدهند.روزنامه آسمان آبی