کد خبر: ۱۷۰۰۳۴
تاریخ انتشار: ۱۷:۱۰ - ۲۱ مهر ۱۳۹۶ - 2017October 13
پدر و مادر طفلی را به این دنیای خاکی می‌آورند و مسئولیت بزرگ کردن و تربیت او را به عهده می‌گیرند
شفاآنلاین>اجتماعی> روایت اول؛ مادر: فرزندی متولد می‌شود. دختر یا پسر، فرقی نمی‌کند. مهم این است که پدر و مادر واسطه‌ای هستند بین خدا و زمین تا آدمیزادی به این کره ‌خاکی پا بگذارد و حلقه‌ای شود برای تکامل دنیا که به سمت خدا حرکت می‌‌کند.

به گزارش شفاآنلاین، پدر و مادر طفلی را به این دنیای خاکی می‌آورند و مسئولیت بزرگ کردن و تربیت او را به عهده می‌گیرند. واقعیت این است که آنها با انتخاب و تصمیم خود مسئولیت بزرگی را عهده‌دار می‌شوند و نمی‌توانند و نباید به سادگی از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کرده یا در این زمینه کم‌کاری کنند.

مادر اما در این فرآیند ماهیت دیگرگونه‌ای دارد. او قبل از تولد کودک، 9 ماه جنین را با خود حمل می‌کند و از خون خود تغذیه‌اش کرده و مانند پیله‌ای مطمئن از فرزند خود مراقبت می‌کند. دوران بارداری مادر یکی از آن دوران‌های بی‌بدیلی است که می‌توان آن را مقدس نامید. نکته جالب اینجاست که مادر هر چه می‌خورد به جنین هم می‌رسد، هم جسمی و هم روانی. به همین دلیل است که علم روان‌شناسی(Psychology) بر این باور است که دوران جنینی، ‌دورانی بسیار مهم در شکل‌دهی شخصیت انسان‌هاست. بسیاری از مادران در این دوران به تغذیه خود توجه و مواد مغذی استفاده می‌کنند تا جسم کودکشان قوی و نیرومند شود. ویتامین و مکمل‌هایی طبیعی و دارویی می‌خوردند تا هوش فرزندشان زیاد شود و وقتی او وارد این دنیا شد بتواند با هوش خود مدارج علمی بالایی به دست آورد و در کسب و کارش موفق شود.

اما از تغذیه جسم که بگذریم، واقعیت این است که غذای روح بسیار مهم‌تر است؛ اصل است و پایه. مادری که در زمان بارداری آرامش داشته باشد، فرزند او حتما در آینده موفق خواهد بود. هم رشد شخصی خواهد داشت و هم اجتماعی. مادری که روان سالم داشته باشد حتما فرزندی با روان سالم و بدون تنش و ناهنجاری‌‌های رفتاری به جامعه تحویل خواهد داد.

مادرانی که در دوره بارداری خود را در معرض معنویت قرار می‌دهند و روحشان را پالایش می‌کنند از روح خدا که عشق مطلق است فرزند خود را تغذیه می‌کنند. مادرانی که با حساسیت روزی خود را انتخاب کرده و تلاش می‌کنند به اصطلاح لقمه مساله‌دار یا حرامی نخورند، مسلما فرزندانی پاک‌نیت و پاک‌دست به دنیا خواهند آورد.

مادرانی که تلاش می‌کنند از استرس‌های بی‌مورد و تنش‌هایی مانند غیبت، حسادت، بدبینی، بخل، خشم و.... دوری کنند،‌ حتما فرزند مهربان‌تری به دنیا تحویل خواهند داد. مسلما مادری که در دوران بارداری از روح و جسم کودک خود به موازات هم مراقبت (taking care)می‌کند وقتی بچه متولد هم می‌شود همان راه و رسم را ادامه می‌دهد و مادر مناسبی برای فرزند خود خواهد بود. مادری که می‌داند باید در کنار تربیت و آموزش فرزند خودش را نیز تربیت کند و آنقدر آموزش‌های لازم را ببیند که از فرزندش عقب نماند که اگر عقب بماند خیلی زود در دنیای پیشرفته امروز که فناوری و تکنولوژی‌ها دنیا را احاطه کرده و هر روز یک برگ جدید رو می‌کنند، فرزند خود را از دست داده و او را یا باید به دنیای ناامن مجازی بسپارد یا دوستان حقیقی اما نادرست که زندگی را برای دلبندش ناایمن می‌کنند.

روایت دوم؛ پدر

همان‌قدر که مادر نقش مهمی در شکل‌دهی شخصیت بچه در دوران جنینی دارد، پدر نیز سهیم است. پدر رکن و اساس خانه است. اوست که آنقدر دیوارش بلند است که همسر و فرزندان می‌توانند به او تکیه و در سایه اعتماد بودنش رشد کنند. پدر است که می‌تواند آرامش را به خانه بیاورد و آن را به همسر خود بدهد تا او بتواند از طفل خود مراقبت کند. زنی که به همسرش اعتماد دارد، زنی که اولین مونس‌ و همدمش، همسرش است دیگر نگران هیچ چیز نیست. مرد شاید ندار باشد، شاید درآمدش کم باشد، شاید نتواند زندگی پرتجمل و پررنگ و لعابی برای خانواده‌اش تدارک ببیند اما وقتی پشتش آنقدر وسیع و پر از اعتماد است همه سختی‌ها برای همسر و خانواده‌اش آسان می‌شود.

هر آدمی در درون خود زمزمه‌هایی دارد که به آن گفت‌وگو‌های درونی و ذهنی می‌گویند، وقتی زنی خاطرش از جانب شوهرش جمع است و به او اعتماد دارد زمزمه‌هایش که مستقیم به فرزندش نیز می‌رسد پر از نوازش و شکر‌گزاری است. او مدام در دل و ذهن خود با همسرش سخن می‌گوید و از او قدردانی می‌کند که برای برآورده کردن مایحتاج زندگی و آرامش خانواده تلاش می‌کند، مدام زیر لب برای موفقیت او دعا می‌کند و همه این نجواها به جنین می‌رسد و او از همان دوران به پدر خود اعتماد می‌کند و شخصی محترم برایش می‌شود. از همان دوران جنینی است که بچه‌ نوازش‌های پدر را باور می‌کند و با همین نوازش‌ها به او اعتماد می‌کند و متولد که شد یاد می‌گیرد دنیا جای امنی است و او می‌تواند به همه مردم اعتماد کند.

پدری که اینها را می‌داند وقتی کودکش متولد می‌شود هم می‌داند که باید آهسته آهسته اعتماد را در درون فرزند خود ریشه‌دار کند، برای همین با او رفتارهای خشن نمی‌کند، عصبانیتش را کنترل می‌کند، فرزند خود را با چالش‌های غیرمعمول روبه‌رو نمی‌کند که به اصطلاح از همان اول او را مرد بزرگ کند، مثلا او را به هوا نمی‌اندازد که تا بچه دوباره در دستان او آرام گیرد و ریشه بی‌اعتمادی و ناامنی در ذهن پاک او ریشه بگیرد.

پدری که می‌خواهد فرزند سالمی به جامعه تحویل بدهد مراقب است در مقابل چشمان فرزند خود چگونه حرف بزند و چگونه رفتار ‌کند. او مدام با خودش می‌گوید: کودکان می‌بینند و یاد می‌گیرند.

پدری که به قدرت خودش اعتماد دارد و روان سالمی دارد، می‌داند باید برای فرزندش اولین و مطمئن‌ترین رفیق باشد که کمبود دوست باعث نشود او به سمت دیگران بروند؛ دیگرانی که شاید نتوان به آنها اعتماد کرد.

روایت سوم؛ فرزند

بچه‌ای که دوران جنینی سالم و ایمنی را سپری می‌کند، وقتی چشمانش را در این دنیا باز می‌کند، پدر و مادری را می‌بیند که با لبخند به او خوشامد می‌گویند. آغوش آنها پناهگاهی است که نوزاد از همان اول با تپش قلب پدر و مادر و با نگاه آنها این نکته را درمی‌یابد که آیا به خانواده ایمن و سالمی پا گذاشته یا نه!‌ نوزادی که در این دنیا چشم باز می‌کند،‌ امانت است که باید سالم به مقصد برسد او تا دو سالگی همه اتفاقات و رفتار‌های پیرامون خود را سبک سنگین می‌کند، آدم‌ها را ارزیابی می‌کند و بعد آن‌طور که علم روان‌شناسی می‌گوید وقتی به پنج سالگی می‌رسد دیگر کارش در ارزیابی‌ها به پایان رسیده و تصمیم خودش را می‌گیرد که چگونه با دنیا و آدم‌ها تا کند! اگر انتخابش خوبی باشد که هم خودش و هم والدینش عاقبت بخیر می‌شوند و اگر انتخاب‌هایش نادرست باشد دو راه در پیش دارد؛ یا به نیستی و نابودی خودش با کارها و رفتارهای خلاف کمر‌می‌بندد یا در معرض آدم‌های درست و خوب قرار گرفته و تصمیم می‌گیرد سرنوشت را از «سر» بنویسد و خودش را عاقبت بخیر کند که ما امیدواریم روش دوم را انتخاب کند.
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: