به گزارش شفا آنلاین:پس از مدتی، یك بار دیگر آمد. لابلای صحبتهایش گفت: «اوایل ازدواج كمی از رابطه جنسی خوشم میآمد اما الان برایم یك كابوس است. حتی تحریك هم نمیشوم». اجازه دادم بیشتر حرف بزند.
ادامه داد: «تك دختر خانوادهام هستم. چهار برادر دارم. پدر و مادرم هر دو،
دوبار ازدواج كردهاند. از زندگیشان هم اصلا راضی نیستند. دوتا از بچهها
كاملا ناخواسته به دنیا آمدهاند چون درست جلوگیری انجام نشده بود. برای
همین اتاق پدر و مادر از هم جدا شد. مادرم تمام وقت كارهای خانه را انجام
میداد و من تنها یاورش بودم. ولی با این حال عزیز پدر و تنها كسی بودم كه
در خانه، به او توجه میكرد. پدر عاشق من بود. نوازشم میكرد اما....
نوازشهای پدرم عادی نبود
این نوازشها به دستمالی كردن كشید. جرات نداشتم به هیچكس بگویم. احساس
میكردم یتیم شدهام چون مادری نداشتم كه بتوانم با او درددل كنم! چون پدرم
با من آن كارها را میكرد. یك روز كار به نزدیكی كامل هم رسید اما من حتی
یك ذره تحریك نشدم. احساس میكردم بخشی از دیوار هستم.»
با شنیدن حرفهای او، دلم میخواست گریه كنم اما جلو او نباید این كار را
میكردم. او به من مراجعه کرده بود و من باید این قصه را تمام میكردم. این
زن، احساس تنهایی میکرد و نسبت به آنچه میتوانست جزء علایقش باشد،
بیتفاوت شده بود. به خاطر سوءاستفاده جنسی که از او در کودکی شده، احساس
میكرد بد، كثیف و گناهكار است.
از رابطه با همسرم لذت نمیبردم
گرچه شوهرش را دیده و عاشقش شده و احساس پاكی کرده، اما تصمیم گرفته که از
گذشتهاش هیچ نگوید. طبعا شاید اگر چنین موضوعی را با طرف مقابل در میان
میگذاشت، احتمالا طلاق بهترین اتفاق ممكن بود که برایش میافتاد! شوهرش زن
میخواست، خانه میخواست و بچه میخواست اما بیش از همه اینها، زن و بودن
با او را میخواست اما خانم با كراهت ازدواج كرده.
هر چه با او حرف میزدم، حرفهایم را قبول نمیكرد. یعنی نمیتوانست. هر
حرفی میزدم در مخالفت با حرف من صحبت میكرد. میگفت با آنکه در اوایل
ازدواج علاقهاش به همسرش شدید بوده و بارها با هم رابطه جنسی داشتهاند
اما او نگران بوده و هیچوقت ارضا نشده. حتی تهییج هم نشده. دوست داشته که
یك بار در برابر خواسته همسرش برای برقراری رابطه «نه» بگوید و «نه» گفتنش
هم با مخالفت روبرو نشود. و درواقع، همسرش برای حرفش و مخالفتش ارزش قائل
شود.
قربانیان سوءاستفاده جنسی تصویر ذهنی خوبی از خود ندارند
زندگیشان این زوج بعد از مدت كوتاهی عادی شد. هر دو، دو شیفت كار
میكردند. شب كه خانه میآمدند زن كارهای منزل را انجام میداد و مرد
تلویزیون نگاه میكرد. هیچوقت با هم بیرون نرفتند. داخل رختخواب زن حس
عصبانیت، تنهایی و خستگی میكرد. هر روز كمتر از دیروز به شوهرش واكنش مثبت
نشان میداد. كمكم عصبانیتاش شكل آشكار گرفت و هنگام نزدیكی نقش جنازه
را بازی میکرده اما كمكم كار به بحث و فحاشی و كتك كاری هم میکشد. به
نظر من این ابراز شدید خشم، بیرون ریختن بخشی از احساسات فروخورده او
درباره پدرش بود. این زن شوهرش را با تمام عجول بودنش قبول كرده بود اما
هنگام نزدیكی همین كه چشمش را باز میكرد، پدرش را میدید.
كمكم زن توانست احساساتش را بازنگری كند. قصهاش را آرامتر میگفت. یعنی میگفت ولی كمتر عصبانی میشد. او یك ترس دائمی داشت. ترس از پذیرفته نشدن، طرد شدن و تنها شدن. فكر میكرد من هم به طریقی از سر خودم بازش میكنم. وقتی اینطور نشد آرام شد.
جلسه بعد شوهرش را هم آورد. مدت كوتاهی بعد از این ملاقات زن همه چیز را به شوهرش گفت. شوهرش برخورد چندان بدی نكرده بود. زن آرام شد. مدتی بعد رابطه متعادلی داشتند. به هم اعتماد پیدا كرده بودند. زن ارضا نمیشد ولی نزدیكی برایش بیلذت نبود.
من این وسط اغلب شنونده بودم. هیچكس را هم تایید یا رد نمیكردم. فقط گاهی
نكات تجربی یا علمی میگفتم. این زن برای ارضا شدن نیامده بود آمده بود تا
تصویر ذهنیاش از خودش درست بشود كه شد. آن تصویر یتیم گناهكار را دوست
نداشت. دوست داشت یك زن باشد محكم، مستقل و پاك، كه سرانجام شد. بسیاری از
زنهایی كه در گذشته مورد تجاوز بهخصوص توسط محارم بودهاند دچار چنین
مشكلی میشوند.
اگر مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاید، قبل از ازدواج به این موضوع رسیدگی کنید
شکی نیست که اگر کودکی در سنین پایین، مورد تجاوز و سوءاستفاده جنسی قرار
بگیرد، دچار یکسری اختلالات روانی و رفتاری با شدت کم و زیاد میشود و
روابط او را با اطرافیان، دوستان و... تحتتاثیر قرار میگیرد. این
اختلالات روانی و رفتاری میتواند در کوتاه مدت یا درازمدت با مشکلاتی چون
افسردگی، اضطراب، احساس گناه، ترس، اختلالات جنسی و گوشهگیری همراه
باشد.
اغلب این کودکان در بزرگسالی به دلایل مختلفی چون احساس شرم و گناه، ترس
از بیان حقیقت به طرف مقابل یا فاش شدن آن، دلزدگی و... تمایلی برای
ازدواج ندارد و یا گاها پس از ازدواج، به دلیل خاطرات بدی که در ذهنشان نقش
بسته، از داشتن رابطه جنسی با همسرشان ترس و واهمه دارند یا اینکه لذتی از
آن نمیبرند. هر چند بسیاری از قربانیان در زمان بزرگسالی با شریک جنسی
خود مشکل پیدا میکنند و از نظر جنسی نمیتوانند زندگی سالمی را پیش رو
بگیرند. اما میتوان با مشاوره گرفتن تا حدود زیادی از شدت این مشکلات و
آسیبهای آن کاست. سلامانه
* دکتر فرشاد نجفیپور، روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه