:پيداکردنشان کار سختي نيست؛ آنقدر راحت از خودشان ردپا بهجا ميگذارند
که احتياجي نيست دنبالشان بگرديم؛ خودشان، خودشان را معرفي ميکنند.
دوردورهاي خياباني با ماشينهايي که قيمتشان برق از سر آدم ميپراند،
عملهاي جراحي زيبايي که گاهي از فرط افراط نميتواني باور کني چهرهاي که
ميبيني، واقعا حقيقت دارد! پاساژگرديهاي مداوم و هميشگي و خريدهاي
تجملاتي، نگاههاي از بالا به پايين و احساس جدايي از بقيه اقشار جامعه
باعث ميشود آنها را به نام «نوکيسه»ها بشناسيم؛ نوکيسههايي که براي
نمايش ثروت، مدتهاست فقط به مهمانيها و خيابانها بسنده نميکنند بلکه
ميخواهند در فضاي مجازي هم ديده شوند، «بچهپولدارهاي تهران»،
«بچهپولدارهاي تبريز» و بسياري از افرادي که حالا براي خودشان در
اينستاگرام به يک سلبريتي تبديل شدهاند؛ بدون مهارت، هنر يا دانش ويژهاي؛
فقط چون پول بيشتري دارند!
اما
در مواجهه با نوکيسهها بايد چه کرد؟ آنها بخشي طبيعي از حيات اجتماعي
هستند يا تأثيرگرفته و تأثيرگذار بر آسيبهاي اجتماعياند و بايد نگرانشان
بود؟ حتي گاهي اين سؤال مطرح ميشود که مگر ثروتمندبودن جرم است يا اتفاق
جديدي بوده که تبديل به يک مسئله اجتماعي و هشداردهنده شده است؟ مريم
نوتاش، جامعهشناس، در پاسخ به اين پرسش به «وقايعاتفاقيه» ميگويد:
همانطور که مطلع هستيد، واقعيتهاي موجود در جامعه، زماني بهعنوان
مسئلهاي اجتماعي در کانون توجه جامعهشناختي قرار ميگيرند که ميزان بروز
آن در اجتماع از حد نُرم خارج شود. در تمامي ادوار تاريخي جامعه ايران،
افراد متمول و برخوردار بهعنوان بخش کوچکي از جامعه ديده ميشوند اما در
دهه اخير بهواسطه وجود نابسامانيهاي مالي، اقتصاد رانتي و فرهنگ دلالي،
گروهي از افراد، شرايط مالي خاصي براي خودشان فرآهم کردهاند که آنها را از
طبقه سرمايهدار متعارف متمايز کرده است.
بهطور معمول، سرمايهداران، ثروتشان را از طريق محاسبات هوشمندانه منطبق
بر قانونمنديهاي اقتصادي بهدست ميآورند اما گروه مورد نظر، بيتوجه به
واقعيتهاي اقتصادي به شکلي مبهم، طبقه اقتصاديشان را به نحو غيرمعمولي
ارتقا دادهاند. تفاوت اصلي آنها با ساير افراد مرفه در ماهيت ثروتمندشدن و
فرازونشيبهاي سرمايهشان در بستر زمان است.
او
که موضوع پاياننامهاش در همين زمينه بوده، با اشاره به تحقيقاتي که
انجام داده، ميگويد: نسل جديدي از طبقه مرفه که کمتر به قاعدههاي نظام
اقتصادي بهنجار جامعه پايبندي دارند، شکل گرفتهاند؛ طبقهاي که پيدايش
آنها ريشه در سياستگذاريهاي نادرست يا قانونگذاريهاي اشتباه دارد. ضعف
نظام مالياتي، تکيه بر اقتصاد نفتي و عدم نظارت دولت بر جريان نقدينگي در
اقتصاد و گردش آن در حسابهاي بانکي از دلايل رشد چشمگير اين طبقه است.
شکلگيري غيرمتعارف و رشد غيرمعمول اين طبقه اقتصادي از يکسو و موج
اعتراضات از جانب ساير اقشار جامعه که تحت فشارهاي کمرشکن اقتصادي
قراردارند ازسويديگر، بهوضوح نشان ميدهد که اين پديده اجتماعي به
مسئلهاي آسيبشناختي در جامعه ما مبدل شده است.
اين
جامعهشناس همچنين به تأثير همزمان اقتصادي و اجتماعي ظهور نوکيسهها در
جامعه اشاره و تأکيد ميکند: بايد در نظر داشت که اين طبقه از جامعه، حجم
قابلملاحظهاي از سرمايه اقتصادي کشور را در اختيار دارند که تزريق چنين
سرمايهاي به بدنه اقتصاد جامعه ميتواند جان دوبارهاي به کالبد اين بيمار
ازپاافتاده ببخشد. به نظر ميرسد اولين قدم در مسير توقف رشد اين طبقه،
تعديل و اصلاح برخي خطمشيها و سياستگذاريهاي دولتي است که بهواسطه آن
بتوان از گسترش اقتصاد رانتي، فرهنگ دلالي و همچنين انحصارگرايي درزمينه
خريدوفروش و واردات کالا در جامعه جلوگيري کرد چون اين موضوع، عامل اصلي
رشد بيرويه اين طبقه است.
مريم نوتاش
درعينحال، در کنار اصلاح معادلات اقتصادي، فرهنگسازي را در قشري که يکشبه
به ثروت بادآورده رسيدهاند هم ضروري ميداند: به غيراز وجه بيروني و
عيني مقابله با بروز اين مسئله، بايد به بعد دروني و ذهني اين مسئله هم
پرداخت. در ميان افراد اين طبقه بهويژه فرزندان آنها که بهاصطلاح
بچهپولدار خوانده ميشوند، اين سبک از زندگي، بيشتر بهعنوان مرجع هويتي
مورد توجه و تقدير است. درواقع، آنها با مصرف تظاهري و تجملگرايانه، فاصله
قابلتوجهي را با ساير اقشار جامعه پيدا ميکنند که به باورشان، هويت
اجتماعي شاخصي را برايشان رقم ميزند.
افزايش تراز اهميت وجوه فرهنگي و اجتماعي در مقابل ابعاد اقتصادي و مالي
در منظر اين افراد ميتواند حداقل اين گرايش غيرمتعارف آنها را به کنشهاي
مصرفي در ملأعام تعديل کند. توجه به تقويت شاخصهاي حقوق شهروندي، آموزش
کسب مهارتهاي زندگي اجتماعي و همچنين ارتقاي سطح سواد اجتماعي و فرهنگي در
کليت جامعه ميتواند، مجاري شايستهاي براي اخذ هويت اجتماعي در منظر
افراد فراهم کند تا تمرکز صرف افراد بهويژه اين قشر جامعه از ابعاد منحصرا
اقتصادي و مصرفي برداشته شود.
او همچنين
درمورد بهکاررفتن عبارت «حاشيهنشين فرهنگي» درباره نوکيسهها معتقد است:
اين قشر از جامعه صرفا بهواسطه مزيتهاي مالي مورد توجه هستند و در فرهنگ
عمومي جامعه ما نيز مسائل اقتصادي در اولويت و ارجحيت قرار دارند،
بههميندليل قشر مذکور، ضرورتي براي توجه و پرداختن به مسائل فرهنگي احساس
نميکنند؛ براي نمونه به تکرار مشاهده ميشود که افراد اين طبقه اگرچه
خودروهايی از برندهاي لوکس جهاني سوار ميشوند اما در رعايت سادهترين
قوانين راهنمايي و رانندگي، سهلانگار و کمتوجه هستند. اغلب آنها در
معاشرتهاي روزمره با ديگران نسبت به حقوق و وظايف شهروندي ناآگاه هستند و
نميتوانند تعامل مؤثري با ديگران برقرار کنند. همچنين در بيشتر موارد،
کنشهاي فرهنگيشان، ازجمله رفتن به کنسرت، تئاتر و سينما و حتي جمعآوري
کلکسيون آثار هنري نيز مانند بخش عمده زندگيشان منحصرا وجه مصرفي دارد و
چندان از روي تفکر و تأمل نيست؛ بنابراين بيراه نيست که به آنها حاشيهنشين
فرهنگي گفته ميشود.
با تمام اينها، همهچيز
در ثروت خلاصه نميشود و به گفته رئيس انجمن آسيبشناسي اجتماعي ايران، از
قدرت هم نبايد غافل بود. کورش محمدي با اشاره به اينکه حتي وقتي افراد به
قدرتهايي که لايق آن نيستند، ميرسند، در طبقه نوکيسهها قرار ميگيرند،
به «وقايعاتفاقيه» ميگويد: اين افراد، بدون اينکه شايستگي کافي را براي
منصبي که اختيار کردهاند، داشته باشند، صرفا قدرتشان را از يک «ابلاغ»
ميگيرند و هنگامي که در مقام رئيس يا کارفرما قرار داده ميشوند،
برخوردهايي با مجموعه زيردستشان دارند که ناشي از يکشبه ره صدسالهرفتن
آنهاست.
او همچنين در پاسخ به اينکه
نوکيسههاي ثروت و قدرت، چه هشداري براي جامعه هستند، ميگويد: اينکه
افرادي، يکشبه و قارچگونه از دل جامعه سر برميآورند و تبديل به طبقه
جديدي ميشوند که به آن تعلق ندارند، نشانه کارکردهاي بد اقتصادي، سياسي و
اجتماعي است. اين موضوع نشان ميدهد مکانیسمی براي عدالتمحوري و توزيع
برابر فرصتها در اختيار افراد وجود ندارد و حقوق عده زيادي از افراد که
شايستهتر از نوکيسهها هستند، در رسيدن به آن فرصتها تضييع ميشود،
آسيبهاي مالي و اقتصادي ميبينند و موقعيتهاي اجتماعيشان حذف ميشود.
اين مسئله بايد هشداري جدي براي مسئولان باشد چون نهتنها ظهور اين افراد
ميتواند بر فواصل طبقاتي بين فقر و غنا اثر مستقيم بگذارد بلکه نشاندهنده
اين است که دچار کجکارکردي هستيم و رانتهايي وجود دارد که موجب نارضايتي
و خشم ساير اقشار جامعه و اعتراض آنها به شيوههاي گوناگون مثلا
انتقامگرفتن از افراد ثروتمند خواهد شد.
محمدي
همچنين به تفاوت پايگاه و جايگاه اجتماعي اشاره ميکند و میگوید: بايد
بين اين دو تفاوت قائل شويم، افراد با ثروتهاي بادآورده و از طريق رانتها
ميتوانند جايگاهشان را تغيير دهند، يعني به جبر ثروت و مقامي که اختيار
کردهاند، در يک طبقه ديگر وارد شوند اما اين الزاما به معني تغيير پايگاه
آنها نيست، پايگاه اجتماعي در طول زمان و بر اثر يک روند زندگي سالم و
آبرومند در بين آحاد جامعه بهدست ميآيد.
افراد
بهتدريج کسب آبرو و حيثيت و اعتبار ميکنند و علت اينکه نوکيسهها
نميتوانند خودشان را با ارزشها منطبق کنند، اين است که پارامترهاي پايگاه
بالاي اجتماعي را کسب نکردهاند. نوکيسهها ميخواهند اين احترام و
اعتمادي را که در اطرافيانشان نهادينه نکردهاند، از طريق نمايش امکانات،
اجيرکردن آدمها و تزريق ثروت بهدست بياورند و از آن طريق مورد احترام
قرار بگيرند. متأسفانه گاهي ميبينيم که در اين تلاش هم موفق هستند و
نهتنها از سوي مردم بلکه گاهي از سوي مسئولان هم مورد تکريم و احترام قرار
ميگيرند و متوليان دستگاههاي مختلف براي اينکه آنها را به خودشان نزديک
کنند، به آنها بها ميدهند.
اين کارشناس اجتماعي، درباره روانشناسي طبقه نوکيسهها هم معتقد است:
افرادي که با مجموعهاي از عقدهها و کمبودها در زندگي مواجه بودهاند،
حالا براي جبران خلئی که در شخصيتشان شکل گرفته، دائما در تلاش هستند
کارهاي متفاوتي انجام دهند. ما افراد ثروتمندي را هم در جامعه داريم که به
شکل معمول به زندگي خودشان ادامه ميدهند اما تفاوت نوکيسهها با آنها اين
است که از زندگي معمولي فرار ميکنند؛ آنها حاضر هستند دست به هر کاري
بزنند که با عموم جامعه تفاوت داشته باشند، در نظر ديگران متفاوت و متمايز
ديده شوند و حتي براي تأمين اين احساس سيريناپذير حاضر هستند دست به
کارهاي خلاف قانون بزنند؛ همانطور که نمونههای اخيرش را در بابک زنجاني و
امثال او ديديم.روزنامه وقایع اتفاقیه