شفا آنلاین>اجتماعی> «معلولیت محدودیت نمیآورد.» با شنیدن این جمله از زبان یک فرد، معمولا حس شعارزدگی احساس میشود. اما در نمایش«فصل بهار نارنج» معنی و مفهوم این کلمه را بهتر درک کردیم.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید هشت بازیگر این نمایش همگی نابینا هستند و حضورشان در
تئاتر شهر دقیقا نشانگر توانایی آنها بر ناتوانی نابینایان در بازیگری
تئاتر است. به بهانه اجرای این نمایش با غلامرضا عربی، کارگردان این نمایش
به گفت و گو پرداختیم. لازم به ذکر است که زهرا پالیزی یک فیلم مستند
سینمایی از پروسه تولید این نمایش ساخته که در دست تدوین است و تا چهار ماه
آینده این فیلم آماده اکران میشود. «در این فیلم، پروسه تولید که بچهها
چگونه از منزل خارج میشوند، چطور به جلسه تمرینها میآیند و در تمرینها
چه اتفاقهایی برای آنها میافتد، فیلمبرداری شده است.»
شما چندین سال است که در فرهنگسرای بهمن به فعالیت تئاتری میپردازید، آیا در جریان کانون نابینایان این مرکز بودید؟
بله،
این کانون خیلی قدرتمند کار میکند. دورادور با بچههای نابینا سلام و
احوالپرسی داشتم. از خیلی سال پیش که آنجا نمایش کار میکردم، این ایده در
فکرم بود که اگر در نمایشی از چشممان استفاده نکنیم، چه اتفاقی میافتد.
پس ایده اجرای این نمایش از آنجا شکل گرفت؟
بعدها
به ذهنم رسید آیا بچههای نابینا هم میتوانند تئاتر اجرا کنند. این
سوالات همیشه در ذهنم بود. چون بچههای کانون هیچوقت فعالیت تئاتری
نداشتند، بیشتر فعالیت اقتصادی و فرهنگی انجام میدهند. گروه موسیقی و
آهنگسازی خیلی خوبی دارند اما گروه تئاتر نداشتند. این موضوع باعث شد فکر
کنم که میتوان با بچههای کانون نابینایان فرهنگسرای بهمن فعالیت تئاتری
کرد. اواسط سال93 جریان تمرین تئاتر با بچههای کانون را با من درمیان
گذاشتند.
فعالیت با بازیگران نابینا شرایط خاص خود را دارد و نیازمند متنی مناسب برای اجرای با توجه به شرایط جسمانی آنهاست.
به
این مساله فکر کردم و یعنی این نمایشنامه را مختص همین بچهها انتخاب
کردم، برای اینکه در روند نمایشنامه، قهرمان نمایشنامه دچار اتفاقی میشود
که خود همین بچهها درگیرش هستند. این میشود سایکودرام، یا یک نمایشنامه
روانشناسانه میآید و کار روانشناسی انجام میدهد. با اجازه محمود ناظری
تغییراتی در متن ایجاد کردم تا با توجه به شرایط فیزیکی بازیگران، مناسب
باشد.
اعضای کانون نابینایان زیاد هستند، چگونه به انتخاب این هشت بازیگر از آن جمع رسیدید؟
با
گزینشی که روی اعضا داشتم با عذرخواهی زیاد از میان 60 نفر، 8 بازیگر را
انتخاب کردیم پس از گزینش، نخستین کار ما این بود که از گروه حرفهای که
پیشتر این متن را نمایشنامهخوانی کرده بودند خواستم در حضور بازیگران
منتخب نابینا، نمایشنامه را مجددا بخوانند و یک فایل صوتی از نمایشنامه
تهیه شد. این فایل صوتی را پخش کردم بین بازیگران جدید، حتی از نمایشنامه
یک خط بریل درآوردیم و بین آنها پخش کردیم. وقتی بازیگران نابینا نمایشنامه
را کامل حفظ کردند، با رسیدن به درک اصلی مفهوم و احساس کلمه، دیالوگها و
نمایشنامه در ذهن بچهها شکل گرفته بود. بعد رفتیم جشنواره «تئاتر شهر» و
نمایش را نمایشنامهخوانی کردیم که استقبال خیلی خوبی شد.
تمرینات برای حفظ کردن دیالوگها و آماده شدن برای اجرا چقدر طول کشید؟
هفت
ماه طول کشید. سخت بود، اما چون قرار گذاشته بودیم انجام بدهیم اینکار را
کردیم. تا رسیدیم به نمایشنامهخوانی در جشنواره و از آنجا دیگر باید
میآمدیم روی صحنه. از شهریور و مهر94 تا پایان همان سال ما این نمایش را
برای اجرا آماده کردیم.
در طراحی صحنه نمایش نیز به شرایط خاص بازیگران توجه شده و این روی بازی بازیگران خیلی تاثیر داشت.
پیشتر
طراحی صحنه را انجام داده بودم که کمی با آنچه الان میبینید، متفاوت بود
اما نشانهگذاریهای کف صحنه از ابتدا در ذهنم بود، میخواستیم بازیگران
نابینای ما حرکت و میزانسن داشته باشند، بدون آنکه تماشاگر متوجه نشود
نابینا هستند. از ابتدا در ذهنم بود از ماسک استفاده خواهیم کرد، الان
نشانهگذاریهایی کف صحنه خیلی مشهود نیست و هر کسی متوجه نشانهگذاریها
نمیشود. ما برای هر نشانه و حرکت، تعریفی داشتیم. دکوری که الان میبینید،
نتیجه تمرینات شش، هفتماهه ما روی دکوری معمولی است که ما مدام
نشانههایش را تغییر دادیم و آنقدر تغییر دادیم تا بافت نشانهها را تعریف
بکند که الان اگر شما روی این بافت پا میگذارید، در چه موقعیتی هستید.
حالا وقتی این بافت تغییر میکند و به بافت دیگری تبدیل میشود، در چه
موقعیتی هستید. اگر جزییاتی در نشانههای صحنه را جابهجا بکنید، بازیگر
طبق نشانهها حرکت میکند و شما میتوانید میزانسنها را تغییر بدهید، چون
برای بازیگران اینطور تعریف شده که هر بافت نشانهای، تعریف خاص خود را
دارد و باید عکسالعمل خاص خودش روی آن نشانه انجام بشود.
به عنوان کارگردان در طول چندین ماه تمرین آیا متوجه تغییرات روانی در بازیگران خود شدید؟
بله،
پایهریزی این نمایش برای آن بود که تاثیراتی بر افراد بگذارد. این
تئاتری است که کار روانشناسانه میکند. زمانی یک تئاتر، اثری سایکودرام
است تا شما روی یک فرد زوم بکنید و او را از شرایط روانی ناهنجاری نجات
بدهید. هنگامی هم یک دراماتراپی انجام میدهید و میخواهید مجموعه شرایط
روانی کسی را تغییر بدهید و بهبود ببخشید که این سایکودرام و دراماتراپی به
شکل ورکشاپ برگزار میشود. ما به بخش سوم مربوط میشویم، یعنی
نمایشنامههای روانشناسانهای. در این بخش ما نمایشنامههای مدون داریم.
چرا از رنگ سفید در طراحی دکور نمایش استفاده کردید. مفهوم خاصی را این رنگ میخواستید به تماشاگر برسانید؟
شرایط
ویژه بچهها باعث شد رنگ سفید را برای زمینه کار استفاده بکنیم و هم فرم
خاصی که برای شیوه اجرایی انتخاب کرده بودیم. شیوه اجرایی نمایش قرار بود
شیوه مدرنی باشد، چون نمیتوانستیم آدمهای واقعی را روی صحنه نشان بدهیم.
حرکت دست یک نابینا با حرکت دست یک شخص بینا فرق دارد. در رفتارهای فیزیکی
یک نابینا اغراقهای بیشتری وجود دارد. واژهها را با اغراق بیشتری ادا
میکند، فرم نگاهکردنها، فرم چرخاندن سر و بدن با کمی اغراق همراه است.
از طرفی رنگ سفید، رنگ بچههای نابیناست، این نکته برای ما قابل اهمیت
بود. ما از دو نقطه آمدیم و یک نقطه اتصال پیدا کردیم. یک زمینه سفید داریم
که هم بچههای نابینا در آن جا میشوند، هم یک نمایش مدرن، یعنی یک شیوه
اجرایی مدرن داریم که هم میتواند نمایش را تعریف بکند و هم در این شیوه
اجرایی مدرن، بازیگرهایی حضور دارند که تا لحظهای که ماسکشان را
برندارند،کسی از آن اتفاق مهم و عظیم و شوک پایانی نمایش خبری ندارد.