کد خبر: ۱۰۴۷۳۴
تاریخ انتشار: ۰۰:۳۰ - ۲۹ فروردين ۱۳۹۵ - 2016April 17
شفا آنلاین>اجتماعی>تماشای غروب «سریزد» از بلندای قلعه، برت می‌گرداند به 2 هزار سال پیش. پرتت می‌کند به انتهای دالان تاریخ. روستایی که نه حمله سلجوق و غزنه‌ای و مغول و تیمور به زانو درش آورده نه بی‌مهری ابرهای عقیم و تیغ برنده آفتابش.
به گزارش شفا آنلاین،بالای برجک قلعه که می‌ایستی روستا را شبیه بوم نقاشی‌ می‌بینی. ترکیبی دل‌انگیز از خانه‌های خشتی و درختان انار. این همه زندگی و سرسبزی میان کویر سوزان چه می‌کند؟ اگر از تشنگی‌های طولانی تاریخی بگذریم، زمین تفتیده این حوالی لااقل 40 سالی هست که باران به خود ندیده. به قول اهالی نه که نیامده باشد، سال‌ها پیش در همین حد که شیشه ماشین کثیف شود و تمام.

 روستایی کهن در دل تاریخ
مسیر کویری «سنتو» بعد از مهریز راهی دارد به روستای سریزد که اسمش برای خارجی‌ها بیش از ما ایرانی‌ها آشناست. راه خشک است و دار و درخت و سبزی به چشم نمی‌آید. از آن چیزهایی که درباره روستا شنیده بودم خبری نیست. لااقل تا اینجا. روستایی که قرار است بروم، به سرسبزی و باغ‌های انارش معروف است. بعد از چند دقیقه‌ نخستین تصویر از سبزی زندگی، هویدا می‌شود؛ باغی وسیع با گلخانه‌‌های بزرگ‌ در میانه‌اش. این همه گلخانه، آن هم در یک نقطه از این برهوت کویر، چگونه ممکن است؟

به فاصله 3 کیلومتر از باغ و گلخانه‌هایش به روستا می‌رسم، روستایی با خانه‌های خشت گلی و خشت آجری به رنگ خاک و طلا. بادگیرهای خشتی، رنگ غروب را انعکاس می‌دهند و چشم می‌نوازند‌. چند پیرمرد با چهره آفتاب‌سوخته پشت به پرچین باغی کوچک نشسته‌اند و انتظار می‌کشند. انتظار می‌کشند؟ نمی‌دانم. ناخودآگاه تصویر فیلم‌های قدیمی به ذهنم می‌آید.

مقابل‌شان توقف می‌کنم، نگاهم که به نگاه‌شان گره می‌خورد، دست‌هایشان را بالا می‌آورند و خوشامد می‌گویند با آن لهجه شیرین محلی‌شان. می‌پرسم سریزد همین‌جاست؟ یکی می‌گوید: «خش آمدین، همین‌جاست. مسافرین؟ اگه مسافرین برین بالا، جاهای دیدنی اون بالاهاست. مهمون ما باشین!»
غروب است و نسیمی که در روستا پیچیده حسابی خنکم می‌کند. کنار خیابان اصلی روستا پر است از درختانی که بوی شکوفه‌های انارشان آدم را سرمست می‌کند. روستا خلوت به نظر می‌آید و سکوت آرام‌بخش و دلچسبی در آن حکمفرماست.

بناهای خشتی قدیمی و قنات‌ها و آب انبارهای سریزد جزو جاذبه‌های تاریخی و گردشگری روستا محسوب می‌شوند و به گفته اهالی تنها عامل زنده ماندن باغ‌ها هم همین قنات‌ها هستند؛ مدیریت سنتی آب که روستا را از خشکسالی‌های پی در پی و طبیعت مرده کویر عبور داده و 1500 سال زنده و سرسبز نگاهداشته است.
نخستین آب انباری که در مسیر اصلی خیابان روستا قرار دارد آب انبار«پای برج» است که متعلق به دوره قاجاریه است، آب انباری با گنبد آجری و 2 بادگیر که هنوز هم آب دارد؛ اگرچه دیگر استفاده چندانی از آن نمی‌شود. پس از آن هم آب انبار 4 بادگیره که طراحی شگفت‌انگیزی دارد. یادگاری از دوران صفویه با  سقفی گنبدی برای محافظت از تبخیر آب و 4 بادگیر در کناره‌ها برای هدایت باد به داخل آب انبار و خنک نگه داشتن آن. بادگیرها در این اقلیم گرم و خشک نقش دیگری هم دارند؛ هوای بیرون را به داخل مخزن می‌کشند و هوای خنک آب انبار را به بیرون هدایت می‌کنند و در یک پروسه باورنکردنی خانه‌های اطراف را هم خنک می‌کنند. البته آب زیادی در این آب انبار باقی نمانده‌است.

به هر کوچه سریزد که پا می‌گذارم آرامش و سادگی می‌بینم. خانه‌ها هنوز به درد مد روز گرفتار نشده‌اند و با هر خشت‌شان آرامش را به تو هدیه می‌دهند. می‌توان ادعا کرد سریزد نمونه‌ای کوچک اما کامل از  الگوی همه روستاها و شهرهای کویری ایران است.

هنوز چیز زیادی از روستا ندیده‌ام که «محمد سریزدی» یکی از اهالی و راهنمای گردشگری روستا به استقبالم می‌آید. جوان است ولی اطلاعات خوبی از تاریخ روستای‌شان دارد. پیش از اینکه گشتی در روستا بزنیم او از تاریخ سریزد برایم می‌گوید:
«سریزد بیش از 2 هزار سال قدمت دارد و به‌جا مانده از دوره ساسانیان است. با توجه به آثار تاریخی که در این روستا وجود دارد هم‌اکنون سریزد پنجمین روستای نمونه گردشگری بین‌المللی کشور است. روستایمان آثار تاریخی و باستانی زیادی دارد که از دوره‌های ساسانیان، سلجوقیان، صفویه و قاجاریه به یادگار مانده‌. مثل قلعه، کاروانسرای سلجوقی یا رباط کهنه، کاروانسرای صفوی یا رباط نو، کاروانسرای آجری، خانه نجاری،عمارت تاریخی سنمبر، دروازه شهر فرافر، چاپار خانه، پاکنه، آب انبارها، حسینیه نخل سریزد، حمام قدیمی سریزد، مسجد ابوالقاسم سریزدی یا مسجد جامع پای برج و مسجد جامع سریزد.»

  زندگی در روستای سریزد
به گفته محمد، روستا در سال‌های گذشته جمعیت زیادی داشته ولی به مرور زمان و با بروز خشکسالی طولانی جمعیت زیادی از آن به شهرهای یزد، کرج و تهران مهاجرت کرده‌اند و حالا چند صد نفری بیشتر نمانده‌اند. شغل آنهایی که هنوز دل از این دیار نکنده‌اند دامداری و باغداری است. تنها درختی که در این بر و بیابان و در این ظل گرما می‌تواند رشد کند و میوه بدهد انار است که صادر می‌شود به اروپا.


حالا باغ‌های انار شکوفه داده‌اند و انگار نه انگار که روستای سریزد سال‌هاست با خشکسالی دست به گریبان است.

وجود 8 آب انبار در این روستا نشان از سرسبزی و خرمی و وسعت آبادی و آبادانی گذشته دارد و حالا هم البته بخشی از آن باقی است. یکی از باغداران سریزد که از خشکسالی گله‌مند است، می‌گوید: «این آب انبارها تا 30-20 سال پیش آب داشت و قنات بزرگی که بیرون روستاست هم آب کشاورزی و باغداری را تأمین می‌کرد. آب مصرفی مردم هم از همین جا تأمین می‌شد.

فکرکنم 40-30 سالی می‌شود که باران و برف نباریده. نه که نباریده باشد، باریده ولی نمی‌شود گفت باران. در همین حد که شیشه ماشین را کثیف کند. ولی قنات و آب انبارها تا همین چند سال پیش جواب نیازمان را می‌داد. از زمانی که در مسیر قنات‌ها چاه‌های عمیق زدند آب قنات روز به روز کمتر شد تا جایی که خیلی از آب‌انبارها خشک شدند. با این همه هنوز هم قنات توانسته آب باغ‌هایمان را تأمین کند.»

آفتاب غروب می‌کند. مردم کم کم از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند. بیشترشان سن و سال‌دارند. پیرمردها نزدیکی حسینیه سرنخل دور هم جمع‌ شده‌اند و زن‌ها هم مقابل خانه یکی از مادربزرگ‌ها گرد هم آمده‌اند. خدا را شکر خبری از تلگرام و وایبر و تانگو و وی چت و شبکه‌های موبایلی نیست. ارتباط رو در رو است. چشم در چشم.

بر خلاف تصورم که انگار بچه‌ای در روستا نیست، پسربچه‌ها و دختربچه‌ها برای بازی دم غروب‌شان بیرون می‌آیند. پسرها به دنبال توپ و دوچرخه سواری و دخترها هم یک قل و دوقل و لی‌لی بازی و...
بلندگوهای مسجد جامع سریزد مردم روستا را با طنین اذان به نماز می‌خواند. پیش از به پایان رسیدن اذان، زن و مرد و پیر و جوان راه می‌افتند سمت مسجد. مسجدی با نمای خشت و آجر و گنبدی با کاشی‌کاری سفید و فیروزه‌ای. انگار روستا در این ساعت خالی از سکنه می‌شود. تنها صدایی که در فضای روستا می‌پیچد ترنم نماز است.  
ساعت 11 شب چراغ خانه‌ای روشن نمی‌ماند جز چراغ تیرهای برق کوچه و خیابان. روستا در سکوت مطلق فرو می‌رود و تنها صدایی که شنیده می‌شود زوزه باد است. در کوچه باد می‌آید و به گوش‌ات ترانه‌ای خوش‌آوا می‌خواند.
آسمان صاف و پرستاره. شب کویر. صحنه‌ای که سال‌هاست ندیده‌ام. کهکشان درست بالای سرم است. به محل اقامتم برمی‌گردم؛ خانه نجاری. خانه‌ای قدیمی که مخصوص میهمانان و گردشگران است. خانه‌ای کاهگلی که از رنگ و رویش پیداست بتازگی مرمت شده. 6 اتاق دارد با یک حوض فیروزه‌ای رنگ وسط حیاط. همه وسایل خانه قدیمی است. از در و پنجره گرفته تا لحاف و تشک و بشقاب و قاشق. اگر آسایشی نیست اما لبریز از آرامش است.

  62 پله به عمق زمین
پس از یک خواب سراسر آرام و دلچسب امروز نوبت بازدید از «پاکنه» رسیده. این بنا که در انتهای روستا و نزدیکی مسجد جامع و سردر خشتی «فرافر» قرا گرفته یکی از بی‌نظیرترین بناهای سریزد و شاید استان یزد باشد.

پاکنه، آب انبار مرکزی و قدیمی سریزد است که با 62 پله به عمق 60 متری توانسته فقط چهره تاریخی‌اش را حفظ کند. قدیمی‌های روستا می‌گویند از پدرانشان شنیده‌اند که سال‌ها برای حفر این آب انبار تلاش شده‌. عمق آب انبار که چراغانی شده در گرمای نیمروزی بسیار خنک است. کم و بیش آبی در قعر آن جاری است که شاید وسط تابستان دیگر نباشد.

از یکی از روستاییان که برای رسیدگی به امور باغ انارش در حال گذر از پاکنه است، می‌پرسم آیا آبی که از قنات برای آبیاری باغش جاری می‌شود کافی است یا نه؟

موهایش تنک است و به رنگ نمد. چشمانش فرو رفته در جمجمه و چین پیشانی‌اش راوی سال‌هایی پردرد. ابرو بالا می‌اندازد و می‌گوید: «نه، اگر چاه نمی‌زدند حالا حالاها آب داشتیم. خیلی وقت است آسمان با ما قهر کرده. اگر می‌بارید این وضع‌مان نبود. تا جایی که توانستیم در این 30 سال در مصرف آب صرفه‌جویی کردیم تا یک وقت زبانم لال قنات خشک نشود. یادم می‌آید زمانی باغ‌های انارمان آنقدر بار می‌داد که به زبان نمی‌آید. اگر خشکسالی تمام شود حتماً وضعیت‌مان هم بهتر از این‌ها شود.

جوان که بودم هر روز با برادرهایم می‌آمدیم و از پاکنه آب برمی‌داشتیم. هر محله‌ای برای خودش آب انبار داشت. روستا آنقدر سبز بود که خانه‌ها دیده نمی‌شدند. بعد از خشکسالی و از بین رفتن نیمی از باغ‌ها خیلی از مردم روستا کوچ کردند و فقط 200 – 300 نفر مانده‌اند که خیلی‌هایشان دیگر پیر شده‌اند. اگر این بناهای تاریخی نبودند و گردشگری اینجا نمی‌آمد باور کنید روستا تا حالا از بین رفته‌بود.»

در چند صد متری پاکنه دروازه تاریخی فرافر قرار گرفته‌. بنابر گفته روستاییان این بنا گوشه‌ای از دروازه خروجی سریزد و در واقع ورودی شهر یزد یا فرافر بوده  که به آن دروازه شهر مدفون فرافر می‌گفته‌اند. قدمت آن به بیش از هزار سال می‌رسد.  دروازه ترک خورده‌ای آجری که در پهنای کویر و زیر تیغ بران خورشید هزار سال‌ خم بر ابرو نیاورده، برای سریزدی‌ها نمادی از صبر است.

  قلعه، عمارتی تنها ولی استوار
قلعه، گنجینه تاریخ سریزد است. زمانی قلعه سریزد یکی از بزرگترین و کهن ترین صندوق امانات بانکی ایران و جهان بوده و تاریخ گواه می‌دهد چنین عمارتی با چنین کاربردی در هیچ‌جا وجود نداشته‌است.  این قلعه که قدمت آن به دوره ساسانیان می‌رسد در سه طبقه مساحتی نزدیک به 8 هزارمتر مربع و 468 حجره دارد.
قلعه دارای 2 دیوار متحدالمرکز و تودرتو و برج و باروی بلند و تسخیرناپذیر است که توسط خندقی در بیرون محصور شده.

  در دو طرف راهرو اتاق‌های بسیار حجره مانندی وجود دارد که هر کدام دارای در و کلیدی مجزا بوده که اهالی علاوه بر غلات، پول، طلا و زیور آلات خود را نیز در مواقع هجوم و غارت درون این حجره‌ها مخفی می‌کردند. در اصلی قلعه به صورت متحرک بوده و به وسیله طناب و قرقره‌هایی از سمت پایین به بالا باز و بسته می‌شده. اگرهنگام هجوم در اصلی شکسته می‌‌شد و دشمن به درون قلعه راه می‌یافت، در دوم قلعه بسته می‌شد و در واقع نقش در پشتیبانی قلعه را ایفا می‌کرد.

اکنون از قلعه بنای زخم خورده‌ای باقی مانده که گاه‌گدار گردشگران خارجی و شاید ایرانی از آن بازدید می‌کنند. غروب روستا از بلندای قلعه، غم شیرینی را به جان آدمی می‌ریزد. پرتت می‌کند به انتهای دالان تاریخ. روستایی که نه حمله سلجوق و غزنه‌ای و مغول و تیمور به زانو درش آورده نه بی‌مهری ابرهای عقیم و تیغ برنده آفتابش.ایران
 

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: