کد خبر: ۱۰۳۷۴۱
تاریخ انتشار: ۱۹:۳۰ - ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - 2016April 07
شفا آنلاین>اجتماعی>بانوی نمکی ایران 61 سال دارد. او بیش از 31 سال از عمرش را به تنهایی در معدن نمک گذرانیده و با سختکوشی بسیار در روزهای گرم و سرد سال تنها به آسمان چشم دوخته است.
به گزارش شفا آنلاین،بانوی نمکی ایران 61 سال دارد. او بیش از 31 سال از عمرش را به تنهایی در معدن نمک گذرانیده و با سختکوشی بسیار در روزهای گرم و سرد سال تنها به آسمان چشم دوخته است. دانه‌های برف برای او که در سرما در دشت سفید معدن در حال کار است بزرگترین هدیه و بارقه امید است چرا که با فروش نمک‌های بیشتر گرمابخش زندگی کارگرانش خواهد شد. نمک‌های حاصل از دسترنج او، یخ جاده‌های مرگ‌ گرفته زمستانی را آب می‌کند مهری مرداسی در اتاقکی کوچک به گفت‌وگو نشست تا ناگفته‌هایش را از کار در معدن سنگ نمک و سختی‌های زندگی بشنویم. بانویی که چند بار از سوی وزارت صنایع و معادن مورد تقدیر قرار گرفته است.

زخم روزگار بر دستان بانوی

مهری مرداسی نخستین زن نمکی ایران در مورد کار در معدن نمک می‌گوید: همسرم علی در معدن نمک سرکارگر بود. تفاوت سنی‌مان زیاد بود. به او علاقه‌مند بودم تا جایی‌که وقتی متوجه بیماری‌اش شدم تصمیم گرفتم برای چرخاندن چرخ زندگی به کمک و یاری‌اش بروم.شوهرم دیابت داشت و زمانی که تنها فرزندم 3 ساله بود توان کار کردن را از دست داد. روز به روز وضعیت جسمانی‌اش بدتر می‌شد. وقتی وضعیت جسمانی همسرم بدتر شد تصمیم گرفتم برای گذراندن زندگی مان پا به پای او کار کنم .به معدن رفتم و کنار دست او فوت و فن های کار را یاد گرفتم.بعد از گذشت مدتی به این فک افتادم تا برای زندگی در معدن یک اتاقک کوچک بسازم همراه با کارگران بنایی کردم تا توانستیم دو اتاق کوچک در معدن بسازیم و در آنجا زندگی کنیم.

بانوی نمکی ایران روزهایی را به یاد می آورد که در کنار همسر با مصائب زیادی رو به رو بود اما هیچ گاه لب به شکایت باز نکرد و سخت کوشی اش را بیشتر کرد.وی در ادامه بیان کرد:به سختی کار می کردم تا آینده تنها فرزندم را بسازم اما ناگهان دست تقدیر در 29 سالگی همسرم را گرفت زندگی ام برای همیشه از لطف  محبت علی خالی شد.با اینکه تنهای تنها شده بودم و تصور می کردم روزهای سخت زیادی پیش رو دارم اما دست از تلاش برنداشتم و از راه بازاریابی در منطقه های مختلف کرج شروع به فعالیت کردم تا نمک ها را در زمستان شهرداری خریداری کند.با چنگ و دندان تا به امروز معدن را سرپا نگه داشته ام به یاد دارم برخی سال ها از شب تا صبح ماشینها را بارگیری کرده ام. چون این نمک های تولید شده در زمستان کاربرد فراوانی دارد و شهرداری بهترین خریدار نمک های تولید شده بود.

مرداسی معدنچی زن چشم به زمین سفیدی که از نمک آغشته شده است می دوزد و می گوید:چند سالی بود که معدن تعطیل شده بود و نمک ذخیره شده را به فروش می رساندم.هر سال که برف زیادی می بارد آن سال بهترین سال برای من است چون نمک های زیادی تولید و ذخیره می شود.به خاطر عشقی که به همسرم دارم هنوز مثل روزهای جوانی کار می کنم ، هیچ وقت احساس خستگی به خود راه نداده و تا زمانی که نفس می کشم کار می کنم .تا به امروز تمام سختی های زندگی را تحمل کرده ام و با مشکلات جنگیده ام به همین علت است که هر زمان اسم بازنشستگی را می شنوم دلم می خواهد کار کنم تا به دیرتر به بازنشستگی فکر کنم.از کار در معدن احساس قدرت، سرزندگی و آرامش می کنم .

وقتی از او سئوال می شود که کار در معدن برای یک زن سخت نیست در پاسخ بیان می کند: در وجودم نیرویی مردانه نهفته شده است و تلاش می کنم تا از مردان قوی تر باشم و به جنگ با مشکلات بروم.اما تلاش می کنم در کنار این جسارت نیز فهم و کمالات انسانی را در خود نیز رشد دهم.معتقدم زنان جامعه نباید از انجام هر فعالیتی در جامعه ترس داشته باشند پا به پای مردان در جامعه کار کردن خدمت به جامعه است وبرای من مثل عبادت کردن می ماند.

بانوی نمکی ایران خوشحال است در گوشه ای از این کشور به جامعه اش خدمت رسانی می کند. عشق به همسر و فرزند او را تا به امروز مثل یک کوه با صلابت نگه داشته است. از اینکه لقمه های نان حلال و دست رنج خود را بر سر سفره می برد احساس رضایت می کند.پول و ثروت برای بی ارزش است و تا به امروز بی منت زندگی کرده است .با اینکه در زمینی مملو از نمک ، شوره زاری و شوری زندگی می کند اما روزهای زندگی گرم ، آفتابی و شیرین است مانند لبخندهایی که بدرقه راهمان شد.آستان
برچسب ها: معدن نمک ، مرگ‌ ، سنگ
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: