به گزارش شفاآنلاین : اولین سفر من به ایران در سال 2011 پس از حمله به سفارت انگلستان و دوران افول روابط ایران و انگلیس بود. این اتفاق در آن زمان منجر به قطع ارتباط های دیپلماتیکی شده بود که اکنون در حال گرم شدن است.
همان طور که برای سفر به ایران برنامه ریزی می کردم تصمیم گرفتم هشدارهای وزارت امور خارجه نادیده بگیرم. اما انجام این کار به علت داشتن دوستانی که با ایمیل های خود سرنوشت من را در ایران پیشبینی می کردند، سخت بود.
برای همین تصمیم گرفتم با تصایور جذاب این کشور مانند معماری، هنر،آشپزی، فرش و هر موضوع دیگری که پیشوند پارسی می گیرد، نه ایرانی بپردازم. ولی همانطور که با موتور به مرزهای ایران می رفتم می ترسیدم، چون زنان در ایران نمی توانند سوار موتور شوند. روابط دیپاماتیک ایران و انگلیس به مشکل برخورده بود ولی ایرانی ها بیشتر درک می کردند که دولت الزاما دولت ها، عقیده مردم را نشان نمی دهند.
بعد از آن برای من مشخص شد که انگلیسی ها با ایرانی ها بیش از آنچه فکر می کردم نقطه مشترک دارند، این اشتراک بیشتر در روحیه طنز ایرانی ها و انگلیسی ها و اینکه مردم دو این کشور بدون نوشیدن چایی نمی توانند کاری انجام دهند مشترک است. اما چیز دیگری هم فرهنگ این دو کشور را با هم مرتبط می کند؛ ایرانی ها به صورت جدی به پیکنیک می روند و حتی در این کار از انگلیسی ها بهتر هستند.
هر روز، در همه جا افرادی را می دیدم که روی زمین دراز کشیده بودند و از این موضوع لذت می بردند. منظور من واقعا همه جاست. من هر روز مردمی را می دیدم که نه تنها در پارک ها و مناطق زیبا بلکه در کنار اتوبان ها، پشت پمپ بنزین ها و پارکینگ هم دراز کشیده بودند.
من فکر می کردم انگلیسی ها با فرش ها و پارچه های پشمی خود روش های مسافرتی خود را دارند، ولی شما تا وقتی که یک پیکنیک ایرانی را ندیده باشید، هیچ چیز را ندیده اید.
لوازم درست کردن چای، کیک ها، آب نبات ها، قلیان ها و دعوت همیشگی برای جشن گرفتن از ویژگی های پیکنیک ایرانی ها است.
من اولین نفری نیستم که به چنین چیزی اشاره می کند، فریا استارک یک کاشف در دهه 1930 پس از بازدید خود از ایران نوشت: این یک ویژگی جذاب در ایران است که هرکسی را که می شناسید لذت پیکنیک کردن را بداند. وقتی یک پیشنهاد دیگر برای شرکت در یک پیکنیکی را در ایران قبول کردم، تقریبا حس کردم که در خانه خود هستم.