تا پیش از آن دختر و پسر در محیط ایزوله مدرسه بودند، فضای مختلط را تجربه نکرده بودند، برخوردشان با جنس مخالف همیشه محدود و سطحی بوده و حالا دانشگاه اولین فضای اجتماعی است که آنها با آن مواجه می شوند. طبیعی است که کمی هم در این فضا، میل به شناخت یکدیگر پیدا کنند و بخواهند جنس مخالف و معاشرت با او را بشناسند، خودشان را معرفی کنند و ارزش هایشان را در این معاشرت ها پیدا کنند. بنابراین، توجه شان به دیگری جلب شده و اگر کمی بیش از حد متمرکز شوند، ممکن است حسابی توی نخ هم بروند و کارشان به عاشقی و ازدواج بکشد.
مجاورت
ما نمی گوییم، این حرف محققان است: افرادی که نزدیک هم زندگی یا کار می کنند، گاهی به دلیل همین نزدیکی محل کار یا زندگی و نیز احتمالاً داشتن کارها یا خانه های نسبتاً یکسان یا خوابگاه های مشابه، ممکن است به نگرشها و احساس سرنوشت کم و بیش یکسانی دست یابند و این نیز می تواند تا اندازه ای بر دلبستگی میان آنان به هنگام برخورد با یکدیگر کارگر افتد. پژوهش های اجتماعی بسیار گویای آن است که کسانی که نزدیک یکدیگر کار، زندگی یا تحصیل می کنند و در نتیجه احتمالاً بیشتر همدیگر را می بینند، امکان دوست شدنشان افزایش می یابد.
برخورد هم پایه
بسیاری از دانشمندان جامعه شناسی و روان شناسی بر این باورند که برخوردهای فزاینده اجتماعی می تواند به دوستی بیانجامد. کسانی که یکدیگر را بارها و بارها می بینند، گاهی تنها به همین دلیل با یکدیگر دوست می شوند، به ویژه اگر این برخوردها و دیدارها، میان افراد هم پایه روی دهد. چرا که فرادستان و فرودستان (مثلاً کارفرمایان و کارگران) چنانچه یکدیگر را بیشتر ببینند، همواره به یکدیگر علاقمند تر نمی شوند؛ و همراهی و همگامی زیردستان با رؤسایشان لزوماً به دلیل همکاری زیاد آنها با یکدیگر افزایش نمی یابد. برای آن که برخوردها و دیدارهای افراد و گروههای گوناگون به دوستی بیانجامد، غالباً آنها باید با گونه ای برابر و هم شأن گرد هم آیند.
تداعی با رویدادهای خوشایند
برخوردهای اجتماعی و آشنایی بیشتر، تنها سرچشمه های ناآگاهانه پیدایش دوستی ها نیستند. چرا که گاهی صرفاً به دلیل حضور اتفاقی کسی به هنگام رخدادی خوب و خوشایند، نگرشهای ما نسبت به وی دوستانه می شود. برای نمونه، چنانچه آموزگاران با برخی از کودکان بیش از اندازه مهربانی کنند، این کودکان به دیگر همکلاسان خود بیشتر علاقمند می شوند؛ گویا تنها از آن رو که این همکلاسان به هنگام روی دادن آن رفتار خوشایند در آنجا بوده اند. افزون بر این، شادی و سرزندگی ما دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ همچون بودن در یک محیط خوشایند و آرام بخش که از نظر مادی و ظاهری جالب و زیبا باشد. در اینجا هم احتمالاً نگرشمان به دیگران خوش بینانه تر می شود، در برابر آنان و رفتارهایشان کمتر سخت گیری می کنیم، با گشاده رویی به سخنانشان گوش فرا می دهیم و سرانجام آن که حتی ممکن است تا اندازه ای به آنها دلبستگی یابیم.
با خاطرخواهی دوران دانشجویی چه كنیم؟
كسی كه شرایط ازدواج دارد، باید زمینه اش را هم مهیا كند. حضور در مراسم مختلف، آشنایی با خانواده های جدید و دوره همی ها از گزینه های آشنایی برای ازدواج است. حضور در چنین مراسمی فرد را كاندیدای ازدواج می كند. در غیر این صورت زمینه ای برای ازدواج صورت نمی گیرد. به هر حال باتوجه به آمار پایین ازدواج باید از هر امكان و زمینه ای برای ازدواج استفاده كرد. آشنایی در یك محیط فرهنگی مثل دانشگاه هم یكی از این زمینه هاست كه با موارد قبل متفاوت است.
خانواده ها را نادیده نگیرید
مهم ترین اشكال ازدواج دانشجویی این است كه پدر و مادرها حس خوبی نسبت به این جریان ندارند. آنها احساس می كنند فرد به جای آنكه از در داخل بیاید از پنجره آمده. دختر و پسر هم ندارد؛ پدر و مادر در چنین شرایطی حس می كنند نادیده گرفته شده اند و اولویت آنها به عنوان یك بزرگتر زیر سوال رفته است. اولین پرسش بسیاری از خانواده ها از جوان ها این است كه چرا سر خود انتخاب كردی؟
وقتی خانواده نگرش مثبتی نسبت به این ازدواج نداشته باشد، روی زندگی آینده دختر و پسر اثرگذار است. هنوز در فرهنگ ما جا نیفتاده و خیلی پدر و مادرها به خصوص آنهایی كه بیشتر سنتی هستند از اینكه خود بچه ها همسرشان را انتخاب می كنند، ناراضی هستند. البته آشنایی در محیط فرهنگی دانشگاه به مراتب پذیرفته تر از محیط های دیگر اجتماعی است.