داستان
اين رمان بر محور جنبش دانشجويي سال1968برلين بوده و اولين کتاب گراس بعد
از سهگانه مشهور او محسوب ميشود: «طبل حلبي، موش و گربه، سالهاي سگي».
يکي
از مهمترين جنبههاي آثار ادبي گونترگراس آميختگي آنها با واقعيتهاي
جامعه آلمان است. ادبيات داستاني او آيينه تمامنماي تاريخ معاصر آلمان، به
ويژه دوران پس از جنگ دوم است. تقريباً تمام رمانها و مجموعه داستانهاي
اصلي و شاخص گراس بنمايه خود را از مهمترين مسائل عصر و تحولات اجتماعي
آلمان ميگيرند.
«گونتر ويلهم گراس» روز 16 اکتبر سال1927از پدري پروتستان و مادري کاتوليک متولد شد. در سن 15سالگي براي فرار از محيط فقيرانه خانوادگي، خدمت در ارتش هيتلر را داوطلبانه پذيرفت و در سن 17سالگي به لشکر دهم توپخان اساس ـ فروندبرگ فراخوانده شد. مشهورترين اثر او «طبل حلبي» است که در سال1959به چاپ رسيد و موجب شهرت فراوانش شد.
اين رمان داستان پسري است که
تصميم ميگيرد از سن سه سالگي بزرگتر نشود. بنابراين در همان قد و قواره
کودکي باقي ميماند اما از نظر فکري رشد ميکند. افراد دور و بر اين پسر او
را کودک ميانگارند. در حالي که او همه چيز را ميبيند و درک ميکند و هر
جا که بتواند از تواناييهاي خاص خودش براي تفريح يا تغيير شرايط استفاده
ميکند.«فولکر اشلوندورف» کارگردان آلماني اقتباس موفق و وفادارانهاي از
اين فيلم را به تصوير کشيد که توانست نخل طلاي کن و اسکار بهترين فيلم
خارجيزبان را از آن خود کند.
ديگر
رمان مشهور گراس، «سالهاي سگي» است که در1963منتشر شد و ترکيبي از واقعيت
و تخيل است. «موش و گربه» و «موش صحرايي» از ديگر آثار او هستند. از جمله
جايزهها و افتخاراتي که گراس دريافت کرده است، به جايزه «گئورگ بوشنر» در
سال 1965، جايزه «توماسمان» در سال1966، جايزه «شاهزاده آستوري» در
سال1999، جايزه نوبل ادبيات در سال 1999 ميتوان اشاره کرد.
گونتر
گراس، هنرمندي خلاق است که بر امور مختلف احاطهاي خارقالعاده دارد. کارش
را با گرافيک و مجسمهسازي آغاز کرد. در نوشتن، نخست شعر و نمايشنامه را
تجربه کرد. اما با رمانهايش روح تازهاي بر ادبيات آلماني پس از جنگ دميد.
پشت جلد کتاب اينطور نوشته شده:
بيحسي
موضعي ـ اثر يکي از چيرهدستترين نويسندگان معاصر غرب ـ يا براي
خواندهشدن متعرضمان ميشود يا اينکه بايد بيسوادي فرهنگي خود را قبول
کنيم. گراس، همان نويسندهاي است که هنوز ميتواند با جوانان حرف بزند.
کتاب، نکاتي درخور تأمل را در اين وضعيت غير عادي ارائه ميکند. ماحصل کار،
طبعآزمايي جانانهاي است که خيال ما را توأمان از حيات و سلامت آسوده
ميکند. / نيويورک تايمز: رالف مانهايم
بيحسي
موضعي واقعيتي را جشن ميگيرد که يکسره رام تخيل شده است. آلمان گونتر
گراس، به اندازه «دابلين» «جويس»، جاودانه، جهانگير و چشمنواز است. /
واشينگتن پست
اين رمان اينگونه آغاز شده است:
همه
چيز را موبهمو براي دندانپزشکم تعريف کردم. با گالهاي پُر، چشم بر صفحه
تلويزيون که مثل من بيصدا بود و پيامهاي بازرگاني پخش ميکرد: تور نامرئي
موي سر، کبريت بيخطر، به سفيدي برف.... واي خدا، فريزري که در آن نامزدم،
در ميان قلوه گوساله و شير، بيصدا سخنپراکني ميکرد: «تو يکي پايت را از
اين وسط کنار بکش! تو يکي پايت را از اين وسط کنار بکش.»
(آپولونياي
مقدس برايم دعا کن!) به شاگردان دختر و پسرم گفتم: «حواستان را خوب جمع
کنيد. من بايد نزد دندانکش شکنجهگر بروم. ممکن است کارم طول بکشد. اين
فرصتي طلايي براي شماست»