چند باری در ایستگاههای مختلف مترو سراغ این دستگاهها رفتم تا کارت اعتباری مترویم را شارژ کنم اما نشد که نشد. بعد با پرس و جوی بیشتر فهمیدم این بخش از دستگاه کار نمیکند، انگار حالا این دستگاه چند کار انجام میدهد که این بخشاش هم از کار افتاده باشد!اما امکان خرید بلیت وجود داشت و چند باری بلیت تک سفره و دو سفره خریدم و راهی مقصد شدم.
نمیدانم چرا
یک بار وقتی داشتم از این دستگاهها بلیت میخریدم ناگهان چشمم به صف
طولانی خرید بلیت افتاد، که درست روبهرویم قرار داشت. مردم در صف ایستاده
بودند و بلیت میخریدند؛ اما حاضر نبودند به سمت این دستگاهها بیایند و با
چند عملیات ساده بلیتشان را تهیه کنند.
به سمت خانم جوانی که در صف ایستاده بود رفتم و رفتم و همین سؤال را از
او پرسیدم: «خانم چرا از این دستگاه بلیت نمیخرید و در صف به این
طولانی ایستادهاید؟» خانم که انگار حرف عجیب و غریبی شنیده چند لحظهای به
من زل زد و بعد به سمت دستگاه برگشت:« وا مگه اون دستگاهها هم بلیت
میفروشند. ای بابا من که سر در نمیارم. وقتی باجههای خرید بلیت هست، حالا
چه کاریه؟» آقایی که چند قدم جلوتر ایستاده بود و حرفهایمان را میشنید
رو به من گفت:
« من اصلاً از بلیت استفاده نمیکنم و از کارت اعتباری استفاده میکنم.
چند باری خواستم، کارتم را شارژ کنم که فهمیدم دستگاه غیر فعال است وگرنه
بدم نمیآمد از دستگاه استفاده کنم و این همه در صف معطل نشوم، بالاخره این
همه خرج این دستگاهها کردهاند؛ اما کسی هم از آنها استفاده نمیکند.» و
بعد رو به خانم ادامه میدهد: «شما هم امتحان کنید، حیف وقت که در صف تلف
شود.»
نمیدانم هزینه خرید این دستگاههای بدون مصرف در ایستگاههای مترو چقدر
بوده، اما حتماً با این هدف خریداری شدهاند که باجههای فروش بلیت با
نیروی انسانیاش بعد از مدتی حذف شود و این دستگاهها جایگزین ارائه خدمات
به مسافران شوند. اما این طور که شواهد نشان میدهد تا چند وقت دیگر
این دستگاهها هستند که برچیده میشوند و باجههای بلیت فروشی همچنان جا
خوش خواهند کرد، شاید این بارپر و پیمانتر از قبل. نمیدانم این بار سنت
بر مدرنیته پیروز خواهدشد؟ یا نه؟
در کشورهای دیگر که روز به روز سیستم اتوماسیون را بیشتر تشویق
میکنند، دیگر هیچ باجه بلیت فروشی در ایستگاههای مترو وجود ندارد.
در رم ایتالیا، آمستردام هلند و برلین آلمان حتی توریستها هم مجبورند با این دستگاهها کنار بیایند و بلیتشان را از همانها بخرند. حتی اگر شده باشد با پرس و جو و کمک گرفتن از میزبانشان. فقط در پاریس است که انگار برای توریستهای بیشمارش استثنا قائل شدهاند و باجههای فروش بلیت هم کنار این دستگاهها پیشبینی شده است.
در یکی از ایستگاههای مرکزی مترو تهران سراغ مدیر ایستگاه را
میگیرم و از او میخواهم درباره اینکه چرا مردم علاقهای به استفاده از
این دستگاهها ندارند، برایم توضیح دهد:«راستش را بخواهید خودم هم خیلی به
این موضوع فکر کردهام، البته در ایستگاه ما که از ایستگاههای مرکزی است
مردم بیشتر از این دستگاهها استفاده میکنند. اوایل یعنی چند سال پیش که
این دستگاهها را گذاشتیم، خیلیها میگفتند دستگاه پولشان را خورده یا
کارتشان را قورت داده، آنقدر شکایت کردند که بخش شارژ کارت را غیر فعال
کردند. برای خرید بلیت هم مردم سختشان است. دیگر میدانید بلد نیستند و
ترجیح میدهند به جای اینکه چند دقیقهای را صرف یاد گرفتن دستگاه کنند
بیدردسر بلیتشان را بخرند و بروند.
در ایستگاههای حاشیهای هم که باجههای بلیت فروشی آنقدر خلوتند که مردم اصلاً حال و حوصله این دستگاهها را ندارند. مردم باید لزوم استفاده از این دستگاهها را درک کنند، مثل بانکها که زمانی اگر میخواستی صد هزار تومان پول بگیری کلی وقت و انرژیات هدر میرفت و بنابراین مردم تصمیم گرفتند از عابر بانک استفاده کنند. شاید اگر مسئولان مترو باجههای بلیت فروشی را ببندند، این دستگاهها هم کارکرد خودشان را پیدا کنند.» او تأکید میکند هر کس سؤالی درباره استفاده از این دستگاهها داشته باشد مأموران ایستگاه با حوصله برایش توضیح میدهند.
به حرفهای آقای مدیر ایستگاه که اصرار عجیبی هم دارد اسمش را در گزارشم نیاورم - چون هر گفتوگویی در متروی تهران نیازمند مجوز است- فکر میکنم، اینکه احتمالاً فقط ترس از تکنولوژی نبوده که مردم را از استفاده ماشینهای خودکار در ایستگاههای مترو فراری داده که احتمالاً امتحان هر پدیده جدیدی در همه جای دنیا ابتدا همین ترس و فاصله را به همراه داشته است.
شاید احساس نیاز است که آدمها را تشویق به یادگیری و امتحان کردن
پدیدههای جدید میکند، شاید اگر باجههای فروش بلیت همزمان با نصب این
دستگاهها از ایستگاههای مترو حذف میشدند، امروز این ماشینها این طور
دکوری و بیاستفاده در کنار اغلب ایستگاههای مترو خاک نمیخوردند و
هواداران بیشتری داشتند. حالا از سر اجبار یا نیاز یا هر چه که اسمش را
بگذارید.ایران