روش عجیب فیسبوک و اینستاگرام در شادکردن زندگی ما
مادیگرایی و اصرار بر چشموهمچشمی در فرهنگ کنونی ما، نسخهای از خصلتهای ذاتی حیوانی و انسانی است. این کار ما درواقع معادل لرزاندن یال، نشاندادن پرها و نعرهکشیدن میمونهاست. اما اخیرا تغییری در این حوزه رخ داده، در برخی محافل، افراد جذب عقیدهای شدهاند که تجربهگری (Experientialism) نام دارد. از نظر این افراد، حالا دیگر ترجیح تجربههای جالب بر اجناس نهتنها پذیرفته شده بلکه از نظر اجتماعی، امری مورد انتظار است. این عقیده آرامآرام از محدوده مبدعان اصلیاش گسترش مییابد و به جریان اصلی بدل میشود و این همه به خاطر یکی از مهمترین ابداعات قرن ۲۱ است، یعنی فیسبوک.
نوع جدیدی از ولخرجی متظاهرانه
وقتی به معتقدان به تجربهگری بگویید دارند چشموهمچشمی میکنند، بیشترشان به حرفتان میخندند. اما عموما یکی از چیزهای نامعقول درباره این افراد همین است که اگرچه کاری به چشموهمچشمی به شکل سنتیاش ندارند، اما بسیاری از آنها به اندازه افراد مادیگرا متظاهرانه ولخرجی میکنند. انگشت اتهام من به سوی فیسبوک است.
یادتان میآید دوستانتان قبلا چطور درباره تعطیلاتشان تعریف میکردند؟ برای شام دعوتتان میکردند و وقتی بعد از شام داشتید شکلات میخوردید، عکسهایشان را درمیآوردند و کمی حوصلهتان را سر میبردند!
حالا، با استفاده از فیسبوک، اینستاگرام، توییتر و سایر رسانههای اجتماعی، میتوانید آخرین جزییات سفرتان را در زمان واقعی به اشتراک بگذارید. میتوانید به همه اطلاع دهید که دقیقا در همان زمان، دارید طلوع خورشید را در معابد انگکور وات یا غروب آن را از پشتبام خانه - باغی در مراکش نظاره میکنید یا اینکه در تلهسییژی در کوهستان آلپ هستید یا همین الان بار سفر را بسته و بیصبرانه منتظر رفتن هستید. البته لازم نیست فقط در تعطیلات افکارتان را منتشر و مطالب را بهروزرسانی کنید. اصلا چرا به همه نگویید که در دوی ماراتن شرکت کردهاید، که آمدهاید به کنسرت گروه رولینگ استونز یا یک کنفرانس تد ایکس یا اینکه هیجانزدهاید چون یکی برایتان گل آورده؟ اینکه امروز کجا بودهاید، چه حسی دارید، چه کار میکنید و چه کارهایی کردهاید، ناگهان از نظر اجتماعی ارزش مییابد و منتشر میشود، همانطور که پیش از قرن بیستم بود.
آن زمان، بیشتر مردم در اجتماعات کوچک زندگی میکردند. همه یکدیگر را در روستا میشناختند. معنایش این است که همه به همین شکل میدانستند که وقتتان را چطور گذرانده بودید و چه املاکی داشتید و ارزش و کیفیت آن املاک چقدر بود. در نتیجه، میتوانستند شأن شما را در ارتباط با دیگران مشخص و جایگاهتان را در سلسلهمراتب اجتماعی روستا تعیین کنند، کارهایی که انجام میدادید به اندازه املاکی که داشتیدحایز اهمیت بودند.
در تعیین جایگاه، ولخرجی متظاهرانه فراغت- یعنی، تجربههای بینظیر- معادل ولخرجی متظاهرانه اجناس بود. با آمدن شهرها همه چیز تغییر کرد. مهاجرتهای کلان در قرن بیستم، از اجتماعات کوچکی که همه یکدیگر را میشناختند به کلانشهرهایی که افراد همسایهشان را هم بهسختی میشناختند، بدین معنا بود که دیگر اینکه چطور وقتتان را میگذراندید بهعنوان روشی برای کسب منزلت بیفایده بود. در گمنامی نسبی زندگی شهری و به میزان کمتری، حومه شهری، همسایهها، دوستان، همکاران و مردمی که در خیابان از کنارشان عبور میکردید احتمالا بیشتر چیزی را میدیدند که مالک آن بودید تا آن چیزی که انجام میدادید.
مالکیت مادی بسیار بیشتر از تبادل تجربههای هیجانانگیز برای فرد منزلت میآورد. در نتیجه، در قرن بیستم، ولخرجی متظاهرانه فراغت بههیچوجه به اندازه ولخرجی متظاهرانه اجناس در بیان اینکه چهکسی بودید، موثر نبود.
رسانههای اجتماعی این روند را به نقطه شروع خود باز گرداندهاند. امروزه، شاید تنها برخی افراد امکان پیدا کنند مبل جدیدتان یا خودرویی را که در پارکینگ پارک کردهاید، ببینند. اما حالا با وجود تمام دوستانتان و همه همراهانشان در توییتر، فیسبوک، پینتراست و اینستاگرام، افراد بیشتری متوجه میشوند که در جزیره ایبیزا میهمانی دارید، در ردیف اول کنسرت جی-زی نشستهاید یا همین الان یک دور از مجموعه رقابتهای تاف مادر (یک مجموعه رویداد مقاومتی که شرکتکنندگان در آن، مسافتی
۱۹-۱۶ کیلومتری را طی و به سبک تمرینات نظامی، در این مسیر از موانع متعددی عبور میکنند) را تکمیل کردهاید.
به احتمال زیاد این افراد از گروه همسالان شما هستند، به عبارت دیگر، افرادی که نظرشان برایتان بسیار مهم است.
همچنین رسانههای اجتماعی در «اصل اتفاق نادر» نقشی محوری دارند و از اینرو سبب میشوند تجربیات معمولی، فوقالعاده ارزشمند به نظر آیند.
اصلا متوجه شدهاید که فیسبوک و سایر شبکههایاجتماعی چطور گاهی مجلات پرزرقوبرقی را به ذهن میآورند که سبک زندگی افراد ثروتمند و خوشبخت را نشان میدهند و انگار رویشان نوشتهاند، نگاه کنید اما دستنزنید؟ براساس این عقیده، هرچه تفاوت میان افرادی که به چیزی دسترسی دارند و افرادی که از این دسترسی خبر دارند بیشتر باشد، آن چیز کمیابتر و ارزشمندتر است.
شمشیر دولبه رسانههایاجتماعی
به لطف رسانههای اجتماعی ما میخواهیم با آنچه مردم انجام میدهند چشموهمچشمی کنیم. آیا ما به اندازه سایر دوستان و همراهانمان به حراجی، کنفرانس و کنسرت میرویم؟ این نگرانی آنقدر رایج شده که نامی جدید یافته: ترس از عقب افتادن. در آغاز دوره تجربهگری، از هر۱۰فرد ۱۸ تا ۳۴ ساله در ایالاتمتحده و بریتانیا، چهار نفر میگویند که گاهی نگران این هستند که عقب بیفتند.
ترس از عقبافتادن، دستکم برای تجربهگری مشکلساز است. آخر این روش جدید چطور پیشرفتی است که به همان اندازه مادیگرایی، موجب نگرانی و اضطراب است؟ به عبارتی تجربهگری حتی از مادیگرایی هم بدتر است.
در جهان همواره ابرمتصل امروز، بازی عوض شده است. نه فقط وقتی افراد را در جهانواقعی میبینیم، به نشانههای جایگاه مادیشان توجه میکنیم، بلکه این جایگاه را از طریق فیسبوک، توییتر و سایر شبکههایاجتماعی مدام بهروزرسانی میکنیم. از آنجا که این شبکهها را در طول روز چک میکنیم- وقتی بیدار میشویم و به خواب میرویم، در دستشویی، در قطار، در کلاس درس و در دفتر کار- این بازی را منظمتر پیگیری و دربارهاش بیشتر فکر میکنیم. اینگونه است که درباره این جایگاه، احساس نگرانی و اضطراب و شاید افسردگی بیشتری داریم.
تحول دیگری هم در این بازی رخ داده که به اعتقاد من تأثیر مخربتری بر شادی دارد. در گذشته زندگی روزمره خود را که دنبال میکردیم، تنها افرادی با خودروها، ساعتها و لباسهای شیکتر نمیدیدیم، بلکه با افرادی نیز مواجه میشدیم که وسایلشان ارزانتر، کهنهتر، مندرستر و با طراحیای سادهتر از وسایل ما بود. همین ترکیب به ما احساس امنیت میداد. اگر روی پایینترین پله نردبان اجتماعی نبودیم، دیگر اشکالی نداشت که روی بالاترین هم نباشیم.
البته، شاید زندگی دوستان شما به آن اندازه ایدهآل نباشد. بالاخره، زندگی بیشتر مردم خط سیری بیوقفه از گردش در تعطیلات آخر هفته و عروسی در مکانهای مسحور کننده نیست. اگر لحظهای مکث و کمی فکر کنید، به این واقعیت میرسید. اما سخت است که همیشه این مسأله را گوشه ذهنمان نگه داریم. از آنجا که با افراد زیادی در فیسبوک مرتبط هستیم، همیشه کسی هست که در پرواز به سوی میامی یا مشغول خوردن نهار در لیما یا در یک جشن عروسی در جزایر کاریب باشد یا درون قایقی در مدیترانه لم داده باشد.
این بمباران دایمی باعث میشود، همیشه احساس کنیم، در پایین تپهای ایستاده و سرمان را بالا گرفته و دیگران را نگاه میکنیم و این مسأله، در نظام شایستهسالاری ما، احساس اضطراب، نگرانی و افسردگی را به دنبال دارد.
در نتیجه همه اینها با هم سبب میشوند که فیسبوک و سایر شبکههایاجتماعی به شکلی نادر حامی تجربهگری باشند اما در عین حال مزایای آن را کاهش دهند. طرفه آنکه، اگر وارد عالم تجربهگری شوید، کارتان به نگرانی، اضطراب و افسردگی میانجامد، همان میزان نگرانی، اضطراب و افسردگیای که در دوران مادیگرایی به شکلی ملایمتر با آن مواجه میشدید.
اما با اینکه چشموهمچشمی در تجربیات بالقوه میتواند اضطرابزا باشد، هنوز تجربهگری بهتر از مادیگرایی است.
با وجود شمشیر دولبه رسانهاجتماعی، یادگیری و بهیادآوری چهار کشف دانشمندان اجتماعی در سالهای اخیر اهمیت فوقالعادهای دارد: اینکه تجربیات احتمالا ما را شاد میسازند چون احتمالا کمتر از آنها خسته میشویم، احتمالا آنها را از پشت عینک خوشبینی میبینیم، احتمالا آنها را بخشی از خود میدانیم و احتمالا ما را به سایر افراد نزدیکتر میسازند و مقایسهشان سختتر است.
حتی اگر تجربیات را هم بتوان مقایسه کرد، مقایسه آنها به اندازه مقایسه اجناس مادی واضح و شستهرفته نیست و این بدان معناست که احتمالا کمتر به مقایسه فکر میکنید، احتمالا کمتر از انتخاب خود پشیمان میشوید و کمتر به معانی ضمنی مرتبط با جایگاه اجتماعی کاری که میکنید، میاندیشید. تجربههای نو نهتنها مسیر هوشمندانهای به سوی شادیاند، بلکه به برکت وجود فیسبوک، بهترین روش برای لرزاندن پرهای سر دمتان هستند.
این نوشتار برگرفته از کتاب مادیسازی اثر جیمز والمن است که سایت ترجمان علومانسانی به انتشار آن مبادرت کرده است.