ناصر.ش که خود از اعضای این انجمن بوده و امروز دیگر یک راهنما میباشد،
خاطرات تلخ دوران اعتیاد را چنین نقل میکند که آنقدر اعتیاد او بالا رفته
بود که مجبور میشود خانه و کاشانهاش را ترک کرده زیرا شخص معتاد آبرویی
برای خودش باقی نمیگذارد.
او میگفت برای رفع خماریام و تهیه پول هرویین،
مجبور شدم از خانه خواهرم هم سرقت نمایم که این کار دیگر آبرویی برایم
باقی نگذاشت. البته میگفت یک شخص معتاد همیشه اعتیاد خود را تکذیب میکند و
معتادان همیشه میگویند ما در دوران طلایی مصرف خود هستیم یعنی اینکه
هنوز از مصرف خود لذت میبریم که این یک رویا و خیالی بیش نیست و آنها چنان
غرق اعتیادند که راه بازگشتشان بسیار دشوار است.
ناصر از آنجاییکه خود بحران بزرگی را پشت سر گذاشته و توانسته بود به مدت
۵سال پاکی خود را حفظ نماید، سعی میکرد برخی از معتادان اتاق ۱۰ که همگی
کنار هم زندگی میکردیم را راهنمایی کند و برایشان از خاطرات تلخ روزهای
آخر اعتیادش تعریف مینمود.
ناصر میگفت در جنوب کشور(بندرعباس) بودم با آخرین پولی که داشتم موادی
تهیه و در کنار ساحل مشغول تزریق و خونبازی شدم و متوجه نشدم که چه زمانی
در کنار ساحل به خواب رفتم و یک مرتبه خسته و بیرمق چشمانم باز شد و دیدم
که آب دریا (مد دریا) بالا آمده ولی توان و انگیزه آنکه از جای برخیزم و
خود را نجات دهم را نداشتم، یعنی میخواستم بمیرم. آخر به چه دلیلی
میبایست این زندگی سگی را ادامه دهم.
در این اوهام و افکار بودم و آب هم کمکم بالا میآمد تا آنکه کاملا در
زیر آب فرو رفتم، احساس میکردم تا دقایقی دیگر خواهم مرد و از این زندگی
آسوده خواهم شد که ناگهان دو انسان فرشتهسیرت مرا از آب بیرون کشیدند.
آن دو زن در کنار ساحل درحال قدمزدن بودند که میبینند من درحال غرقشدن هستم و تلاشی هم برای نجات خود نمیکنم و سرانجام تصمیم میگیرند از روی انساندوستی به نجاتم بیایند. پس از آنکه کمی بر احوالاتم مسلط شدم، از آنها تشکر کردم و در گوشهای از ساحل نشستم و بسیار گریه کردم به حال و روزم، برای خانوادهای که از دست داده بودم و برای عمری که به پای این افیون ریخته بودم. بالاخره از جای برخاستم و به سوی دکهای که اندک تنقلاتی میفروخت، روانه شدم.
مالک آن پیرمردی بود که با من بسیار درددل کرد؛ نصایح ارزشمندی که در آن زمان آماده شنیدن بودم و دست آخر تمام دخل آن روز خود را در جیبم گذاشت و گفت مردانه به دیارت بازگرد و از خداوند طلب یاری کن برای رهایی از این افیون.
پس از بازگشت به نزد مادرم رفتم و به دنبال راهنماهای NA که آوازهشان
فراگیر شده بود، روانه شدم و پس از چند روزی که به سختی مقاومت میکردم تا
به سراغ مواد نروم، سرانجام راهنمایی یافتم و بدین ترتیب مسیر تعالی و
انسان شدن خود را آغاز نمودم و اینک به لطف ایزد منان ۵سال است پاکی خود
را حفظ نمودهام.
انجمن معتادان ناشناس(NA) تشکیل شده از معتادانی که به
لطف خداوند متعال پاک شدهاند و در مسیر دستیابی به حقیقت انسانی خود با
رعایت اصول انجمن حرکت مینمایند هرچند در این مسیر ریزشها و لغزشهایی
وجود دارد که گاها یا مانع از دستیابی به این هدف میشود یا دشوارتر
مینماید. اصول انجمن اصولی ساده هستند ولی باید با جدیت آنها را در زندگی
جاری و ساری نمود. این اصول ساده و در عین حال مهم عبارتند از: صداقت،
تمایل و روشنبینی. انجمن معتادان ناشناس وابسته به هیچ نهاد یا سازمان یا
ارگانی نیست و اصولا هرگونه وابستگی در انجمن با روح آن منافات دارد و از
این روست که اعضای انجمن خود با کمکهای هرچند ناچیز بهصورت مستقل عمل
مینمایند و هیچ کمکی از جایی دریافت نمینمایند.
تعاریفی که در انجمن وجود دارد، ساده و در عین حال فراگیر است چراکه
برگرفته از تجربیات میلیونها عضو معتادی است که طی ۸۰سال جمعآوری و
چکیده آن در قالب تعریف بیان میشود. بهعنوان مثال تعریف معتاد در انجمن
اینگونه است: «معتاد زن یا مردی است که زندگی میکند و ارادهاش را
موادمخدر کنترل میکند. مصرف میکند که زندگی کند و زندگی میکند که مصرف
نماید».
همچنین واژه اعتیاد در قالب یک ماهیت بیان میشود و گستره آن در تمامی شئونات زندگی قابل بررسی و تامل است چرا که در انجمن اعتیاد صرفا مصرف مواد نیست و سایر نواقص نیز زیرمجموعههایی از این واژه محسوب میشود. گویی اعتیاد به مانند درختی است که شاخههای آن شامل تمامی نواقص آدمی است و مصرف موادمخدر نیز یکی از شاخههای این درخت است ولی باید توجه داشت مصرف موادمخدر از اینرو مهمتر است که فرد معتاد چنانچه آلوده آن شود، سایر نواقص نیز در او آشکارتر میشود. یک مثال: «یک دزد میتواند معتاد باشد ولی آیا یک معتاد میتواند دزد نباشد؟» و...
شهروند