در واقع هستند افراد بسیاری که قسمت اعظمی از عمر خود را صرف فکر کردن به خاطرات و افرادی میکنند که از آنها رنجیدهاند، و بر آن اساس نتیجهگیری میکند که همه آدمها، بد و غیرقابل تحمل هستند، برخی، تصورشان این است که کل دنیا علیه آنها بسیج شدهاند تا آنها را با ناراحتی و غم رها کرده و به زمین بزنند. برخی با درگیر شدن در این مسائل و مرور مداوم آنها خود را از دنیا جدا کرده و منزوی و گوشهگیر میشوند.
در حقیقت این افراد با یادآوری
مکرر خاطرات بد و خود را غرق در مشکلی دیدن که هیچ توانایی برای رفع یا
تغییر آن ندارد، تنها بر میزان افسردگی خویش خواهند افزود.
یک شاهد بر این
ادعا، دختر جوانی است که چندی پیش با او صحبت می کردم. او میگفت تا پیش از
فکر کردن مداوم به رنجشهایم از دیگران، میتوانستم گاهی خود را از بند
این افکار رها کرده و به علاقهمندیهایم بپردازد. اما با تکرار این افکار و
افتادن در دور فکر کردن و افسردگی، حالا دیگر هیچ کاری برایم جذابیت لازم
را ندارد. روزهای زندگی من در افسردگی میگذرند و کاری از دستم بر نمیآید
... از نظر من همه آدمها بد هستند و دیگر به هیچکس نمیتوانم اعتماد کنم.
. . در واقع این فرد در خطای شناختی بیشتعمیمدهی گرفتار شده بود.
چنین افرادی در صورت بد بودن یک فرد، همه افراد را بد میانگارند و بنابراین داشتن رابطه با هر فرد دیگری را نیز محکوم به شکست میپندارند. آنها فکر میکنند که توانایی تغییر شرایط را ندارند و هیچ کس و هیچ چیز، دیگر نمیتواند به آنها کمک کند. اما بهطور قطع روشهایی برای خروج از این حلقه معیوبوجود دارد.
بخشیدن و بخشودگی یکی از راههایی است که این افراد به واسطه آن میتوانند به خود کمک کنند. به این طریق که آنها به واسطه بخشیدن دیگران در اصل خود را از این مرداب افکار منفی و مزاحم میرهانند.
ممکن است بعضی تصور کنند که این کار خیلی از خودگذشتگی بزرگی است یا برای دیگران انجام میشود، اما در واقع، این عمل در جهت پالایش روانی خود فرد است.
افرادی که در روابط خود بخشش نشان میدهند، احساس مثبتتری نسبت به خود دارند، شادتر هستند و با اعتماد کردن مجدد به دیگران میتوانند روابط خود را بهبود بخشند.
آنهایی که میبخشند و میتوانند از مسائلی که زمانی آنها را به شدت تحت تأثیر قرار داده است خودشان را رها کنند، در واقع با کاهش دادن مدت زمان تأثیرپذیری خود نسبت به آن مسائل به زمان ارزشمند خود بها دادهاند! آنها با رهانیدن خود از افکار معیوب و مخرب و به دنبال آن تجربه کردن هیجانهای منفی همچون غم و ناراحتی، میتوانند افکار مثبت و بهینه و هیجانهای خوشایند را جایگزین کنند.
اگرچه دستیابی به بخشودگی که یک ویژگی روانشناختی است کار چندان آسانی
نیست، اما میتوان با پرورش آن در خود طی سالهای متمادی، از سلامت روانی
بیشتری بهرهمند شد.
ویژگی روانشناختی دیگری به نام گشودگی نسبت به دنیا، با بخشودگی در ارتباط است. افرادی که نسبت به دنیا گشوده هستند بهتر میتوانند پذیرای دیگران بوده و در صورت سرزدن خطا از طرف آنها، آنها را ببخشند.
این ویژگی در برخی از افراد از همان دوران کودکیشان بهخوبی مشهود است، برای مثال کودکانی که در بازیهای خود روحیه همکاری نشان میدهند یا کودکان دیگر را به بازی های دستهجمعی خود دعوت میکنند، یا وسایل بازی خود را در اختیار دیگران قرار میدهند، در اکثر موارد، این افراد در بزرگسالی نیز رفتارهای مشابه و متناسب با دوران بزرگسالی در ارتباط با همسالان از خود بروز میدهند. برعکس آنهایی که در کمک کردن به دیگران یا نوعدوستی ضعیف هستند، در زمان بخشودگی نیز خسّت به خرج میدهند.
حتما افرادی را دیده یا وصف آنها را شنیدهاید که به خاطر وجود یک مشکل از دوران جوانی خود تا سالهای پیری فردی را نبخشیدهاند و تمام عمر را در کینه نسبت به آن فرد سپری کردهاند. با کمی اندیشه در مییابیم که آنها با حفظ کینه خود نسبت به یک فرد، تمرکزشان را از جنبههای دیگر زندگی برگرفته و انرژی خود را بر سر یک مسأله کوچک و در اغلب موارد کماهمیت صرف کردهاند.
وقتی که این افراد نسبت به عمر از دست رفتهشان در کینه و عداوت آگاه میشوند، احساس خسران جبرانناپذیری را تجربه میکنند. اگرچه این نیز قابل پذیرش است که بخشودگی کار آسانی نیست، لذا برای رسیدن به آن باید سالها تمرین کرد. به یاد داشته باشیم که با انجام همین کارهای سخت است که روان انسان صیقل خورده و رشد و بالندگی را تجربه میکند.
شهروند