به گزارش شفا آنلاين،تصادف
پورشهای که رانندهاش با سرعت زیاد در خیابان ولی عصر میراند، سبب مرگ
دختری به نام «پریوش اکبرزاده» و البته شکلگیری اظهار نظرهای متفاوت از
سوی کاربران شد.
همه دوستانم چه استاد و دانشجو و کارمند و کارگر، از من میپرسند که چرا در وایبر و واتساپ و اینستاگرام و تلگرام نیستی؟ در جواب با ژستی کاملا مردانه و از روی اقتدار و بینیازی، میگویم: من اهل این قرطی بازیها نیستم! فقط همین فیسبوک هستم و بس. غافل از انکه موبایلم یک گوشی ۳۰ هزار تومانی است که فقط شماره میگیرد و امکان عضویت در هیچ شبکه اجتماعی موبایلی برایم فراهم نیست.
در یک تصادف دلخراش در تهران، خیابان دکتر علی شریعتی، یک خودرو لوکس پورش،
بطور کامل از بین رفت و راننده آن که یک دختر جوان به نام پریوش اکبرزاده
است، جان خود را از دست داد. ظاهرا آن خدابیامرز، خودرو پورش را از پسر
امیر قلعه نویی (سرمربی تیم استقلال) خریده بود.
سه ساعت پیش، یک کارگر افغانی که دوست من هست و بسیار مومن و تاحدودی
باسواد، گوشی خود را به من نشان داد. «لا حول و لا قوه الا بالله» صفحه
اینستاگرام آن دختر طفل معصوم! مشتی مردم [...] ریختند در صفحه یک دختر
جوان مرده، و تمام عقدههای خود را بر یک مرده خالی میکنند! یاللعجب!
فحاشیهای غیرقابل باور! یعنی بد فحش نمیدهند که! وحشیانه فحش میدهند!
سمفونی عقده و کینه و حقارت و رذالت و پستی و دنائت است. اوج حماقت و بلاهت
را به نمایش گذاشتهاند. انگار آن دختر به همه آنها بدهکار است!
آنهایی که به طور دقیق از وضعیت مالی من خبر دارند میدانند که تمام دارایی
من (به جز کتابخانهام) به اندازه پول ته جیب آن دختر جوان خدابیامرز نیست
ولی خدا شاهد است که هرگز به این قشر از جامعه، حس تنفر یا حتی هر حس بد
دیگر نداشته و ندارم. الان خدا را شکر میکنم که فقط همین موبایل ۳۰
هزارتومانی را دارم و در شبکههای اجتماعی موبایل نیستم و فقط در همین
فیسبوک، گاهی مواقع، هنرنمایی این ملت را مشاهده میکنم. حداقل کمتر حرص
میخورم.
کجایند آن عزیزانی که در انتقاد بنده از جامعه، ژست مردم دوستی و میهن
دوستی به خود گرفته و همه چیز را توجیه میکردند؟ بازهم به درستی فرضیهام
ایمان آوردم. در ایران چیزی به نام کنش اجتماعی وجود ندارد. بلکه جامعه در
وهله اول دنبال عقده گشایی است و در وهله دوم دنبال تفریح، که در هر دو
حالت به شرطی عقده میگشاید و تفریح میکند که هیچ هزینهای برای او نداشته
باشد.
این جامعه برای خودسوزی دو انسان در خرمشهر و تبریز از فرط فقر، تب هم
نمیکند. برای از بین رفتن محیط زیست و حیات وحش استثنایی ایران حرکتی
نمیکند. برای خشک شدن فلات ایران (به طوری که اگر این روند ادامه یابد، تا
۴۰ سال آینده بخش مرکزی فلات ایران یعنی از البرز به سمت جنوب و زاگرس به
سمت شرق، باید تخلیه شود!)، حرکتی از خود نشان نمیدهد؛ ولی برای چند سگ که
در شیراز توسط عدهای بیفرهنگ و انساننما کشته شدهاند، کمپین تشکیل
میدهد! آیا سرنوشت آن چند سگ از سرنوشت کل فلات ایران مهمتر است؟ برای
تنفروشی زنان شوهردار و روسپیگری به خاطر فقر، رگ غیرتش باد نمیکند،
آنگاه برای یک عمل تجاوز یا شبه تجاوز در فرودگاه جده سمفونی دشنام راه
میاندازد.