***
جایی از قول شما خواندم وقتی سالهایی دهه 60 تصمیم می گیرید به جبهه بروید،سردار به شما پیشنهادمی کند در فضای سیاسی باقی بمانید. می خواهم بدانم سابقه آشنایی شما با سردار سلیمانی به کجا برمی گردد؟
سردار سلیمانی اهل یکی از روستاهای شهرستان بافت کرمان است . اولین باری که من نماینده مجلس شدم، از حوزه انتخابیه بافت برای مجلس دوم ثبت نام کردم و رای آوردم.البته من متولد بافت نبودم، اما به توصیه دوستان در این حوزه ثبت نام کردم و مردم هم محبت داشتند و مرا انتخاب کردند.
بنده از اواخر سال 58 تا اواسط سال 60 معاون استاندار کرمان بودم.آن زمان پشتیبانی های جنگ نظم و نسقی نداشت و کارها بیشتر خود جوش انجام می شد. آن زمان لشکر ثارالله کرمان هنوز تیپ بود.ما سعی می کردیم به دلیل ارتباط کاری که با لشکر داشتیم، در ساماندهی و اعزام نیرو کمک کار تیپ باشیم.
موضوع جبهه رفتن من هم مربوط به اواخر سال 60 بود که بنده معاون استاندار بودم .یک بار به حاج قاسم سلیمانی گفتم می خواهم بیایم جبهه و مثل بسیجی عادی بجنگم. ایشان بحثش این بود که شما در استانداری بهتر می توانی به ما خدمت کنی.یک طنزی هم کنارش می گذاشت و شاید هم جدی می گفت:«اهل سیاست محاسبه گرند، شما اگر به جبهه هم بیایید مراقبت می کنید که چطور بیشتر بکشید و کشته نشوید! مثل بسیجی ها نیستید که به آب و آتش می زنند.»
در آن سالها در مراودات کاری که با او داشتید چه ویژگی دیگر قاسم سلیمانی برای شما جالب بود؟
ایشان روی تک تک بچه های لشکر ثار الله حساسیت بالایی داشت و از وضع آنها و وضعیت خانوادگی شان خبر می گرفت. وقتی هم کسی شهید می شد،پیگیر کارهای خانواده اش بود. به همین دلیل گاهی اوقات که مشکلات این خانواده های شهدا حل نمی شد،خیلی حرص می خورد. مثلا وقتی بنیاد شهید نمی توانست از آن خانواده به شکل مناسب پشتیبانی کند،خودش مستقیم وارد عمل می شد و یک سری کارهای اقتصادی را برای خودکفایی این خانواده ها انجام می داد تا آنها از بیت المال و خزانه کشور بی نیاز شوند.
نکته بعد این بود که حاج قاسم علاوه بر فرماندهی، خودش به قول نظامی ها جزو نیروهای لجمن( لبه جلویی منطقه نبرد) بود. امروز هم که در اوج است به این دلیل است که خودش در صحنه است. یادم هست وقتی در فاو قرار به تخلیه منطقه بود،حاج قاسم جزو آخرین نفراتی بود که از فاو خارج شد.
خلاصه بیان شما این است که با یک مرد عملگرا طرف هستیم؟
بله، واقعا عملگرا است.این اخلاص ها امثال حاج قاسم را اوج می دهد و بعد از آن،باز همه باید دست خدا را دید؛ شما نگاه کنید در این 20 سال چه اتفاقی افتاد. شاید شهیدی نبود که آرزوی رسیدن به کربلا را نداشته باشد.اما بعد از جنگ تحمیلی ، یک فیلمنامه دیگر را خدا راه انداخت و آمریکاییها که صدام را آن جور حمایت می کردند،خودشان اعدامش کردند.امروز همان بچه های عراقی که گاهی به اجبار به جنگ رفتند و تا می توانستند از جنگ فرار می کردند،بزرگترین افتخارشان این است که سرباز حاج قاسم اند.
یک بار آقای ناظم دباغ رئیس اقلیم کردستان عراق در تهران گفت وگویی کرد و از برخی خصوصیات شخصی سردار گفت. اینکه کم حرف است، به قولی که می دهد عمل می کند، عملگرا است و...شما چه خصوصیاتی از حاج قاسم دیدید؟
من نمی خواهم اغراق کنم یا کسی را کوچک کنم، اما بچه های نظامی وقتی بخواهند وارد تحلیل سیاسی شوند، برخی چیزها را هضم نمی کنند. من در دوران دفاع مقدس با بچه های ایثارگر درست و حسابی برخورد داشتم که می گفتند چرا نظام به ما اجازه نمی دهد که برویم و طومار رژیم صهیونیستی را یکسره کنیم.
جالب است حاج قاسم در تحلیل سیاسی، گوی سبقت را از خیلی ها ربوده است. عرض کردم من نمی خواهم اغراق کنم، اما قبل از این دوره اخیر و بلند شدن آوازه سردار سلیمانی، ما تنها کسی که می توانستیم تصور کنیم که بعد از رهبری انقلاب-که تسلطشان بر مسائل سیاسی و نظامی بالا است- بر مسائل سیاسی تسلط دارد سید حسن نصر الله بود.
سید حسن نصر الله مسائل را خوب می فهمد و اهل شعار، اغراق گویی و تحلیل های بالا ابری نیست. در کنار سید حسن نصر الله اگر از کس دیگری بخواهیم نام ببریم باید از حاج قاسم یاد کنیم. این دو نفر در یک رده هستند.
در داخل ایران طیف های سیاسی، در مورد سردار سلیمانی و شخصیتش اتفاق نظر دارند . این محبوبیت از کجا می آید؟
من می خواهم بالاتر از این به شما بگویم. ما یک سری از مردم را داریم که خیلی نظام را قبول ندارند، اما به سردار سلیمانی عشق می ورزند.
با این جور آدم ها شخصا مواجهه داشته اید؟
بله،آنها به خیلی از سیاسیون و نظامیان انتقاد دارند و حرفهایی می زنند، اما در مورد حاج قاسم،می گویند خدا او را نگه دارد. البته اینها جز لطف خدا نیست. روایت داریم که اگر می خواهی رابطه ات با مردم خوب شود، رابطه ات را با خدا خوب کن.حاج قاسم تبلورعملی این حدیث است.
این را هم بگویم که ما شاید امثال حاج قاسم خیلی در کشور داشته باشیم که یا آنها را نمی شناسیم و یا موقعیت پیدا نکردند خود را بروز دهند.برخی اوقات در سالگرد شهدا می بینم که مداح و سخنران ها می گویند کو باکری ها وکو همت ها . این نوع حرف زدن ها مرا عصبی می کند. من می گویم انشاء الله هیچ وقت جنگی نشود، اما اگر شد شما خواهید دید که ما صدها همت در کشور داریم.
از بن دندان معتقدم اگر جنگی خدای نکرده رخ دهد ، داوطلبان جبهه 10 برابر اول انقلاب است. شما بدانید این استقبالی که امسال از طرف مردم برای راهپیمایی اربعین شد، بخشی اش فقط به خاطر یک خبری بود که رسما تائید هم نشد و آن این بود که رهبری توصیه کردند مردم اگر می توانند در راهپیمایی اربعین شرکت کنند.
شما اعتکاف هایی را که هر سال انجام می شود ببینید.هر سال به تعداد مساجد اضافه می شود، اما به همان میزان هم جمعیت استقبال کننده هست.واقعا به این معتقدم که نسل های بعد از انقلاب متدین هستند.
شما مشخصا عامل اخلاص را در محبوبیت امروز سردار سلیمانی مورد توجه قرار دادید. اما در رفتار سیاسی سردار می بینم او حتی با اصلاح طلبان هم رابطه خوبی دارد. در حالی که در نگاه اول ،خیلی ها توقع ندارند یک چهره مثل سردار، در مراسم روضه چهره های اصلاح طلب شرکت کند و با آنها عکس مشترک بگیرد، اما این اتفاق می افتد.این نگاه باز از کجا می آید؟
من یک مقدار فکر می کنم آن سپاهیانی که بسته هستند، قابل نقد هستند.اگر شما فکر کنید فقط ان 4 میلیونی که به آقای جلیلی رای دادند، حزب الهی هستند و انهایی که به قالیباف،ولایتی و .. رای دادند، می لنگند حتما تحلیل تان اشتباه است. من خودم هم شخصا این تفکر را قبول ندارم.
یادم هست سال 78 بعد از جریان کوی دانشگاه، حضرت آقا شخصا خودشان دست به کار شدند و فعالان سیاسی را دعوت کردند و فرمودند من با شما حرف دارم.از جمله ما به عنوان جامعه اسلامی مهندسین، موتلفه، و ایثارگران خدمتشان رسیدیم. مضمون فرمایش ایشان دو پیام داشت. یکی اینکه شما خط امامی ها این قدر بین خودتان خط کشیدید و بین خودتان فاصله انداختید که فکر می کنید برای بزرگ شدن باید از آن طرف خط اصلی نیرو بگیرید. در حالی که این خط ها واقعا واقعی نیستند و موجب شده خط اصلی فراموش شود. ایشان بحث خودی و غیر خودی را ان زمان مطرح کردند. فرمایش ایشان این بود شما این قدر خودی را کوچک و ریز کردید که در موقع انتخابات فکر می کنید خودی ها که دور ما جمع هستند، حالا برویم از غیر خودی ها چند نفری را جذب کنیم. توصیه ایشان این بود که خط های فرضی را از بین ببریم .
همین مباحث بود که منجر به تشکیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب شد؟
خدا رحمت کند مرحوم پرورش را. قبل از آن شورای هماهنگی ما ، ما شورای وحدت را ایجاد کردیم که در نهایت به شورای هماهنگی نیروی انقلاب منجر شد.مادر حوادث فتنه سال 88 افرادی را داشتیم که دنبال این بودند رای دهندگان به موسوی را پیدا کنند و خط قرمز روی انها بکشند. اینکه کشور اداره کردن نیست.بنده معتقدم از 13 میلیون نفری که به مهندس موسوی رای دادند، بیش از 12.5 میلیون نفر از آنها جزو نیروهای انقلاب هستند. 200-300 هزار نفر هم فتنه گر شدند. از این جمع یکی رهبر است و یکی نیروی پیاده نظام. معتقدم از پیاده نظام های فتنه گران هم نباید نا امید باشیم. همچنان که آنها نا امید نیستند. فرماندهان فتنه و ضد انقلاب از ما نا امید نیستد و فکر می کنند شاید روزی بتوانند کسی را از جمع نیروهای انقلاب خارج کنند. خوب دراین شرایط چرا ما باید از پیاده نظام آنها نا امید باشیم؟
خبرآنلاین