استقبال ازنقاشی های استاد به گونهای بود که روز اول موجب ازدحام جمعیت در مقابل نمایشگاه شد و طی روزهای بعد نیز علاقمندان برای بازدید از آثارش به صف می ایستند؛ رخدادی که در عرصه هنر نقاشی به ندرت میتوان دید. او متولد سال ١٣١٩ است و از کودکی دلبسته نقاشی... بسیار بسیار جوان بود که نقاشیهایش در کتابهای درسی چاپ میشد. بعدها نقاشی و گرافیک حرفه اصلیاش شد و از آن تاریخ تاکنون به خلق آثار هنری و تدریس نقاشی و تاریخ هنر در دانشگاه اشتغال داشته است. استاد آیدین آغداشلواز هنر نقاشی خود در ایران می گوید.
آیدین آغداشلو، هم نقاش است، هم گرافيست، هم منتقد هنری، هم کلکسیونر، هم... و اتفاقاً آثارش در همه اين عرصهها نیز درجه يك بوده؛ آغداشلو خودش را كدام يك از اينها ميداند؟
من خودم را هميشه نقاش ميدانم، براي اينكه از بچگي نقاشي كردهام و از 14 سالگي به طور مرتب نقاشي فروختهام، هر كار ديگري هم كه انجام دادهام، درکنار نقاشي بوده است.
از 16 سالگي گرافيست بودم و تا 10 سال پيش در این حوزه فعاليت ميكردم. در گرافيك هم تصويرگري را دنبال كردم چون به نقاشي بيشتر نزديك بود، هميشه به يمن و سايه نقاشي زندگي كردهام و خودم را نقاش همیشه دانستهام، تحقيق كردهام و كتاب نوشتهام و مجموعه مقالههايم چاپ شده که به هشت جلد ميرسد. همه اینها هم در زمینه مسائل فرهنگي و هنري و در منظومه نقاشي بوده است.
چطور شد بعد از 40 سال به صرافت افتادید که نمايشگاه بگذارید؟ ظاهراً آخرين نمايشگاهي كه برگزار كردهاید سال 53 بوده؟
البته در اين فاصله دو نمايشگاه انفرادي در دبي و تورنتوی كانادا داشتم. به جز اين، در بعضي نمايشگاههاي گروهي نیز كه بخشي از نقاشي معاصر ايران را نمايش میدادند، حضور داشتهام... آنقدرها هم منزوی نبودهام.
اما فكر اصلي اين نمايشگاه براساس پرسشی بود که یک دوست مطرح كرد. متوجه شدم، نقاشيهايم تا از نزديك ديده نشوند، آن جنبههايي كه از لحاظ فني و اجرايي اهميت دارد و قرار است يك معنايي را بازگو كند، پوشيده خواهد ماند، بنابراين، فكر كردم اصل آثار را كنار هم ارائه دهم تا راهي كه آمدم مشخص شود.
ديگر اينكه، چون تقريباً 40 سال گذشته بود، فكر كردم بيلان اين 40 سال را خيلي خلاصه و فشرده به مردم ارائه بدهم تا مردمي كه در كنارشان زندگي كردهام، كارها را ببينند و به اين نتيجه برسند كه فردی كه ميان ما زندگي كرده، از كارش راضي هستيم. بنابراين، اگر قرار بود اسمي روي اين نمايشگاه بگذارم اسم آن را «نامه اعمال» ميگذاشتم و فكر ميكنم هر هنرمندي اين كار را ميكند، بخصوص وقتي كه سالي يك نمايشگاه ميگذارد، سالي يك بار به بينندگان اطلاع ميدهد كه به كجا رسيده، چه تفاوتي كرده و چقدر كار كرده است.
برگزاری این نمايشگاه و استقبال مردم از آن نشان میدهد كه آثار شما خيلي مورد توجه مردم است. خودتان دليل اين همه توجه را در چه ميدانید؟
من نبايد اين را بگويم، ولي وقتي از من ميپرسيد، ميتوانم يك جمعبندي كلي ارائه بدهم، همانطور كه اشاره كردم خودم را هميشه نقاش ميدانم. شايد از نظر مردم هم اين بخش اصلي يا بدنه كارم، مطرح و مورد قبول است، شايد يكي از مسائلی كه در کنار نقاش بودنم مورد توجه قرار ميگيرد، كارهاي متعددی است که در كنار آن انجام دادهام. از نقاشاني بودم كه نزديك به 40 سال آموزش نقاشي و نزديك 5 هزار شاگرد تعليم دادم، اينها هم حتماً جزو دوستدارانم هستند بخصوص رابطه معلم- شاگردي را هميشه، در وجه صميمانه و نزديكي دنبال كردم و معلمي نبودم كه با تشر و يا تحقير بخواهد با شاگردش ارتباط برقرار كند. از سوی ديگر كارهاي متعدد نويسندگي به نوعي باعث بيشتر شناخته شدن من شده است، نزديك به500 مقاله و 5 جلد كتاب منتشر كردم و سه جلد كتاب از مجموعه كارهاي من منتشر شده است. همچنين يكي از وظايف خود را سخنراني دانستم و در مناسبتهاي مختلف بيش از 200 جلسه سخنراني كردم. در طول اين سالها تاريخ هنر تدريس كردم و اين تاريخ هنر شامل تاریخ هنر ايران، اسلام و جهان بوده است، بنابراين وقتي اين مجموعه را كنار هم بگذاريد عوامل متعددي باعث اين شناخته شدن شده است، بخصوص در هر كدام از اين زمينهها مخاطبان خاص خودم را داشتم. به عنوان يك نقاش به هنرهاي قديم ايراني مثل خوشنويسي و نگارگري، بسيار علاقه دارم و از جانب بسياري از مخاطبان فقط به اين عنوان شناخته ميشوم، درباره تاريخ خوشنويسي كتاب نوشتم و مرمت كار تمام وقتی بودم كه نمونههاي سفالي، كاغذي را در هنر قديم ايراني مرمت كردم. بخشي از مخاطبان نیز مرا به اين صورت ميشناسند، يا بسياري مرا به عنوان مقاله نويس ميشناسند. بنابراین، تعدد كاري را چیز مؤثري برای موفقیت ميدانم.
آیا آیدین آغداشلو، به هر آنچه در هنر میخواسته، رسيده است؟
به اين مسأله ميتوان نوع ديگري هم نگاه كرد، اگر فرض بگيريم كه حاصل كار آدم در نقاشي، نوشتن، مرمت، كارشناسي است، حاصلي كه به وجود ميآيد مقطعي از انديشگي انسان يا مقطعي از تجربه حسي عمر آدم را بيان ميكند. اين به جاي اينكه يك خط ممتد بالا رونده يا رو به پائين را ترسيم كند تكه، تكههايي را كنار هم ميگذارد؛ يعني هنرمند به دنبال تصويري است كه معنايش را بتواند در آن بازگو كند. اين معنا ممكن است در بخشهایی تغيير كند، ممكن است در دورهاي يك امري به عنوان يك امر مهم ارزش پيدا كند كه تصوير بشود. اگر آدم نسبت به آن دوره، آن امر و حس وفادار بماند، ميتواند آنرا به سامان برساند، ولي زندگي معنوي و مادی يك هنرمند، تغيير ميكند و صورت تازهاي به خود ميگيرد. وقتهايي ميرسد كه به كلي متفاوت ميشود، شيوه كار يا نوع جهانبيني تغيير ميكند. اگر اين اتفاق بيفتد كه هنرمند باز ملزم است همان را تصوير كند، در حقيقت كار ديگري نميكند، معنايي را دارد به صورت حسي مجسم ميكند.
درباره خودم اگر بخواهم فكر كنم، در طول 40 سال گذشته اين معنا آرام آرام شكل پيدا كرد، تصويرش جامعتر و از نظر فني بهتر شد. بعضي وقتها، به دوستان ميگويم هر چقدر عمرم بيشتر ميگذرد، نقاش بهتري ميشوم، اين كه آدم در 74 سالگي فكر كند كه بهتر از 60 سالگي اش نقاشي ميكشد، به نوعي اشاره به تعالي است.
بعد از 60 سال كار در حوزه های مختلف هنر و نقاشي آيا سالمندي تأثيري در آثارتان گذاشته است؟
سالخوردگي تبعات خودش را دارد. از كند شدن گرفته تا زود خسته شدن و ضعفی كه در دست و چشم آدم پيدا ميشود. اينها غيرقابل انكار است، ولي در مورد من خيلي تأثير نگذاشته، به خاطر اينكه تقريباً زندگي سالمی را گذراندهام، حتي سيگارهم نكشيدم. در نتيجه اين، آثار خوب خودش را اکنون نشان ميدهد، الان چشمم با همان دقتي كه 30 سال پيش ميديد، ميبيند و دستم هميشه لرزش داشت و هنوز هم لرزش دارد، ولي به خاطر سالخوردگي نيست، چون از 16 سالگي به علت بيماري فلج اطفال دست و پايم فلج شد، اين لرزش همیشه در دستم ماند، با وجود آن كه انسان در سالخوردگي تنگ حوصله ميشود، ولی تنگ حوصله نشدهام، زود خسته نميشوم، مجموعه عمده نقاشيهاي نمايشگاه را درفاصله كوتاه 6، 7 ماهه كشيدم كه در بعضي از نمونهها خيلي پركار بودم. شبها خيلي كم خوابيدم، در نتيجه اگر قرار است تأثيري گذاشته باشد، در اجراي جسمي نقاشي نبوده است. تأثيري كه گذاشته لحظههايي بوده، مثل هر كسي كه قدم در اين دوران عمرش ميگذارد. نسبت به ادامه كارم ترديد كردم و فكر كردم كه هر چه كه ميخواستم گفتم، حالا هم ميتوانم صورتهاي تازه پيدا كنم.
همان طوري كه اشاره كردم 4 تا از نقاشيهايي كه در اين نمايشگاه است، صورتهاي تازه و شكل اجرايي كاملاً متفاوتي با آن چيزي كه قبلاً كار ميكردم، دارند. شايد در لحظههايي كه احساس تنهايي و اندوه ميكنم پيش خودم ميگويم كاري كه بايد ميكردي، انجام دادی و معنايي كه ميخواستي مطرح و عرضه كني به دفعات گفتی. بعضي وقت ها از يك موضوع نقاشي 3 يا 4 بار نقاشي كردم، هر بار فكر ميكردم كه اين كافي نيست، اكنون بعضي وقتها فكر ميكنم، حرفهايي كه داشتم خيلي با اصرار و سماجت بازگو كردم از حالا به بعد براي ناگفته ماندن حرفم پروا ندارم. فكر ميكنم حرف دلم را زدم، فقط تنها چيزي كه مرا به ادامه كار واميدارد، آن لذت مداومي است كه از فصل نقاشي ميبرم، ولي با همه كارهايي كه براي خودم دست و پا كردم، فكر میکنم حالا اگر نقاشي نکنم چكار بايد كنم؟ اين است كه بايد نقاشي بكشم، براي اينكه اين لذت تمام نميشود، هر بار، كار به جايي ميرسد كه فكر ميكنم همان است كه دوست دارم باشد، بسيار لذت ميبرم و فكر ميكنم اگر اين لذت با سلامتي جسماني همراه باشد تا انتهاي عمرم را مالامال از شعف ميكند.
اوج شکوفایی کارهایتان را چه سالهایی میدانید؟
اوج شکوفایی کارم از دهه50 شروع میشود، وقتی که نقاشی مجموعه «خاطرات انهدام» را شروع کردم ( هنوز هم ادامه دارد)، اما 5 سال گذشته را دوره پرباری از لحاظ اجرایی و پیدا کردن شکل مناسب برای کارم فرض میکنم.
این درست که آثار یک هنرمند مثل فرزندان او هستند و به هر یک از آنها دلبستگی خاص خودش را دارد. اما معمولاً کارهایی هم هستند که حس و حال دیگری برای خالقشان دارند. شما به کدامیک از کارهایتان بیشتر میبالید؟
به چند اثر علاقه خاصی دارم، یکی صورت مادرم است که در نمایشگاه هم ارائه شده، یکی، یک نقاشی بزرگ سه تکه است که یک کاسه نفیس دوره ایلخانی درفضا منفجر شده چون با رنگ روغن روی بوم است و اندازه آن هم دومتر در چهارونیم متر است كه در این نمایشگاه ارائه نشده است. این نقاشی را خیلی دوست دارم و فکر میکنم یکی از موفقترین صورتهای یک معناست، نقاشی دیگر که درحقیقت نقاشیخط است و بسیار دوست دارم«سوره حمد» است که از روی خط میرعماد نوشتهام. با قلم مو روی یک زمینه سرمهای رنگ که تذهیب آنرا نیز خود انجام دادهام، سوره حمد را درطول 4سال نقاشی کردم، در نتیجه هم صورت مادرم و هم سوره حمد را برای خودم، نگه داشتهام.
هنرمندان این سرزمین معمولاً بعد از دورههایی از شکوفایی به تکرار میافتند و در پیرانهسری تنها چیزی که یدک میکشند، همانا پیشوند «استاد» است! شما دلیل جوانمرگی هنرمندان و نویسندگان در ادبیات و هنر ایران را در چه میدانید؟
البته همیشه اینطور نیست. الان بعضی از هنرمندان ما این مرحله را گذرانده و از جوانیشان فاصله گرفتهاند، ولی همچنان بسیار فعال و خلاق هستند. پرویز تناولی بسیار فعال است، محمد احصایی همچنان خلاق است، شاید یکی از دلایلش این باشد که شما در سؤالات قبلی خود مطرح کردید، هنرمندی که در مقطع فکر میکند که اوج کارش را گذرانده و خلق کرده، بعد از آن انگیزه یا لزومی برای ادامه پرهیاهو و پرتلاطم کارش نمیبیند، بعضی وقتها هم اقتصاد عامل تعیینکنندهای میشود.
چه چیزی آثار شما را از دیگر آثار نقاشان ایرانی متمایز میکند؟
در این زمینه کارهای متعددی کردهام. بنابراین بسیاری از نقاشان فقط نقاشی میکنند و راجع به هنر نمینویسند. بسیاری از آنها فقط به هنر مدرن علاقه دارند و حوزههای دیگر را واکاوی نمیکنند، خیلی از آنها هم این کار را میکنند، مثلاً آقای تناولی مجموعه بینظیری از فلزات قدیم ایرانی دارد و کتابهای متعددی درباره فرش و هنرهای بومی قدیمی ایرانی نوشته است، ولی اگر بخواهیم کمی دقیقتر نگاه کنیم، منحصر به این جنبه نیست که کار من، احتمالاً با کار هم نسلهایم تفاوت داشته، تفاوتی اگر هست در وجود خود آدم است. اين كه دلبستگی هایش از کجا میآید، به چه چیزهایی اولویت میدهد و چه مسائلی برایش اهمیت دارند. اینها همه تکه هایی هستند که موزاییک شخصیت یک هنرمند را شکل میدهند.
راجع به کارهایم 4 جلد كتاب است، وقتي كه اينها را نگاه ميكنم ميگويم اگر كسي مرا نشناسد، متوجه ميشود كه اين آدم از كجا آمده و چه چيزهايي زمينه كارش بوده، علاقه و دلبستگي ايجاد كرده، در نتيجه ناچار است به جايي برسد كه نسبت به هنرمندان معاصرش خاص باشد.
میخواهم یک سؤال بسیار تکراری و نخنما را بار دیگر مطرح کنم و جواب شما را بشنوم. هنرمند چه تعهدي دارد؟ آيا هنر براي مردم است يا ميخواهد خودش را اقناع كند؟
درستاش اين است كه نميخواهد خودش را اقناع كند؛ هرچند كه با اين شروع ميشود. هنر در انزوا شكل ميگيرد، براي اينكه اثر هنري خلق كنيد بايد تنها باشيد، هنر در تنهايي شكل ميگيرد، در نتيجه، بنيانش يك وسوسه دروني است كه درآن بحثي نيست، فقط اتفاقي است كه ميافتد و بهنظر دلپذير ميآيد. آنچه در شعر حافظ، سعدي يا فردوسي اتفاق افتاده، اين است كه اقناع شخصی هنرمند، تبديل به اقناع كل جامعه فرهنگياش ميشود، یعنی دركار هنرمندان اين امر خير مبارك اتفاق ميافتد، آدمي كه حتي سواد خواندن ندارد، غزل حافظ را از حفظ ميخواند. اين معنياش اين است كه در جایی رسوخ کرده و من او، تبديل به ما شده است، ولي هنر با من شروع ميشود. يعني، نسبت به تاريخ، هستي شناسي خودش و جهاني كه در آن زندگي ميكند، هنرمند داوري میکند، حال اگر هنرمندي اين خصلت را داشته باشد و آنچه كه ميگويد تبديل به مفهوم مورد قبول و زبان دل مردم اطرافش شود، بهتر است. هرچند من هنرمندانی را ميشناسم كه در اين مرحله تازه مقاومت ميكنند.
خود شما با چه ديدگاهي نقاشی را شروع كرديد؟ هنر را براي مردم شروع کردید، يا براي خودتان؟
من نقاشي بودم که به خاطر جنبههاي فني كار يا جنبههاي يادآورنده فرهنگ گذشته خودمان، جهان و آن جنبه تاريخياش مورد علاقه و درك مردم قرار گرفتم. وقتي كه مينياتور مچاله شده را نقاشي ميكردم، يا نقاشي را ميسوزاندم يا با چاقو پاره پاره ميكردم، مادرم ميگفت حيف است، چرا نقاشي خودت را با كارد پاره ميكني، به هدفم رسيده بودم، چون «حيف» شعار اصلي نقاشيها بود، حالا اگر مادرم با نوع فرهنگ خودش به اين حیف ميرسيد، شايد متفكري مثل داريوش شايگان هم به همين حيف میرسید، منتها با دومسير مختلف؛ يكی خيلي پيچيده، مثل شايگان و يك هم ساده مثل مادرم.
اگر به اين شكل نگاه كنيم شايد بشود نتيجهگيري كرد كه سعی میکردم وسوسهام را شكل بدهم، جهان بيشكل و درهم تنيده خود را آشكار کنم و شكل مطلوبي به آن بدهم، اگر در ادامه خيري به مردم رسيده، من مخالفتي نداشتم، خيلي هم دلخواه من بوده است. هميشه اين حيف را هم مادرم و هم داريوش شايگان بتواند، بگوید.
مثلاً درباره نقاشی مدرن میگویند، ما اینها را نميفهميم، در صورتي كه نقاشي مدرن فهميدن ندارد. نقاشي مدرن، نقاشي مدرن است. خود اين مسأله باعث ميشود درك نقاشي و خود مخاطب تبديل به يك معضل شود. البته نقاشي هميشه يك راز را مطرح نميكند ولي اينكه مردم هرچه بيشتر به جهان هنرمند نزديكتر شوند، طبیعی است.
باید اشاره كنم، وقتهايي هست كه حتي خود هنرمند هم دقيقاً نميداند پاسخ سؤالي كه مطرح ميکند، چيست؟! بهعنوان نمونه از نقاشيهاي خودم مثال ميزنم. يك منظره برفي را نقاشي كردم كه شكارچي دارد در اين برف ها راه ميرود، درختهاي خيلي بلند و تيره هم هست، يك سگي هم هست كه تا گردنش در برف فرو رفته است. من هميشه به اطرافيانم ميگويم كه اين تصوير خودم است، كه گير كردم. اين سگ من هستم كه در برف گير كرده. ولي بجز اين در وسط یک منظره برفي كه همه چيزش قابل درك است يك مخروط طلايي رنگ قرار گرفته، خود من هم نميدانم كه اين مخروط طلايي چيست؟ شايد بتوانم اينطوري تفسیر كنم، چيزي است كه جايش اينجا نيست، منظره را به هم زده است، نميدانم چرا این مخروط مكعب، استوانه و هرم نيست؟ يك وقتهايي اينطوري ميشود و نقاش جواب همه سؤال هايش را نميداند.
هميشه ميگويم، اثر هنري جدول متقاطع نيست آدم حل كند و جوابش را دربياورد. چون اگر اينطوري بود، جدولی كه حل شده و ستونش درآمده، در سطل زباله ميانداختيم، بنابراين هر اثر هنري مقداری لاينحل است و اين جاذبه و ماندگاري آن را تضمين ميكند.
از مختصات و مشخصههای امروز نقاشی ایران برایمان بگویید؟ آیا نقاشی امروز تفاوتي با گذشته کرده است؟
بله، حتماً تفاوت كرده، يك دوره پيشگامها هستند كه از سال 1327 به بعد شروع ميشود كه مدرنيستهاي اوليه هستند، از دهه 40 خورشيدي موجهايي شروع ميشود كه متفاوت است، مكتبهايي مثل نقاشيخط و سقاخانه در همين دوره بهوجود ميآيد تا دوره انقلاب.
از دوره انقلاب هم يك تنوع و گوناگوني در كارهای معاصر شروع ميشود كه تاکنون ادامه دارد. بحث هنر براي هنر يا هنر براي مردم، بحث تعهد هنرمند، نكاتي كه تا دهه 40 مطرح بود، جاي خود را به مكاشفه و جستوجوهاي جديد ميدهد كه بنيان آنها متفاوت است؛ براي اينكه آن سؤال تا حدودی جواب خود را گرفته و جا افتاده است. در 20 سال گذشته نسلي از نقاشان جوان به میان آمدند كه با استعداد خيلي زياد و نگاه به جامعه و جهان، آرزوها، اميدها، يأسها و نوميدها و شادمانيها، را خلق کردند. چيزي كه در مورد نقاشي معاصر ايران بخصوص درمورد نسل جوان ميتوانم اشاره كنم، تنوع و گوناگوني در آن زياد است.
حالا بنابه آنچه گفتید، نقاشی امروز ما نسبت به پیشینهاش، پيشرفت کرده، یا پسرفت داشته؟
نه پيشرفت و نه پسرفت داشته، هنرمندان هر دوره، زبان سخنگوي دوره خودشان هستند و دارند به ما پيغام ميدهند. هنرمندان نسل جوان 20 سال گذشته هم از اين امر مستثي نيستند. آنها هم درباره دوران و جهانبینی خودشان ميگويند. هنرمند بدون اينكه ادعاي علمدار مستقيم، صف مردم را داشته باشد به نوعي دارد زبان آنها را به نحو حسي و هنرمندانه، تقويت و بازگو ميكند. اين دوره مهمي است، چون يك محقق، چه ايراني و چه غيرايراني كه نگاه ميكند با نقاشاني كه در طول 20 سال گذشته كار کرده و به نتيجه رسيده، ميتواند يك تصوير پرمعنايي از یک دوران جذاب، بسيار متفاوت و با تحول چشمگير، سخن بگويد.
گفتگو:رحمان احمدی