کد خبر: ۲۸۶۳
تاریخ انتشار: ۱۱:۴۰ - ۰۴ خرداد ۱۳۹۲ - 2013May 25
شفا آنلاین -صداي ترمز شديد خودرو وقتي با بوق ممتد و گوشخراش وانت نيسان درهم آميخت ناخودآگاه نگاه وحشت‌زده عابران را به سوي خيابان كشاند. خودرو درست در يك قدمي مردي جوان متوقف شده بود و مجتبي رنگ به چهره نداشت. لحظاتي بعد راننده نيسان با عصبانيت از خودرو پياده شد و در حالي كه فرياد مي‌كشيد، گفت: مرد حسابي به خودت رحم نمي‌كني به زن و بچه من رحم كن سرت را انداختي پايين و انگار نه انگار اينجا خيابان است و... 
مجتبي هم بلافاصله عذرخواهي كرد و بدون هيچ حرفي به راهش ادامه داد اما در دلش آشوبي به پا بود. دقايقي از حضور مجتبي درخانه نگذشته بود كه ناگهان صداي فريادهايش در كوچه پيچيد؛ مرد جوان كه پا برهنه به كوچه دويده بود در حالي كه فريادزنان بر سر و صورتش مي‌كوبيد از همسايه‌ها كمك خواست. چند نفر از همسايه‌ها كه صداي فريادهاي مجتبي را شنيده بودند با عجله به كوچه دويدند و با مشاهده مرد جوان سعي كردند علت فرياد و كمك خواهي‌اش را بپرسند. اما مجتبي فقط فريادزنان مي‌گفت: مينا را كشتند! مينا را كشتند! پس از تماس همسايه‌ها با پليس 110، دقايقي بعد مأموران كلانتري در محل حاضر شده و پس از ورود به ساختمان قديمي و كوچك، با راهنمايي مرد جوان به سوي اتاق خواب هدايت شدند. آن‌ها داخل اتاق در حالي با جسد زن جوان روي تختخواب روبه‌رو شدند كه صورتش روي تشك قرار داشت. تكه‌هاي شكسته يك ظرف سفالي آبي‌رنگ نيز دورش ريخته بود. در نگاه اول به نظر مي‌رسيد كه ضربه از پشت به سرش خورده و باعث افتادن وي شده است اما وقتي بازپرس ويژه قتل و پزشك قانوني به بررسي جسد پرداختند با مشاهده صورت خونين زن و تكه‌هاي ريز و خرد شده ظرف سفالي كه روي صورتش باقي مانده بود دريافتند ضربه از روبه‌رو خورده است. در همين حال، كارشناسان در ادامه بررسي‌ها دريافتند زن جوان بر اثر خفگي به قتل رسيده است. بدين ترتيب مجتبي بلافاصله براي تحقيق و بازجويي به اتاق ديگري منتقل شد. وي كه هنوز گريه مي‌كرد در نخستين تحقيقات گفت: مي‌دانستم اتفاق بدي در راه است چرا كه از صبح دلشوره داشتم و حالم دگرگون بود. من كارگر هستم و هر روز ساعت 6 صبح از خانه بيرون مي‌روم و حوالي غروب به خانه برمي‌گردم. امشب وقتي به خانه برگشتم با ديدن چراغ‌هاي خاموش خانه ابتدا فكر كردم همسرم در خانه نيست اما وقتي به اتاق‌خواب رفتم با ديدن به هم ريختگي وسايل و جسد همسرم روي تخت، وحشتزده شده و از همسايه‌ها كمك خواستم اما نمي‌دانم چه اتفاقي افتاده و چه كسي و به چه خاطر همسرم را به قتل رسانده‌است! كارآگاهان در ادامه تحقيقات و بازرسي خانه دريافتند هيچ سرقتي رخ نداده و آثار شكستگي نيز روي قفل‌ها و در ورودي ديده نمي‌شود. بنابراين فرضيه قتل از سوي يك آشنا قوت گرفت. در حالي كه جسد مينا براي كشف علت و زمان مرگ و معاينات بيشتر به پزشكي قانوني منتقل شده بود موضوع به خانواده زن جوان كه ساكن شهرستان بودند اعلام شد. صبح روز بعد مرد كشاورز و همسرش در حالي كه از شنيدن خبر قتل دخترشان شوكه بودند يكراست به اداره آگاهي رفته تا به سؤالات افسر پرونده جواب بدهند اما اطلاعات آن‌ها از زندگي دخترشان كمتر از آن بود كه بتواند گره‌اي از اين معماي جنايي بگشايد. زن در حالي كه با گوشه چادرش اشك‌هايش را پاك مي‌كرد به كارآگاهان گفت: «دخترم سه سال قبل با مجتبي كه اهل روستايمان بود ازدواج كرد و بعد هم آن‌ها به يكي از شهرك‌هاي اطراف تهران نقل مكان كردند. در اين سه سال شايد كمتر از 10 بار دخترمان را ديديم. دو سه بار ما به تهران آمديم و چندباري هم او به روستا آمد. به همين دليل اطلاع چنداني از وضع زندگي‌شان نداشتيم. دخترمان هم اهل حرف و گلايه نبود و به نظرم زندگي خوبي داشتند. فقط يك بار به من گفت دلش مي‌خواهد باردار شود اما انگار شوهرش علاقه‌اي به اين موضوع نداشت و مينا كمي از اين ماجرا دلخور بود! در حالي كه تحقيقات درباره جنايت كور ادامه داشت نظريه پزشكي قانوني نشان داد مينا دوماهه باردار بوده است! با اعلام اين خبر به بازپرس جنايي، بلافاصله دستور احضار مجتبي صادر شد. مرد جوان كه پيراهن و شلوار مشكي به تن داشت با چهره‌اي غم زده و افسرده وقتي مقابل قاضي نشست با صدايي گرفته گفت: آقاي قاضي اتفاق تازه‌اي در پرونده همسرم رخ داده است؟ به سرنخ جديدي رسيده‌ايد؟ بازپرس هم نگاهي به صورت مجتبي انداخت و گفت: چرا به ما نگفتيد همسرتان باردار بوده است؟ مرد جوان كه با شنيدن اين جمله يكباره رنگ از چهره‌اش پريده بود با دستپاچگي گفت: باردار؟ من نمي‌دانستم مينا باردار بوده. به من كه حرفي نزده بود. چطور ممكن است؟ قاضي كه همزمان با بازجويي به دقت چهره و حركات مرد جوان را زيرنظر داشت در حالي كه پرينت پيامك‌هاي تلفن همراه زن جوان را از كشوي ميزش بيرون مي‌كشيد، گفت: اما ما مداركي به دست آورده‌ايم كه نشان مي‌دهد همسرتان دو هفته قبل از مرگش موضوع بچه را به شما خبر داده بود و... در همين موقع مجتبي كه زبانش بند آمده بود، گفت: خوب راستش را بخواهيد مي‌دانستم اما قرار بود بچه را سقط كند. من حتي به او پول دادم تا به يك ماما مراجعه كند و بچه را بيندازد. بعد از آن هم ديگر حرفي بين ما رد و بدل نشد يعني فكر مي‌كردم بچه را از بين برده است... بدين ترتيب بازپرس پس از ساعتي بازجويي دستور بازداشت مجتبي را به اتهام مظنونيت در قتل مينا صادر كرد. در ادامه تجسس‌ها، كارآگاهان در تحقيق از همسايه‌هاي مقتول دريافتند مينا و همسرش بشدت اختلاف داشته‌اند و زن جوان بارها از سوي همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. يكي از زن‌هاي همسايه نيز به ماموران گفت: مينا هميشه برايم درد دل مي‌كرد چرا كه از شوهرش بشدت ناراضي بود. زن جوان حدود يك سال قبل باردار شده بود اما آن قدر از مجتبي كتك خورد تا اين‌كه بچه‌اش سقط شد. زن بيچاره اينجا كسي را نداشت به همين خاطر من او را به بيمارستان بردم حتي براي هزينه درمانش مجبور شد النگوهايش را بفروشد و... كارآگاهان در شاخه ديگر تحقيقات راهي محل كار مجتبي شده و دريافتند برخلاف اظهارات مرد جوان كه مدعي شده بود روز حادثه از صبح تا غروب سر كار بوده بررسي‌ها نشان داد وي آن روز دو ساعت مرخصي گرفته و از كارخانه بيرون رفته و سپس بازگشته بود. بدين ترتيب افسر پرونده با جمع‌آوري اين اطلاعات و اعلام موضوع به بازپرس جنايي فرضيه قتل به دست مرد جوان را قوي دانست و صبح روز بعد تنها مظنون پرونده براي بازجويي به دادسرا منتقل شد. بازپرس يك بار ديگر از مجتبي خواست تا شرح واقعه روز قتل را به طور كامل برايش بنويسد. دقايقي بعد هم وقتي نوشته‌هاي مجتبي را خواند با عصبانيت ورقه‌ها را كنار گذاشت و گفت: چرا واقعيت را نمي‌گويي؟ تا كي مي‌خواهي به اين بازي ادامه دهي؟ مجتبي كه با دستپاچگي حرف بازپرس را قطع كرده بود، گفت: من دروغ نگفتم. باور كنيد نمي‌دانم چه كسي همسرم را كشته. او... مدارك نشان مي‌دهد روز حادثه چند ساعتي در محل كارت نبودي. من آن روز به شركت بيمه رفته بودم. اما يكي از همسايه‌ها همان ساعت تو را مقابل خانه‌ات ديده است. در اين باره چه توضيحي داري؟ مجتبي كه هر لحظه لرزش دست‌ها و لكنت زبانش بيشتر مي‌شد با دست قطره‌هاي ريز عرق روي پيشاني‌اش را پاك كرد و گفت: راستش فراموش كردم. آن قدر حالم خراب بود كه اسم خودم هم يادم رفته بود. آن روز براي برداشتن مداركم مجبور شدم به خانه بروم اما همسرم خانه نبود و من هم خيلي سريع و با عجله برگشتم و... قاضي كه از دروغ‌پردازي‌هاي متهم صبرش به سر رسيده بود، گفت: فكر مي‌كنم به اندازه كافي مدرك عليه شما داشته باشيم كه همين الان به اتهام قتل عمد همسر باردارت شما را به زندان بفرستم. دلم مي‌خواست خودت اعتراف كني اما انگار تصميم نداري با گفتن واقعيت به خودت كمك كني. آثار خراش و بريدگي روي دست‌هايت و اثر انگشت‌هاي شما روي گلدان سفالي شكسته و شواهد ديگر همگي حاكي از ارتكاب قتل به دست خودت است! به گزارش شفا آنلاین ،مجتبي با شنيدن اين حرف‌ها بغض سنگين در گلو خفته‌اش را فرو داد و گفت: باور كنيد دارم خفه مي‌شوم. يك هفته است كه عذاب وجدان نفسم را بريده آقاي قاضي درست است من مينا را كشتم. من قاتل و جنايتكارم. هم او را كشتم هم بچه‌ام را نابود كردم. همسرم را به جرم مادر شدن كشتم. او عاشق بچه بود اما من بچه نمي‌خواستم چرا كه توان مالي و آمادگي پذيرفتن اين مسئوليت را نداشتم و بشدت مي‌ترسيدم. به مينا گفته بودم يكي دو سال ديگر صبر كند اما او قبول نمي‌كرد. وقتي فهميدم باردار است خيلي عصبي شدم. به او پول دادم تا بچه را سقط كند كه مخالفتي نكرد! اما يك روز اتفاقي فهميدم بچه را سقط نكرده. وقتي توضيح خواستم عصباني شد و به ناسزاگويي پرداخت. بعد هم تهديد كرد طلاق مي‌گيرد و به تنهايي بچه را بزرگ مي‌كند. سر همين موضوع با هم درگير شده و در يك لحظه گلدان سفالي را برداشتم و به صورتش كوبيدم. خون همه صورت مينا را فراگرفته بود و جيغ و فرياد كرد كه دستم را روي دهان و بيني‌اش گرفتم تا سر و صدا نكند. لحظاتي بعد احساس كردم سنگين شد و به زمين افتاده و نفس نمي‌كشد. در حالي كه بشدت ترسيده بودم وحشت‌زده خانه را ترك كردم و... 
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: