شفا آنلاين-«شیرین» نمیداند مریض است، فقط شش سال دارد اما دختر کوچولو میداند که به محض دیدن قطره خون روی پوستش باید خیلی زود مادرش را خبر کند و نگذارد کسی دیگر آن را پاک کند.
به گزارش
شفا آنلاين،دیگران برای دست زدن به خون او باید از دستکش استفاده کنند اما «شهلا» مادر
شیرین میتواند راحت و بدون نیاز به دستکش، خونش را لمس کند؛ او هم HIV
مثبت است.
مادر و دختر به گناه اعتیاد پدر خانواده معتاد شدهاند. اندکی پس از
ازدواج شهلا و «رحمان»، مرد برای تأمین نیازهای خانواده جدیدش ناچار به کار
در دو شیفت و شب بیداریهای همیشگی شد.
رحمان از همان زمان، شروع به استفاده از قرصهای مخدر کرد تا بتواند بیدار
بماند. بعدها برای خوابیدن تریاک میکشید و مدتی بعد هم از جایگزین دیگر
تریاک یعنی هروئین استفاده کرد.
شهلا تا زمانی که چشمانش زرد شد و شروع به استفراغ کرد، از ایدز چیزی
نشنیده بود.شروع بیماریاش به سه سال پیش برمیگردد. آن زمان هنوز با شوهرش
زندگی میکرد، ولی رحمان همیشه بیشتر نگران پیدا کردن راهی برای آنبود که
رگهای خشک شده لبها، گوشها و دستهایش تزریق هروئین را بپذیرند تا
چگونگی حال شهلا. پس از آنکه شهلا در بیمارستان آزمایش داد و برای گرفتن
نتیجه آزمایش به آنجا رفت، از او خواستند که شیرین را نیز برای گرفتن
آزمایش به بیمارستان ببرد. همان زمان بود که دکترها به او اطلاع دادند هر
دویشان آلوده به HIV هستند.
شهلا نمیدانست آلوده بودن به HIV یعنی چه؟ ماههای اول فقط میدانست که
مشکلی در بدنش وجود دارد ولی نمیدانست این مشکلات مربوط به چه نوع بیماری
است. وقتی متوجه شد دخترش هم بیمار است، از دست شوهرش حسابی عصبانی شد. ولی
رحمان او را به دروغ گویی و پنهان کردن یک راز متهم کرد، تا زمانی که
رحمان مورد آزمایش قرار گرفت و بیماری او هم تأیید شد. حال و با گذشت چند
سال از روزی که آنها متوجه بیماری شان شدهاند، رحمان شغلش را به دلیل
اعتیادش از دست داده و به خاطر سرقت، در زندان به سر میبرد و شهلا در خانه
بزرگی که متعلق به یک خانواده ثروتمند است، نظافت و سرایداری میکند. زن و
مرد ثروتمند از HIVمثبت او و شیرین باخبرند، ولی خوش قلب هستند و
میخواهند کمک کنند.
شهلا تردید دارد که اجتماع هم مانند این زن و مرد مهربان با او برخورد
کند. سال دیگر شیرین به مدرسه میرود، نمیخواهد ولی مجبور است که موضوع را
به معلم دخترکش در مدرسه بگوید؛ آن وقت همه باخبر میشوند. خانواده شهلا
تنگدست هستند، با وجود این حاضر به پذیرش او هستند ولی نه دخترش. پدر و
مادر رحمان هم، هیچ کدامشان را نمیپذیرند؛ با آنکه پدر رحمان هم به دلیل
اعتیاد به هروئین و استفاده از سرنگ مشترک با پسرش، HIV مثبت است.
ایدز از جمله بیماریهایی است که رابطه پیچیده و مستقیمی با
آسیبهای اجتماعی دارد. مهمترین دلیلی که این بیماری را از دیگر بیماریها
متمایز کرده و خطر ابتلا به آن را افزایش داده، نامشخص بودن آن در 10 سال
ابتدای ابتلای فرد به آن است. از گروههای پرخطر ابتلا به این بیماری
معتادان هستند، بویژه معتادانی که مصرف تزریقی دارند؛ چنانچه از سرنگ و
سوزن مشترک برای تزریق استفاده کنند احتمال ابتلا به بیماری ایدز در آنها
چندین برابر میشود و این بیماری، به راحتی به خانواده اش نیز منتقل خواهد
شد.
اما مواجهه جامعه با این بیماری، مسألهای است که در روند واگیری آن
مؤثر خواهد بود. چنانچه برخورد مناسبی با بیماران مبتلا در جامعه صورت
پذیرد و آموزشهای لازم نیز به آنها داده شود، تمایلشان برای مراقبتهای
لازم برای جلوگیری از روند واگیر این بیماری خطرناک بیشتر خواهد بود. اما
در حال حاضر، برخورد و نگاه افراد جامعه به مبتلایان ایدز به گونهای است
که حتی آنهایی که بیگناه، پای به دنیای این بیماری گذاشتهاند هم جرأت به
زبان آوردن نام بیماریشان را ندارند. شاید که فرهنگسازی راه صحیحی برای
کنترل روند رو به رشد تعداد ایدزیهای جامعهمان باشد. آیا ما نقش خود را
در این مسیر به خوبی ایفا میکنیم؟
شوک