کد خبر: ۲۰۴۰۶۷
تاریخ انتشار: ۰۵:۱۵ - ۰۸ مرداد ۱۳۹۷ - 2018July 30
مثل تمام دختران نوجوان آرایش کرده‌اند تا زیبا شوند؛ می‌خواهند گوشواره بر گوش اندازند، ورزش کنند، ساز بزنند و مثل تمام دخترهای همسن‌وسال‌شان ازدواج کنند اما آتش‌های کلاس درس هنوز بر حیات آن‌ها می‌تازد و اجازه نمی‌دهد که روشنای لطیف زندگی را حس کنند؛ آتش‌هایی که گوش‌های آن‌ها را ستاند، انگشت‌های‌شان را ذوب کرد و پوست‌شان را در هم کوب
شفا انلاین>اجتماعی>مثل تمام دختران نوجوان آرایش کرده‌اند تا زیبا شوند؛ می‌خواهند گوشواره بر گوش اندازند، ورزش کنند، ساز بزنند و مثل تمام دخترهای همسن‌وسال‌شان ازدواج کنند اما آتش‌های کلاس درس هنوز بر حیات آن‌ها می‌تازد و اجازه نمی‌دهد که روشنای لطیف زندگی را حس کنند؛ آتش‌هایی که گوش‌های آن‌ها را ستاند، انگشت‌های‌شان را ذوب کرد و پوست‌شان را در هم کوبید. از بچه‌های شین‌آباد سخن می‌گویم.

به گزارش شفا آنلاین: مثل تمام دختران نوجوان <Teenage girl>آرایش کرده‌اند تا زیبا شوند؛ می‌خواهند گوشواره بر گوش اندازند، ورزش کنند، ساز بزنند و مثل تمام دخترهای همسن‌وسال‌شان ازدواج کنند اما آتش‌های کلاس درس هنوز بر حیات آن‌ها می‌تازد و اجازه نمی‌دهد که روشنای لطیف زندگی را حس کنند؛ آتش‌هایی که گوش‌های آن‌ها را ستاند، انگشت‌های‌شان را ذوب کرد و پوست‌شان را در هم کوبید.

از بچه‌های شین‌آباد سخن می‌گویم؛ دخترانی که قریب به هفت‌سال پیش در مدرسه‌ای واقع در روستای شین‌آباد از توابع پیرانشهر به‌دلیل شعله‌ورشدن یک‌بخاری غیراستانداردِ نفتی در کلاس محبوس شدند و در میانه شعله‌های سوزان، سوختند. آن‌روزها با وعده‌هایی که مسئولان وقت می‌دادند، تصور آن بود که آینده آن‌ها چندان تیره و تار نخواهد شد.

با دختران شین آباد، 7 سال پس از فاجعه: از آینه متنفریم

دولت‌مردان در آن برهه از هیچ‌شعاری فروگذار نکردند و قول دادند که تمام امکانات را برای بهبود این کودکان فراهم کنند اما امان از فراموشی؛ چندی بعد نه‌تنها کمک شایانی برای درمان دختران تخصیص داده نشد بلکه دیه آن‌ها نیز با انواع مشکلات پرداخت شد. سال‌ها از آن حادثه تلخ می‌گذرد و آن کودکان خردسال دیروز اکنون به دختران عاقل و بالغي تبدیل شده‌اند. دخترانی که اکنون می‌فهمند که حیات‌شان دستخوش نامهربانی عظیمی شده است؛ نامهربانی زمانه و مسئولان بی‌تدبیر و مسئولیت‌ناپذیر. این‌روزهای دختران شین‌آباد خوب نیست و مدام از ناامیدی و سخن می‌گویند. آن‌ها برای گفتن درددل‌های خود به گفت‌وگو نشستند.

سیما مرادی:

نمی‌خواهم هیچ‌وقت برای دولت کار کنم زیرا به همه ما بچه‌های شین‌آباد ظلم کرد. برای دولت سخت نبود که هزینه درمان ما را کامل بدهد و ما را به خارج از کشور بفرستد تا به زندگی عادی بازگردیم اما نکرد

شادی ابراهیمیان:

من دیگر خواسته‌ای از مسئولان ندارم و به جایش یک‌سوال از آن‌ها می‌پرسم که اگر فرزندان خودتان هم گرفتار چنین وضعیتی می‌شدند، به همین شکل برخورد می‌کردید؟ یعنی سهم ما بچه‌ها از پول نفت این مملكت بهبودی‌مان نیست؟ تصور می‌کنم که هست

نادیه صالح:

علاوه بر جسم‌مان، روان‌مان نیز نابود شد. نگاه‌های سنگین مردم باعث شده است که حتی به‌راحتی از خانه بیرون نرویم. زندگی ما دیگر زندگی نمی‌شود. تا کنون چهار نفر از ما 12نفر، دست به خودکشی زده‌اند. ما مدام به خودكشی فکر می‌کنیم

اسمعه دروی:

شاید برای‌تان جالب باشد که ما حتی نمی‌توانیم کارت ملی بگیریم زیرا انگشت‌های‌مان از بین رفته است و اثر انگشت نداریم. ما دل‌مان می‌خواهد مثل همه دختران کارت شناسایی داشته باشیم اما از این حق هم محرومیم

آمنه راک:

من علاوه بر دردهای مشترک ناشی از آن حادثه، بی‌پدر هم شدم. چند وقت پیش پدرم رفت و من را با تمام این مصیبت‌ها تنها گذاشت. پس از فوت او احساس کردم یک‌بار دیگر سوختم. هر شب تا ساعت دو نصف‌شب گریه می‌کنم

با دختران شین آباد، 7 سال پس از فاجعه: از آینه متنفریم

مبینا پرکم:

من آرزوی بزرگی در این زندگی ندارم؛ فقط می‌خواهم بتوانم برای یک‌بار که شده گوشواره به گوش‌هایم بیندازم اما نمی‌توانم زیرا هر دو گوشم را از دست داده‌ام. من هرشب کابوس‌های وحشتناکی می‌بینم

آرزو طاهرآبادی:

من از آینه متنفرم. مدت‌هاست که خودم را در آینه ندیده‌ام. سوختگی ما را از همه‌چیز محروم کرد. دوست دارم ابرو داشته باشم اما ندارم و هر روز قبل هر از کاری باید با مداد ابروهایم را درست کنم

فریده امیدوار:

من دوست دارم والیبال بازی کنم اما انگشت‌های قطع‌شده‌ام اجازه چنین کاری را به من نمی‌دهند. آرزو دارم گوشواره بیندازم اما گوشی برای انداختن گوشواره ندارم. من حتی نمی‌توانم به‌راحتی بنویسم

آمنه اسماعیل‌پور:

من آرزو دارم که دست‌ها و صورتم خوب بشود. آرزو دارم پزشک بشوم و بتوانم افرادی مثل خودم را درمان کنم تا دیگر هیچ‌ انسانی درد و رنج دختران شین‌آباد را تجربه نکند

مهناز محمدپور:

ما همه مانند هم هرشب از درد تیشوها خواب‌مان نمی‌برد. به دلیل حجم بزرگ تیشوها نمی‌توانیم لباس‌های کردی بپوشیم؛ خيلي آزاردهنده‌‌اند

عسیرن معروفی:

ما فقط در گذشته زندگی می‌کنیم و تا وقتی که حال‌مان خوب نشود، سایه شوم گذشته از سر ما برداشته نمی‌شود. ما که هیچ‌لذتی از دوران نوجوانی نبردیم، توقع داریم که دوران جوانی را به درستی و شادی درک کنیم. از نگاه ترحم‌انگیز مردم خسته‌ایم

سیما شادکام:

من به‌تازگی دچار افسردگی شدید شده‌ام و در بسیاری از مواقع بی‌هوش می‌شوم که می‌گویند به دلیل میزان افسردگی بالاست. هنوز و شاید تا همیشه آن خاطره شوم مقابل چشمانم است؛ بسیار آشفته‌ام و خواب‌های پریشان می‌بینم.

حسین احمدی‌نیاز(وکیل بچه‌های شین‌آباد):

بلای آوارشده بر سر بچه‌های شین‌آباد به دلیل قصور دولت بوده است؛ از این‌رو دولت هرکاری که انجام بدهد، از باب تکلیف است و نباید هیچ منتی بر سر این کودکان بگذارد. دولت باید بچه‌ها را به خارج از کشور بفرستد. مگر در دوره جنگ جانبازان عزیز کشور را برای درمان به خارج اعزام نمی‌کردند؟ ما توقع داریم با همان رویکرد با این بچه‌ها هم مواجه شوند. همین.



روزنامه قانون - مهرشاد ایمانی:
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: