برای دهه هفتادی ها، قدرت در جهان اجتماعی تعریف می شود و نه در جهان سیاسی. بنابراین آرزومندی های شخصی بر آرمان ها سیاسی و اجتماعی به تعریف نسل ما غلبه پیدا می کند.
شفا آنلاین:گفت
و گو با نعمت الله فاضلی، جامعه شناس، درباره دهه هفتادی ها<Seventies> و آنچه از
سیاست، جامعه، فرهنگ و هنر می خواهند؛ فاضلی اعتقاد دارد آن ها به کلی با
نسل قبل از خود فرق دارند.
به گزارش
شفا آنلاین:گفت و گو با نعمت الله فاضلی، جامعه شناس، درباره
دهه هفتادی ها و آنچه از سیاست، جامعه، فرهنگ و هنر می خواهند؛ فاضلی
اعتقاد دارد آن ها به کلی با نسل قبل از خود فرق دارند.
دوازدهمین
دوره انتخابات ریاست جمهوری عرصه خودنمایی نوجوانان و جوانانی بود که کودکی
متفاوتی از بچه های دهه های پنجاه و شصت را تجربه کرده بودند. آنان بی
واهمه مطالبات خود را فریاد می زدند؛ مطالباتی که فقط سیاسی نبود و سویه
های پررنگ اجتماعی و فرهنگی داشت. این یعنی جالب تر و جذاب تر از کنش های
سیاسی متولدین دهه هفتاد که میدان دار کمپین های انتخاباتی بودند، کنش های
فرهنگی و اجتماعی آنان است که می تواند موضوع مطالعات گسترده اجتماعی و
جمعیت شناختی باشد.
نعمت الله فاضلی، استاد
برجسته جامعه شناسی، در واکاوی کنش های مختلف متولدین دهه هفتاد می گوید
برای این نسل «سیاست» اصالت ندارد، بنابراین کنش های سیاسی خود را طوری
سامان می دهد که به آرمان شهر مورد نظرش دست پیدا کند.
به
نظر می رسد در چند انتخابات اخیر، نسل چهارم و پنجم انقلاب، یعنی متولدین
سال 1370 به بعد، بیشترین نقش آفرینی را داشتند و به نوعی سرنوشت انتخابات
را هم تغییر دادند. این اتفاق باز به بحث های شکاف بین نسلی و آرمان های
متفاوت هر نسل دامن زده است. تعریف شما از آرمان ها و کنش های دهه هفتادی
ها چیست؟
مسئله
معاصر جامعه ایران مسئله نسل است. مراد من از مسئله نسل این است که با
تغییر جایگاه فرزندان و والدین، یعنی بالیدن کودکان دیروز، جامعه دچار
تغییراتی می شود که دیگر فقط در چارچوب تغییرات جمعیتی قابل توضیح و درک
نیست. به طور کلی نسل جوان به جامعه خود چهره جدیدی می بخشد چون آرمان ها و
جهان بینی متفاوتی از نسل پیشین دارد. درست مانند تکنولوژی، جمعیت جوان هر
جامعه هم عامل مهمی در تسریع تغییرات همه جانبه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی
است.
مسئله نسل از سال 1940 به بعد مورد توجه
جامعه شناسان قرار گرفت. در واقع همه جوامع مدرن مسئله ای به نام تغییر نسل
را تجربه کرده اند و در این زمینه میلیون ها صفحه محتوا تولید شده است. پس
مسئله تغییر نسل یک مسئله پذیرفته شده است؛ آن چه جای بحث و مناقشه و گاه
نگرانی دارد، مسئله سرعت تغییرات نسلی است.
امروز
سرعت تغییرات نسلی به همان سرعت تغییرات تکنولوژی است و همین نگرانی هایی
را می آفریند. در این تغییرات سریع، نسل ها از هم به سرعت دور می شوند که
ممکن است دیگر زبان یکدیگر را متوجه نشوند.
پدربزرگ
ها و مادربزرگ های ما در جامعه ای عاطفی زیست می کردند. جامعه ای که برای
صدها سال چنان آهستگی و آرامی را تجربه می کرد که گویی در جامعه آب از آب
تکان نمی خورد. در این جامعه خیال پدربزرگ ها و پدرها از فرزندان راحت است و
آنان را مانند خود می پندارند و در نتیجه نگران نیستند. اما با گذشت زمان،
سرعت تغییر در جوامع امروزی بسیار سریع است و نسل جدید هم در معرض این
تغییرات قرار دارد در نتیجه باورها و اعتقادات و کنش هایش به تمامی با نسل
قبلی خود متفاوت می شود.
فقط در جامعه امروز
ایران، شما کسانی را که در دهه شصت کودک یا نوجوان بودند با کسانی که در
دهه هفتاد کودکی کردند، مقایسه کنید. فکر می کنم یکی از بحث های جاری در
جامعه ایران همین تفاوت دو نسل است که از تفاوت در پوشش، سلیقه موسیقیایی،
تفاوت گویش و تفاوت در عادات غذایی شروع می شود و تا تفاوت در فهم و عمل
سیاسی یا اقتصادی را هم شامل می شود. بنابراین طبیعی است که نسل دهه شصت
خود را تافته جدابافته ای از نسل دهه هفتاد بداند یا دهه هفتادی ها خود را
متمایز از متولدین دهه قبل بدانند.
در پاسخ به پرسش شما باید بگویم متولدین دهه هفتاد ویژگی های رفتاری و عاطفی منحصر به خود را دارند.
این ویژگی ها از کجا آمده و چرا این همه از نسل قبلی متفاوت است؟
همان
طور که گفتم محیط جامه طی ده سال تغییر کرد و طبیعی است که کودکان دهه
هفتاد از کودکانی که در دهه شصت به دنیا آمدند، متفاوت باشند. ذائقه
اجتماعی و سلیقه جمعی این نسل متفاوت است و بحث هم فقط این نیست که سلیقه
سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی تک تک افراد جامعه تغییر کرده است، مهم این جاست
که این تغییر ذائقه، بر سرنوشت جمعی و جهت گیری های جامعه تاثیر می گذارد.
بگذارید
مثالی بزنم. من متولد دهه چهل هستم و در نوجوانی انقلاب اسلامی و سپس جنگ
را تجربه کردم. برای کسی مانند من که بسیاری از تحولات تاریخی ایران را از
نزدیک مشاهده و لمس کرده، مشاهده کنش ها و ذائقه های نوجوانان امروزی، به
طرز عریانی با همه دیده ها و باورها و اعتقادات دهه شصت متفاوت است. به
اصطلاح می توان گفت نوجوان امروز به اندازه فاصله زمین تا آسمان با نوجوان
آن روز فرق می کند. این تفاوت هم در همه شئون است؛ از باورها بگیرید تا
پوشش و گویش.
در دوره نوجوانی من دسترسی به
رسانه های جهانی نه ممکن بود و به مطلوب. نسل من در لحظه ای از تاریخ،
کودکی خود را پشت سر گذاشت که جامعه ایران در حال پا گذاشتن به زندگی تماما
شهری بود. یعنی ما در دوره ای کودکی کردیم که ایرانیان در حال گذار از
جامعه عشایری و روستایی به جامعه شهری بودند.
دهه
هفتادی ها امروز در شبکه ای از ارتباطات جهانی زیست می کنند. این نسل یک
نسل کلان شهری است. به دنیا آمدن و زیست و بالیدن در شهری با بیش از یک
میلیون نفر جمعیت، رفتارها و کنش های خود را می آفریند و از جمله شما می
بینید که عمده ده هفتادی ها ساختار احساسی متفاوتی از نسل های پیشین خود
دارد. ساختار احساسی ما عمدتا روستایی یا شهری بود و نه کلان شهری. نسل
جدید، هویت جویی های متفاوتی هم دارد که می توانید آن را در مصرف فرهنگی و
هنری خاص، شکل دادن به نوعی شهروندی جهانی و ساختار حساس جهان شهری این نسل
دنبال کنید.
به گذار جامعه ایران و تفاوتی که در نسل ها ایجاد کرده، اشاره کردید. ممکن است این موضوع را کمی باز کنید؟
برای
متولدین دهه های پنجاه و شصت، ارزش ها و باورهای عشایری، روستایی و شهر و
شهرک کوچک به عنوان ارزش های مسلط زندگی پذیرفته می شد. ما همچنان در نوعی
از سنت و ارزش های دینی، مجموعه وسیعی از نگرش های برخاسته از اقتصاد
معیشتی و شیوه های زیست مرتبط با کشاورزی و دامپروری رشد یافته بودیم.
برای
آن دسته از هم نسلی های من که در تهران زندگی میکردند، ارزش های درونی شده
عبارت بود از ارزش های تازه اقتصاد کارخانه ای و باورهای مرتبط با طبقه
متوسط شهری که در چارچوب بروکراسی و نوسازی دولتی در رژیم پهلوی دنبال می
شد. اما نسل دهه هفتاد و بعد از آن، ارزش هایی دارد که بر اقتصاد دگرگونه
ای استوار شده است. خدمات، گردشگری و مصرف فرهنگی استخوان بندی اقتصاد
امروز را تشکیل می دهد.
در این چارچوب
تحصیلات عالی و انجام فعالیت های مرتبط با فرهنگ ارزش بیشتری دارد. این نسل
نوعی تخیل اجتماعی و فرهنگی جدید دارد که مسئله اش فقط شغل یا پول یا
موفقیت اقتصادی نیست. برای نسل امروز مدیریت بدن، داشتن آزادی های اجتماعی،
دسترسی به اطلاعات، برخورداری از اشکال گوناگون تعاملات جمعی، تجربه
معاشرت یا با هم بودن های جدید، تجربه اشکال دیگری از شهروندی و زیست در
شهر جهانی، مولفه های اصلی و اساسی در شکل دادن به کنش هاست. برای نسل دهه
هفتاد، فرهنگ بیش از اقتصاد و حتی بیش از سیاست مهم است.
منظورتان از فرهنگ چیست؟ میراث فرهنگی یا سنت ها در این چارچوب چه تعریفی دارند؟
منظورم
از فرهنگ، اتفاقا میراث فرهنگی یا هویت تاریخی یا سنتی نیست. فرهنگ برای
این نسل عبارت است از نوعی تمرین و عمل بر مبنای مقتضیات کلان شهری امروز
در گستره جهانی. در این نوع از نگاه به جهان، سیاست و اقتصاد ابزارهایی در
خدمت زیست فرهنگی است.
اقتصاد برای این نسل
هدف غایی نیست. آن ها پول را و حتی امر سیاسی را ابزارهایی می دانند در
خدمت مصرف فرهنگی خود. در این سازه معنایی، اقتصاد و سیاست باید برای مصرف
فرهنگی این بچه ها کارکرد داشته باشد. ارزش های فرامادی مانند صلح، سرگرمی،
لذت، آزادی، زیبایی، گفت و گو، ارتباطات، اطلاعات و دانش اهمیت یا اصالت
بیشتری از ارزش های مادی دارد. برای همین هم می بینید که این نسل اهل سفر
است، اهل تجربه ناشناخته هاست، اهل امتحان کردن است، اهل ورود به حیطه هایی
است که برای نسل قبلی اش اصلا نزدیک شدن به آن هم قابل درک نبود.
معنای
حرفم این نیست که نسل دهه هفتاد دنبال پول نیست یا ارزشی برای پول قائل
نیست. معنای حرفم این نیست که این نسل معنوی تر هست یا نیست، بلکه معنای
حرفم این است که این نسل و به ویژه متولدین کلان شهرهای این نسل به ارزش
های فرامادی مانند آنچه برشمردم اهمیت بیشتری می دهد. برای این نسل
ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست مهم است اما به عنوان ابزار. پس پول و قدرت
برای این نسل آن جا اهمیت می یابد که او را به اهدافش نزدیک کند.
پول
و ثروت و قدرت باید در خدمت زیست خاص این نسل باشد. اگر از این زاویه که
ایدئولوژی و اقتصاد برای این نسل اصالت ندارد، به قضایا نگاه کنیم، می
توانیم علل رفتارهای این نسل در کنش هایی مانند انتخابات یا در مراکزی چون
دانشگاه یا حتی خیابان را فهم پذیر کنیم.
این نسل چه می خواهد؟
این
نسل می خواهد تجربه زندگی روزمره بهتری از پدران خود داشته باشد. زندگی
بهتری که خود تعریفی از آن ارائه داده و در آن رفتن به سینما یا تئاتر،
تماشای جدیدترین فیلم ها و موسیقی ها، آرایش و پوششی مطابق شهروندان جهان
اول، داشتن ارتباط با همسالان یا همکاران خود در دیگر نقاط دنیا و... ارزش
است. پس آزادی اجتماعی اهمیتی بیش از آزادی بیان دارد.
نسل
دهه پنجاه و شصت بیش از هرچیز در پی آزادی بیان و تحقق ارزش های متافیزیکی
بوده و برای تحقق آن از جان خود هم گذشته است. برای نسل ما بی عدالتی یک
چالش بزرگ بود و در جهت کاهش آن گام بر می داشتیم.
مثلا
در اقداماتی داوطلبانه به مناطق کمتر برخوردار می رفتیم و به مردم کمک می
کردیم تا درد محرومیت کمی کم شود اما برای متولدین 1370 به بعد، آن ارزش ها
و آرمان های جمعی موضوعیت و اولویتی ندارد. در عوض ارزش هایی مانند صلح،
آزادی اجتماعی، ایجاد فرصت برای ابراز خود یا دسترسی به اطلاعات و ارتباطات
یا فرصت تجربه های جدید ارزش هایی به مراتب بیشتر از ارزش اقدامات عدالت
طلبانه نسل قبلی دارد.
نسل دهه هفتاد می خواهد
از طریق ارزش های تنانه و مدیریت بر بدن به شکلی از ابراز خود و
خودتحققبخشی دست پیدا کند. دست زدن به نوعی گفت و گوی دائمی با همتایانش
در ایالات متحده، اروپا، آسیا و حتی آفریقا در چارچوب همین جهان بینی خاص
نسل جدید قابل توضیح است.
این نسل بهتر از هر
نسل دیگری می تواند از قدرت بینایی خود استفاده کند. این یک نسل بصری است
که با چشمانش بیش از واژگان می اندیشد. فراموش نکنیم که او فرزند زمانی است
که در هر ساعت، میلیاردها تصویر توزیع و منتشر می شود، پس عجیب هم نیست که
بیش از هر حسی، حس بینایی، دیدن و تماشاکردن در این نسل قوی باشد. در یک
کلام تفکر تصویری برای نسل جدید به مراتب قوی تر از تفکر واژگانی است.
این
نسل همچنین از گوش هایش به مراتب بهتر از نسل ما استفاده می کند و برای
همین شما با تولید انبوهی از موسیقی ها و ریتم ها مواجهید. نسل ما برای
استفاده از گوش هایش حتما باید به یک سالن کنسرت یا موسیقی می رفت
اما نسل امروز می تواند در لحظه جدیدترین تم های موسیقی را بشنود.
این
نسل جدید از پاهایش هم بهتر استفاده می کند. این نسل یک نسل گردشگر است که
دائما می کوشد فضاهای جدید را تجربه کند. این نسل تندپاتر و تیزپاتر است.
برای نسل من استفاده از پا با محدودیت های بی شماری همراه بود و تصور این
که بتوانیم به ترکیه، امارات یا اروپا و امریکا سفر کنیم تا زیست آنان را
تجربه کنیم، تقریبا غیرممکن بود اما این نسل به راحتی می تواند برود و دیگر
زیست ها را هم تجربه کند.
به نظر من مهم تر
از این که می تواند، این است که می خواهد. درواقع طلب می کند و امکانات هم
به یاری اش می آید. درواقع برای نسل دهه هفتاد امکان بهره برداری از همه
قابلیت های وجودی اش فراهم است، بنابراین ساختار احساسات و ظرفیت های
آرزومندی این نسل به کلی با ساختار احساس و آرزوهای نسل قبلی تفاوت دارد.
نسل دهه هفتاد انسان گراتر و نسبت به زندگی حساس تر است. قابلیت وجودی اش
برای تجربه کردن زندگی هم بیشتر است.
این نسل کنش های سیاسی خود را چگونه سامان می دهد؟
نسل
دهه هفتاد برخلاف نسل دهه پنجاه و شصت اصلا سیاسی نیست. یعنی سیاست برای
او اصالتی ندارد و وقتی اهمیت می یابد که در خدمت جهان بینی اش قرار بگیرد.
در تخیل جمعی دهه هفتادی ها، کنشگری سیاسی و اجتماعی تحت تکنولوژی و با
این قید رخ می دهد که بتواند تجربه زندگی بهتر را برای او رقم بزند. در
حالی که برای ما زندگی از سیاست آغاز می شد. ما از سیاست آغاز می کردیم تا
زندگی را تغییر دهیم اما این نسل از زندگی آغاز می کند و به سیاست بر مبنای
تعریفش از زندگی شکل می دهد.
همان
طور که گفتم آرمان شهر یک دهه هفتادی به کلی با آرمان شهر دهه شصتی متفاوت
است. در نتیجه مشارکت سیاسی هم برای نسل جدید اصالت ندارد. این که بتواند
مدیریت بهتری بر بردن خود داشته باشد یا لذت بیشتری از زندگی ببرد، برای یک
دهه هفتادی مهم تر از کیفیت مجل قانون گذاری یا باور نمایندگانی است که به
این مجلس راه می یابند.
برای دهه هفتادی ها،
قدرت در جهان اجتماعی تعریف می شود و نه در جهان سیاسی. بنابراین آرزومندی
های شخصی بر آرمان ها سیاسی و اجتماعی به تعریف نسل ما غلبه پیدا می کند.
بدن برای این نسل بیش از کلماتی که احیانا می خوانند در تعیین کنش های آنان
مهم است. بنابراین من فکر می کنم دهه هفتادی ها و دهه هشتادی ها در حال
شکل دادن به نوعی فرهنگ در ایران هستند که شکل غالبش تصویری است. فرهنگ
مشروعیت یافته در دهه آینده، برآیند فعالیت های نسل جهان شهری امروز است.هفته
نامه کرگدن