فرهیختگی از مفاهیمی است که درگروههای اجتماعی مورد مناقشه و مصادره بسیار است. علیرغم نبود تعریف بارز در مورد فرهیختگی که به نوعی به ماهیت وسیع و متکثر آن اشاره دارد، ویژگیهایی در این مفهوم وجود دارد که در شناخت و افتراق آن از سایر موارد کمک میکند.
فرهیختگی
واجد تعابیری چون عقلانیت، تدبیر، شناخت و بیش از همه نوعی وجدان اخلاقی
است. نوعی پرورشیافتگی که دقت نظر در ارزیابی واقعیتها و تحلیل عمیق
اندیشهها و رواداری و نقد پذیری بالا از ویژگیهای آن است و مصداقی از
وجود نوعی جامعیت است.
این
ویژگی جامعیت به
فرهیختگان به عنوان الگو و طبقه پیشرو در جامعه مشروعیت
میبخشد و ارتقای آگاهی کلی اجتماعی را در کنف درایت و پرورشیافتگی آنان
دست یافتنی مینماید.
دقت
در این ویژگیها تفاوت ساختاری آن را با تحصیلکردگی که صرفا منوط به
گذراندن واحدهای مشخص درسی و آموزش تخصصی حرفهای است روشن میکند.
حالا باید دید که هم ارزی این دو مفهوم چگونه رخ میدهد و چه تبعاتی دارد:
بعضی از گروههای تحصیلکرده حرفهای مانند پزشکان، وکلا و... به دلیل
سروکار داشتن با قسمتهای مهم و حیاتی زندگی افراد، دارای احترام ویژه و
وجاهت در جامعهاند، که در ذات خود امری مستحسن و مبارک بوده و پشتوانه
اعتمادی است که شرط تحقق درست این ارتباط دوسویه است.
مشکل
از جایی شروع میشود که امر بر افرادی از این گروهها به سبب اقبال ذکر
شده مشتبه میشود و این اقبال ناشی از احترام و اهمیت کار حرفهای را با
جامع الاطراف بودن اشتباه میگیرند و باعث میشود در سایه این برداشت در
همه امور و مسایل اجتماعی و فرهنگی و... بدون داشتن مطالعه یا تجربه کافی
خود را صاحبنظر و گاهی از آن فراتر صاحب درستترین نظر بدانند.
بازخورد
ناشی از احترام یا احتیاج گروههای مختلف جامعه به این نظرات به معیوب شدن
هر چه بیشتر این چرخه یاری میدهد و گاه از این افراد خودفرهیختهپندارانی
تولید میکند که با اعتماد بنفس ناشی از موقعیت، خود را برتر از جامعه
اطراف یا حتی همکارانشان بدانند.
متکلم
وحده بودن، میل به تایید بی قید و شرط و عدم پذیرش کمترین انتقاد مشخصه
این رویکرد است و کلید شناخت این نگرش نگاه از بالا به پایین صاحبان آن
است.
اثرات
منفی این دیدگاه در گروههای اجتماعی قابل انکار نیست. تشتت در فضاهای
صنفی به سبب قبای دانای کلی و زره انتقادناپذیری روی آن و به تعویق افتادن
کمترین توافقات و همگراییها و پیچیدن نسخههای عجیب برای جامعه و اطرافیان
از موضع بالا قسمتی از این مشکلات است و نباید فراموش کرد که عدهای از
همین افراد در پستهای اجرایی و فعالیتهای اجتماعی مشغول فعالیت بوده،
بازه تاثیرگذاری بیشتری دارند.
تحصیلکردگی قطعا امری پسندیده و مستلزم تحمل مرارت و وجود شایستگی است،
اما ادعای هوش برتر و فرهیختگی به پشتوانه مدرک تحصیلی صرف که با عددی به
نام رتبه در کنکور یا آزمونهای جامع تحصیلی تعیین و با زدن چند تست بیشتر و
کمتر بالا و پایین میشود، بیشتر یک باور خیالی ست تا رشحه ای از واقعیت.
سوال اینجاست که با توجه به تعاریف جدید از هوش کدامیک از این هوشهای
متعدد شناخته شده را در آزمونهای تحصیلی میآزماییم و در کلاسهای درس
دانشگاهی به جز دروس تخصصی و حرفهای مربوط به رشته و چند واحد عمومی، کدام
خطوط راهنمای طریق فرهیختگی را ارائه میدهیم که حال بخواهیم اخذ مدرک
تحصیلی را معادل فرهیخته شدن بدانیم؟
فرهیختگی
بیشتر نوعی منش انتخاب روشی خاص در زندگی است نه یک دوره تعریف شده و چیزی
که از گذراندن واحدهای موظف درسی و آموختن مهارت حرفهای رشتهای خاص حاصل
شود.
البته
میتوان منشا قسمت قابلتوجهی از فرهیختگان رادر جامعه تحصیلکرده و
خاستگاه علمی جستجو کرد، اما یکسان دانستن این دو مفهوم منشا آسیب به جامعه
و مخدوش کردن تاثیر فرهیختگانی است که میتوانند در اعتلای فرهنگی و فکری
آن موثرباشند.
راه
حل برونرفت از این مشکل همت و تلاش صنفهای مختلف خصوصا اصناف تحصیلکرده
مورد وثوق و توجه جامعه در زدودن آثار این فرهیختگی فرمایشی مبتنی بر مدرک
از دامان قسمتهایی از خود و ارج نهادن به فرهیختگان واقعی در صنف و جامعه
است. قدم اول نگاه منتقدانه و منصفانه هر کدام از افراد تحصیلکرده به
خود است و به واقع سختترین قسمت این قدم است؛ نقد خود فرد در پیشگاه خودش
.قدم بعدی تنها کمی نگاه دقیق به اطراف برای شناختن است. راه رهایی از
عواقب هولناک این غلط مصطلح دلفریب جز این نمیتواند باشد.سپید
بابک خطی/ طبیب کودکان