شفا آنلاین>اجتماعی> حدود 3 میلیون و 500 هزار ایرانی بین 10 تا 49 سال قادر به خواندن و نوشتن نیستند و اگر این آمار را برای تمام سنین کشور، از کودک گرفته تا زنان و مردان مسن لحاظ کنیم، شمار بیسوادان ایرانی به 9 میلیون و 860 هزار نفر میرسد.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید زنان و مردانی که با 32 حرف الفبای خط فارسی ناآشنا هستند و
نمیتوانند نام خود یا اعضای خانوادهشان را روی کاغذ بنویسند و بهنوعی از
دنیای علم و دانش دورافتادهاند. بیسوادانی که بر اساس آمار سازمان نهضت
سوادآموزی، سهم عمدهشان را زنان تشکیل دادهاند، حدود دوسوم که یا به
دلیل نبود امکانات، محرومیتها و محدودیتهای مکانی و زمانی و مالی فرصت
آموختن را نیافتهاند یا عقاید سختگیرانه و تعصب مآبانه که سواد را برای
زنان امری بیهوده و گاه زیادهخواهی تلقی میکند. از همین رو است که با
آغاز به کار سازمان سوادآموزی در دیماه سال ۱۳۵۸ آنهم بهفرمان حضرت امام
خمینی (ره) تاکنون، نهضت آموزش خواندن و نوشتن به افراد بزرگسال و کودکان
بیسواد بالای 6 سال در سراسر ایران، آغاز و با جدیت پیگیری شده، چراکه
مسئولان حوزه آموزشوپرورش بر این باورند قدرت خواندن با خود علمآموزی به
دنبال دارد
علمآموزی که منجر به ارتقای شاخصهای کیفی زندگی و رعایت نکات
بهداشتی و سلامتی میشود. از آنجایی که سهم زنان در بیسوادی ایران نسبت
به مردان چشمگیرتر است آنهم در بین زنان روستایی و عشایر، درنتیجه بسیاری
از کارشناسان بر این باورند، روند رعایت نکات بهداشتی در بین این جامعه
باکمی کندی مواجه است و چون زنان ارکان اصلی خانوادهها را تشکیل میدهند
درنتیجه این خانوادهها کمتر به نکات بهداشتی اهمیت میدهند و بیشتر در
معرض بروز انواع بیماریها هستند. از همین رو است که در سالهای اخیر
طرحهای تشویقی جدیدی برای افزایش سرانه سواد ایران تهیه و تدوینشده که
نگاه ویژهای به حوزه زنان دارند. طرحهایی که تنها هدفشان ارتقای آمار
باسوادان کشور نیست و در تلاشاند تا سطح سلامتی جامعه را ارتقا بخشند. به
همین بهانه به سراغ خدیجه رسولی، مشاور رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در حوزه
زنان و خانواده رفتیم تا از وضعیت بیسوادی و آموزش هنر خواندن و نوشتن در
میان زنان کشورمان باخبر شویم.
گفته میشود در سالهای قبل از انقلاب اسلامی سهم زنانی که قادر به
خواندن و نوشتن بودند همچون زمان حال، نسبت به جمعیت کل کشور اندک بوده
است. آیا این آمارها صحت دارند؟
بلی،
مطابق آمارهای موجود پیش از انقلاب اسلامی، در سال 1345، بر اساس جمعیت 6
سال به بالا، نرخ باسوادی زنان 4/17 درصد بوده درحالیکه زنان حدود 40 درصد
جمعیت آن سالها را تشکیل میدادند. این آمار در سال 1355 به 5/35 درصد
افزایشیافته و این روند رو به رشد به ترتیب در سالهای 1365 به 1/52 درصد،
سال 1370 به 1/67 درصد، سال 1375 به 2/74 درصد، سال 1385 به 3/80 درصد و
در سال 90 نیز که آخرین ارزیابی نرخ بیسوادی در کشورمان با انجام سرشماری
نفوس و مسکن انجامشده به 1/82 درصد رسیده است.
این
بدین معناست که در سال 1355 آمار زنان باسواد در مقایسه با مردانی که قادر
به خواندن و نوشتن بودند، 9/5 درصد بوده درحالیکه زنان 35 درصد جمعیت
کشور را تشکیل داده بودند. یعنی جمعیت مردان در سال 1355 حدود 24 درصد
بیشتر از زنان فرصت تحصیل به دست آورده بوده است. فاصله آماری سواد مردان
نسبت به زنان در سال 1375 نیز با کاهش چشمگیری همراه میشود و به حدود 10
درصد میرسد و این روند تا به امروز ادامه داشته و هرساله شاهد کاهش نرخ
بیسوادی زنان و کاهش فاصله آماری سواد میان زنان و مردان هستیم.
در سالهای گذشته همواره یکی از کمبهرهترین اقشار جامعه در بحث آموزش
خواندن و نوشتن، زنان روستایی و بهویژه زنان عشایر بودهاند. آیا این
زنان همچنان در صدر گروههای بیسوادی قرار دارند؟
در
بحث زنان روستایی باید بگویم در قبل از انقلاب در سال 1355 حدود 83 درصد
این گروه بیسواد بودند که بعد از انقلاب این آمار در سال 1375 با کاهش 38
درصدی مواجه شد و در سال 90 نیز بار دیگر با کاهش حدود 20 درصدی ثبت و
گزارش شد. درست است که این آمار در تمام سالهای گذشته همواره رو به کاهش
بوده، اما هنوز سهم قابلتوجهی از بیسوادان کشور به زنان روستایی تعلق
مییابد. مسئله مهمی که براساس آمارهای جهانی بهویژه سازمان جهانی بهداشت
با سلامت و شاخصهای بهداشت رابطه دوسویه دارد، چراکه دانش با خود ارتقای
وضعیت کیفی زندگی را به دنبال دارد و بیسوادی، بیگانگی با علم و دانش.
بارها گفتهشده زنان عشایر بالاترین نرخ بیسوادی کشور را دارند. چرا
همیشه این گروه از زنان قربانی محدودیتها و نبود امکانات شدهاند؟
زنان
عشایر به دلیل محرومیتها و پراکندگی اسکان بهویژه در مناطق صعبالعبور
از بالاترین میزان بیسوادی برخوردارند. ضمن آنکه هنوز برخی از زنان و
دختران گرفتار تفکرات قومی و قبیلهای و عشیرهای هستند و همین نگاههای
متعصبانه نیز فرصت آموختن را از آنان میگیرد. البته معتقدم بازماندگی از
تحصیل در بین زنان و حتی دختران جوان به دلایل گوناگون دیگری نیز ربط دارد
همچون ضعفهای نظام آموزشی، فقر اقتصادی، فقر اجتماعی و دسترسی به امکانات؛
اما آموزشوپرورش در تلاش است با طراحی بستههای آموزشی تشویقی همه
شهروندان را به آموختن ترغیب کند تا در آینده نهچندان دور شاهد ریشهکنی
بیسوادی در کشور باشیم، چراکه زیبنده ایران نیست هنوز بخشی از جمعیت
کشورش گرفتار بیسوادی باشد.
در سالهای اخیر شاهد تغییر روشهای سنتی سوادآموزی بودهایم. آیا این تغییرات دلیل خاصی داشته است؟
هماکنون
گسترش فرصت یادگیری و ارائه آموزشهای برخوردار از کیفیت، در گروه هدف 10
تا 49 سال نهضت سوادآموزی، با اولویت قرار دادن مناطق محروم و افراد
آسیبپذیر، با مشکلات ویژهای مواجه است. بهطوریکه در اوایل انقلاب نرخ
بیسوادی در کشور بالا بود اما پراکندگی افراد در کمترین حد ممکن قرار داشت
اما امروز شاهد آن هستیم که نرخ بیسوادی به کمترین میزان رسیده اما افراد
بیسواد بهصورت پراکنده در کشور زندگی میکنند. از همین رو در 3 سال اخیر
روند آموزش از شیوه برگزاری کلاسهای آموزشی همگانی به آموزش فردبهفرد
تغییر کرده و روش آموزش نیز از کلاس محوری به فراگیر محور یا فرد محور
تغییر شکل داده است.
تاکنون چه تعداد از بیسوادان کشور تحت پوشش آموزش فراگیر محور بهصورت چهره به چهره توان خواندن و نوشتن کسب کردهاند؟
بر
اساس آمارها در سال گذشته 357 هزار نفر درمجموع دورههای سوادآموزی تحت
آموزش قرارگرفتهاند که 81 درصد به زنان تعلق یافته و
19 درصد به مردان. ضمن آنکه این طرح در سال 1392 نیز حدود 62 درصد در مناطق روستایی و 37 درصد در مناطق شهری به اجرا درآمده است.
وقتی حرف از بیسوادی زده میشود در بیشتر مواقع نگاهها به سمت
استانهایی که دچار محرومیت نسبی هستند دوخته میشود. آیا این گفتهها صحت
دارد؟
بلی،
کاملا. در خصوص ناتوانی زنان در خواندن و نوشتن باید بگویم که استانهای
سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و خوزستان دارای بیشترین آمار
بیسوادیاند اما این مهم را نیز باید در نظر بگیریم که شتاب آماری این
استانها در کاهش آمار بیسوادی چشمگیر است و حتی دو برابر سایر
استانهاست.
به نظر شما علت ریشهکن نشدن بیسوادی زنان ایرانی در 35 سال گذشته را باید در چه شاخصهایی علتیابی کنیم؟
اینکه
چرا هنوز نهضت سوادآموزی بهطورکلی نتوانسته بیسوادی را ریشهکن کند باید
بگویم اشتغال کودکان در سنین کم، محدود نشدن موانع، حاشیهنشینی، بد
سرپرستی یا بیسرپرستی خانوادهها، قابلشناسایی نبودن افراد از سوی نهضت
سوادآموزی و پراکندگی سکنی گزینی، ممانعت خانوادهها از حضور افراد بهویژه
زنان خانهدار در کلاسهای درس، تعصبات قومی و قبیلهای و خردهفرهنگهای
متعصب مآبانه و حتی ناکارآمدی روشهای جذب ازجمله دلایلی هستند که مانع
باسواد شدن زنان بوده است.