به گزارش شفا آنلاین،روانشناسان یک تعریف کلی و ساده ارائه میکنند: وقتی فرد میتواند نیازهای زیستی خود را برآورده و از توانمندیهای خود به طور مناسب استفاده کند، به لحاظ سلامت روانی یک انسان سالم محسوب میشود، این شخص میتواند دوستان خوبی بیابد و خودش هم خانواده خوبی داشته باشد و برای گذر از موانع و چیرگی بر مشکلات خود و خانوادهاش در زندگی راه حلهای درخوری پیدا کند. البته فکر نکنید که داستان به همین جا ختم میشود! بهتر است خودتان بخوانید.
بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) سلامت روانی عبارت است از: «قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور عادلانه، منطقی و مناسب.»
محمدرضا ولدخانی، روانشناس، وجود سلامت روانی در فرد را با بروز ویژگیهایی در او قابل شناسایی میداند و میگوید: «یکی از ویژگیهای مهم سلامت روانی، داشتن آرامش و احساس امنیت نسبت به خود است، در تأمین بهداشت روان فرزندان، خانواده و بویژه والدین نقش اساسی دارند؛ بدین معنا که تا والدین در ایجاد یک خانواده سالم موفق نباشند و در رفتار بین خود نکات لازم را رعایت نکنند قادر به تأمین بهداشت روان فرزندشان نخواهند بود، اما در صورت رفتار صحیح بین والدین و فرزندان و نیز فراهم کردن محیطی سالم و صمیمی درخانه، سلامت روانی فرزندان بخوبی تأمین خواهد شد.»
نشانههایی برای تشخیص سلامت و ضعف روانی در افراد وجود دارد که این روانشناس به اختصار به برخی علائم ضعف روانی اشاره میکند: «احساس نگرانی دائم، غمگین بودن در بیشتر مواقع بدون هیچ دلیلی، بیخوابی، آشفتگی زندگی، تحمل نکردن فرزندان، عصبی بودن و پشیمانی بعد از آن بهطور دائمی، دائماً حق را به جانب خود دانستن و دیگران را ناحق دانستن، احساس درد و شکایتهای بدنی به صورت بیشمار به طوری که علتی برای آن پیدا نمیشود.»
همه میدانیم که وجود محبت و صمیمیت بین والدین و ابراز آن به یکدیگر و از طرف دیگر آشکار نکردن مشاجرات در حضور فرزندان باعث افزایش حس امنیت و موجب اعتماد فرزندان به فضای خانواده خواهد بود. به گفته ولدخانی، ابتداییترین و مهم ترین کاربرد روانی «خانه» برای فرزندان ایجاد حس امنیت و وجود محیطی امن برای زیستن است که در آن محیط هیچ تهدیدی از جانب فرزند احساس نشود، از اینرو در خانوادههای طلاق یا حتی طلاق عاطفی و زندگیهای نابسامان به دلیل عدم تأمین فضای امن خانوادگی و فردی برای والدین و فرزندان، سلامت روانی هیچ یک از اعضای خانواده تأمین نمیشود؛ البته لازم نیست حتماً خانوادهای نابسامان باشد یا والدین مدام در حال جنگ و دعوا باشند تا فرزندان احساس ناامنی کنند، همین که مادر دوست داشتن را در کلام خود مشروط میکند، اضطراب و استرس را بهطور خودکار و ناخواسته در فرزندش ایجاد میکند، مثلاً وقتی مادر میگوید در صورتی دوستت دارم که فلان کار را بخوبی انجام دهی یا پس از انجام یک خطا از جانب فرزندش به او میگوید «دیگر دوستت ندارم»، بدون اینکه بداند و خواسته باشد، پایههای محکم پیوند عاطفی درون خانوادگی و آرامش موجود در درون فرزندش را سست میکند، به همین راحتی و به همین سادگی.
مشاجره حتی در حضور نوزاد ممنوع!
بعضی والدین به گمان اینکه بچه نمیفهمد، در حضور کودک نوزاد خود
براحتی هر رفتاری از خود بروز میدهند. این روانشناس مشاور خانواده درباره
این قبیل پدر و مادرها میگوید: «وقتی والدین در حضور کودک خردسال یا حتی
نوزاد خود با هم دعوا میکنند یا همه گونه مشاجرهای را بین خود انجام
میدهند و حتی به همدیگر ناسزا میگویند، در هر لحظه آن کودک در حال ضبط
دقیق دیدههای خود و ثبت آنها در ذهن خودش است. حالا دیگر این در میان
روانشناسان یک عقیده متداول است که تفاوت درک کودک از جهان پیرامونی با
بزرگسالان، تنها در میزان تجربه آنهاست و از لحاظ درک و فهم ذهنی و حسی
تفاوتی با هم ندارند.»
ولدخانی در خاتمه، محبت و صمیمیت در خانواده را زیربنای تشکیل یک خانواده سالم ارزیابی میکند و میافزاید: «در خانوادهای که در آن والدین با یکدیگر و با فرزندان یکدل و یکرنگ و صمیمی هستند، امکان بروز خلاقیتها و شکوفا شدن استعدادها، بیشتر بهوجود میآید و این خانواده قدم به قدم موفقیتهای روزافزون را تجربه خواهد کرد.»ایران