آنه لیزه را به بیمارستان بردند اما حال او بهتر نشد. او به پزشک معالجش گفت، در اطراف خود چهرههای عجیبی میبیند که به او خیره شدهاند و هر جا میرود، نگاه سنگین آنها را احساس میکند.
پزشکان او را به مطب روانشناس ارجاع دادند. او به روانشناس گفت که دائما صداهایی میشنود که به او دستور میدهند تا کارهایی را که او دوست ندارد، انجام دهد. روانشناس مذکور بیماری آنه لیزه را هذیان گویی تشخیص داد. سرانجام خانواده آنه لیزه او را به جلسات جن گیری کلیسا بردند.
حال آنه لیزه روز به روز بدتر میشد. او اعضای خانواده را فحش میداد، آنها را کتک میزد، لباسهایش را پاره و از خوردن غذا خودداری میکرد. روی زمین دراز میکشید و از حشرات احتمالی موجود بر روی آن میخورد. فریاد میزد و تمام گلدانها و ظروف چینی خانه را میشکست.
کلیسا قبول کرد تا جلساتی موسوم به جن گیری را انجام دهد. این جلسات در خلال سال های ۱۹۷۵تا ۱۹۷۶و هفتهای دو جلسه برگزار شد. چهل نوار صوتی از مراسم جن گیری آنه لیزه میشل ضبط شد. آخرین جلسه جن گیری در تابستان ۱۹۷۶اتفاق افتاد. آنه لیزه که به دلیل غذا نخوردن حال بدی داشت پس از این جلسات و به دلیل عدم مراقبت های پزشکی در خانه خود جانش را از دست داد. آخرین جملهای که او به مادرش گفت این بود: «مادر! من میترسم».
پلیس علت مرگ آنه لیزه را سوءتغذیه و دهیدراسیون (کم آبی) عنوان کرد. اوا فراد خاطی از جمله پدر و مادر آنه لیز و دو کشیش را در مرگ او بازداشت کرد، زیرا پلیس بر این باور بود که اگر آنه لیزه را وادار به خوردن غذا کرده بودند، شاید او شانس بیشتری برای زنده ماندن داشت. یک روانشناس که از سوی دادگاه مامور تحقیق شده بود بر این باور بود که آنچه بر آنه لیزه اتفاق افتاده بود یک اضطراب و تنش شدید روانی بوده که میتوانست قابل درمان باشد.