شفا آنلاین>اجتماعی>در این خبر شما را با انسان هایی آشنا می کنیم که مثل همه نیستن و به تعبیری می توان گفت عجیب الخلقه هستند. انسان هایی که زندگی شان را همچون دیگران پشت سر نگذاشته اند.
به گزارش شفا آنلاین،در این خبر شما را با انسان هایی آشنا می کنیم که مثل همه نیستن و به
تعبیری می توان گفت عجیب الخلقه هستند. انسان هایی که زندگی شان را همچون
دیگران پشت سر نگذاشته اند.
رابرت هدلستون، اسب کوچک
رابرت
در سال ۱۸۹۵در خانه ای کوچک در اکسلسیور به دنیا آمد. کودکی اش را در
مزرعه ی خانوادگی گذراند. او با وجود بدن خاص و متفاوتش، بچه ی کاری و فعال
بود.
رابرت هیچ گاه تجربه ی راه رفتن روی دو پا
را به دست نیاورد و همیشه باید چهار دست و پا راه می رفت. او زیر دو دستش
تکه های چرم می گذاشت تا هنگام حرکت به پوست دستانش آسیبی وارد نشود. با
وجود این، او دارای قدرت فوق العاده ای در کتف هایش بود.
رابرت
به مشاغلی همچون مکانیکی و آهنگری پرداخت و در زمان جنگ جهانی دوم یک نجار
ماهر بود. پس از آن به سیرک رفت و در سراسر آمریکای شمالی به اجرای نمایش
پرداخت. بعد از ۳۶ سال بازنشسته شد و دوباره به مکانیکی پرداخت. سرگرمی او
تربیت خرگوش بود. رابرت با وجود جسم متفاوت و عجیبش خوش اخلاق و مهربان
بود. او در سال ۱۹۷۰ و در ۷۵ سالگی از دنیا رفت.
وانگ، مردتک شاخ
در
تاریخ موارد زیادی از انسان هایی که چیزی شبیه شاخ روی سرهایشان داشته
اند، آمده است. شاید یکی از مشهورترین آن ها، شاخ یک کشاورز چینی به نام
وانگ باشد. وانگ در منطقه ی مانچوکو چین زندگی می کرد. او زندگی راحتی داشت
و با شاخی که روی سرش روییده بود، کنار آمده بود تا اینکه یک عکاس زن روسی
در سال ۱۹۳۰ عکسی از او منتشر کرد. مردم زیادی می خواستند تا وانگ را
ببینند و شاخ او را از نزدیک لمس کنند. وانگ هم پس از آن و برای به دست
آوردن آرامش از دست رفته اش به منطقه ی نامعلومی پناه برد و برای همیشه خود
را از دید کسانی که با او مثل یک موجود عجیب رفتار می کردند، پنهان کرد؛
هیچ کس از سرنوشت او اطلاعی ندارد.
جوزفین دختری با چهار پا
جوزفین
میرتل کوربین در سال ۱۸۶۸ در ایالت تنسی آمریکا به دنیا آمد. او با چهار
پا متولد شد. به این حالت نادر dipygus گفته می شود و در هنگام شکل گیری
جنین اتفاق می افتد و در نتیجه ی وجود یک قل غیرتکامل یافته ی دیگر شکل می
گیرد. معمولا کسانی که با چنین اختلال نادری به دنیا می آیند، بلافاصله بعد
از تولد از دنیا می روند؛ اما جوزفین زنده ماند.
او
پر از عشق به زندگی بود. تفاوت او با دیگران سبب شد تا پای او نیز به سیرک
باز شود. مردم برای دیدن او پول خوبی به گردانندگان سیرک ها پرداخت می
کردند. او هر هفته ۴۵۰ دلار به دست می آورد. سرانجام جوزفین با یک پزشک به
نام جیمز بکنیل ازدواج کرد. دکتر جیمز مهربان از او خواست تا کار در سیرک
را کنار بگذارد و در آرامش زندگی کند. آن ها زندگی خوبی را آغاز کردند و
صاحب پنج فرزند شدند. جوزفین در سال ۱۹۲۸ بر اثر عفونت پوستی که در یکی از
پاهایش ایجاد شده بود از دنیا رفت.
مارتین لاریلو
مارتین
لاریلو آلمانی می توانست سرش را ۱۸۰ درجه بچرخاند. او نیز در سیرک مشغول
به کار شد و در سال ۱۹۲۱ اولین بار در آمریکا به اجرای نمایش پرداخت.
مارتین در سال ۱۹۴۵ از اجرای نمایش کناره گیری کرد. از سرنوشت او اطلاعی در
دست نیست. گفته می شود که او در سال ۱۹۵۰ از دنیا رفته است.