به گزارش شفا آنلاین،پرند هم اکنون 95 هزار مسکن مهر دارد که حدود 50 هزار واحد آن در حال واگذاری است و تا پایان امسال نیز 8 هزار واحد دیگرتحویل متقاضیان میشود.از مجموع این 95 هزار واحد، حدود 7 هزار واحد نیز فاقد متقاضی مانده است.
پرند 6 فاز دارد که از فاز 3 به بعد خانههای مسکن مهر نمایان میشود.
تعداد مدارس پرند به جز مدارس غیر دولتی تا پایان امسال به 37 مدرسه دولتی میرسد.
پرند دارای یک دانشگاه آزاد اسلامی با 16 هزار دانشجو و یک دانشگاه پیام نور با 4 هزار دانشجو است.
پرند در شعاع 35 کیلومتری تهران واقع شده و از این نظر به عنوان یکی از نقاط سرریز جمعیت پایتخت محسوب میشود.
پرند علاوه بر اتوبانهای قم و ساوه با 12 کیلومتر فاصله به فرودگاه بینالمللی امام خمینی(ره) هم دسترسی دارد.
تعداد بوستانهای پرند تا پایان امسال از 5 به 7 بوستان میرسد و تا پایان سال 95 نیز برای این شهر 8 بوستان دیگر پیشبینی شده است.
منطقه ویژه اقتصادی «سرزمین ایرانیان» با هزار و 400 هکتار در نزدیکی شهر پرند واقع شده است.
بزرگترین (کارتینگ) پیست بینالمللی اتومبیلرانی ایران در دروازه ورودی پرند قرار دارد.
پرند دارای 2 رود دره به مساحت 30 هزار و 50 هزار هکتار است که اگر به
بهره برداری برسد سرانه فضای سبز این شهر را به طور چشمگیری افزایش
میدهند.
پرند هم اکنون 2 باشگاه بزرگ ورزشی و یک سالن ورزشی چند منظوره
دارد که تا سال آینده دومین مدرسه ورزشی کشورنیز در آن
راهاندازی میشود.
پرند دارای 3 کلانتری، یک پایگاه بسیج و یک پلیس راهور ناجاست.
پرند در حال حاضر فاقد آرامستان است، اما در صورت موافقت شهرداری و شورای
شهر پرند، در حاشیه جنوبی آن زمینی به مساحت 55 هکتار برای این کار در نظر
گرفته شده است.
هم اکنون قطار حومهای از پرند به اسلامشهر و از اسلامشهر به تهران با 5 بار رفت و برگشت در حال حرکت است.
متروی پرند در سال 92 تحویل شهرداری تهران داده شده و همچنان خبری از راهاندازی آن نیست.
مدیرعامل شهر جدید پرند:
مشکلات پرندیها را رفع میکنیم
سید علی اکبر طاهری، مدیر عامل شرکت عمران شهر جدید پرند به درد دلهای
اهالی این شهر درباره مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکنند، به صراحت
پاسخ میدهد:
برای رفع شکاف طبقاتی عمیقی که بین فازهای شخصی ساز و فازهای مسکن مهر وجود دارد، چه راهکاری اندیشیدهاید؟
در دولت قبل قرار بر این بود تا یک زمین 440 هکتاری در فاز 5 تبدیل به
پایتخت اداری شود، اما الان با تغییر کاربری که از سوی یک مشاور انجام
خواهد شد، برای آن قسمت یک باغ-ویلا طراحی شده است تا این شکاف اقتصادی،
فرهنگی و اجتماعی برطرف شود. ما میخواهیم این قسمت شهر را هم رونق دهیم.
از طرفی برای هویت بخشی به شهر، برای مدیران بلوکها و ساکنین، کارگاههای
آموزشی و فرهنگی در نظر گرفتهایم تا فرهنگسازی انجام شود. به هرحال ساکنین
پرند از شهرها و قومیتهای مختلف هستند و باید بین آنها و سرانه خدمات
عمومی و تجاری موازنه و تناسب اجتماعی و فرهنگی برقرار شود. بههرحال پرند
یک شهر 25 ساله است و نمیتوان آن را با یک شهر 200-300 ساله مقایسه کرد.
اما ما میخواهیم به جایی برسیم که اهالی پرند، خودشان را یک پرندی بدانند و
این جز با هویت بخشی به شهر صورت نمیپذیرد.
چرا برخی بلوکها هنوز گاز ندارند؟
مشکل نبود گاز در بعضی واحدهای فاز 6، در واقع مربوط به راهاندازی پکیجها و نه گاز کشی است، چراکه ما در پرند، گازکشی انجام دادهایم و اصلاً اجازه نداریم واحدی را بدون تکمیل انشعاب فاضلاب، برق، آب و گاز تحویل متقاضیان بدهیم. اما وصل شدن گاز منوط به سکونت خانوارها و تأییدیه نظام مهندسی برای راهاندازی پکیج هاست، بنابراین در بلوکهایی که به طور کامل خانوارها مستقر نشدهاند، باید این مشکل داخلی بین مدیر طرح و متقاضی حل و فصل شود و دیگر به ما ارتباطی پیدا نمیکند.
برخی بلوکها همچنان با مشکل بوی بد فاضلابی مواجهند که به گفته خودشان از نبود انشعاب فاضلاب ناشی میشود، چرا باید پس از این سالها همچنان این مشکل مردم را آزار دهد؟
در بحث فاضلاب، اخیراً تفاهمنامهای با شرکت آبفای جنوب غربی تهران امضا کردهایم که از منابع داخلی شرکت، 60 میلیارد تومان برای انشعابهای فاضلاب هزینه خواهیم کرد تا مشکلات کمتر شود. من فکر میکنم مشکل انشعابهای فاضلاب تا 6 ماهه اول سال 95 برطرف شود. اما بیشتر این بوی بد ناشی از ترکیدگی لوله هاست، بنابراین ما از مردم میخواهیم که در صورت مواجهه با بوی بد، ما را در جریان بگذارند تا مشکل رفع شود.
برای رفع چالههای عمیق و گودالهای خیابانها، چه راه حلی اندیشیده اید؟ مسألهای که هماکنون رانندگان تاکسیهای پرند را بشدت کلافه کرده است؟
دستگاههای خدمات رسان موظف بودند تا پس از پایان کارشان، این چالهها و
گودالها را پر کرده و ترمیم کنند، اما متأسفانه این کار را انجام ندادند،
به همین علت، ما مجبوریم تا از طریق مناقصه عمومی، کل سایت معابر اصلی و
فرعی که در اختیار شرکت عمران شهر پرند است را از ابتدای سال آینده تا
شهریور ماه، یعنی به مدت 6 ماه، آمادهسازی و نوسازی کنیم. امیدواریم از
این پس مردم در رفت و آمدها دچار مشکل نشوند.
اینکه میگویند بیشتر اهالی فاز 5 و 6 پرند جزو زنان سرپرست خانوار هستند، را تأیید میکنید؟
خیر، آمارها مثل همه شهرهای کشور متفاوت است، شاید 10 تا 15 درصد جمعیت شهر پرند را زنان سرپرست خانوار تشکیل دهند.
بسیاری از مردم از نبود امکانات بهداشتی و خدماتی گلایه داشته و معتقد بودند که نیازهای درمانیشان بسرعت پاسخ داده نمیشود، در این زمینه چه اقداماتی انجام داده اید؟
در حال حاضر 4 درمانگاه خصوصی در سطح شهر پرند فعال است که 2 واحد آن در
فازهای مسکن مهر مستقر شده، اما حدود یک ماه پیش 3 نقطه را در اختیار
نماینده وزارت بهداشت در رباط کریم قراردادیم تا کلینیکهای درمانی ساخته
شود. البته در دهه فجر کلنگ یکی از این نقاط زده خواهد شد. با این حال ما
آمادگی داریم که در این زمینه، زمین در اختیار بخش خصوصی قرار دهیم. چون
فقط همین کار از دست ما بر میآید و باقی کار با وزارت بهداشت است.
«دانشگاه آزاد اسلامی» مثل بیشتر شهرهایی که با دانشجویانش رونق
گرفتهاند، نماد واضح شهری به نام پرند است...شهری که با «میدان بصیرت»،
«خط ریلی مترو»، «خانههای ویلایی»، «رستورانهای پر زرق و برق» و
«پاساژهای بزرگ و لوکس»، در ابتدا تصویری نشانتان میدهد که خیلی وقتها
رؤیایش را از سر گذرانده اید، شهری اصیل، با وقار با آسمان پاکی که نیامده،
پیش پایتان، نوای آرامش سر میدهد... میدان «بصیرت» را رد کرده، از
میدان «آزادی» هم که گذشتید، در میدان «استقلال» توقف کنید، اینجا روی
دیگرزندگی پرند نشینها مقابل چشمتان گشوده میشود، جایی شبیه خیابان نواب
پایتخت، با این تفاوت که به جای ساختمانهای بلند بالا، پاساژ میبینید و
فروشگاههای تو در توی لوازم خانگی و تجهیزات
ساختمانی و املاک... اینجا برای اهالی پرند، سقف ایده آلها به حساب
میآید، جایی که به قول محلی ها، آدم هایی که دستشان به دهانشان میرسیده،
توقف کردهاند! کمی جلوتر، در نزدیکیهای پارک «فدک»، یکی از چند
پارک پرند، به ایستگاه تاکسی هایی میرسید که درددلهای پرند نشینها
از همین نقطه آغاز میشود.....
« ما حدود 5 سال پیش از دشت مغان برای پیدا کردن کار به پرند آمدیم، اما
به خاطر مشکلاتی که وجود داشت، از آمدنمان پشیمان شدیم. البته ما در فاز 2
یعنی فاز شخصی سازها زندگی میکنیم که طبیعتاً مشکلات کمتری نسبت به دیگر
فازها دارد، با این حال باز هم دچار مشکل هستیم.»
اینها حرفهای آقا رضای راننده است که در ایستگاه پارک فدک، در انتظار
آمدن مسافر، ایستاده:« بههرحال ما راننده ایم و ابزار کارمان هم جاده است،
اما شما اگر کمی جلوتر رفته و وارد فاز 5 بشوید میبینید که چه مشکلاتی
وجود دارد. متأسفانه به خاطر گودالها و چالههای عمیقی که روی آسفالت
خیابان ایجاد شده، هر از گاهی در همین نقطه چند تصادف اتفاق میافتد، جدا
از این، خرابیهای خیابان، هزینههای سنگینی به تاکسیهای ما وارد کرده که
برای خیلیهایمان غیر قابل جبران است. همین چند وقت پیش در نزدیکیهای فاز 5
یک خودرو به علت ندیدن یکی از همین گودالها دچار آتش سوزی شد که خوشبختانه
فوتی نداشت، البته بلوار جمهوری در محدوده فاز 5، چهار بانده شده، اما به
علت همین ترکیدگیها و گودالها، فقط 2 باند آن قابل استفاده است...»
خب علت این همه گودال چیست؟
«بیشتر به خاطر نشست زمین این اتفاق میافتد، الان فاز 4، 5 و 6
وضعیت خطرناکی دارند و ممکن است هر لحظه زمین دچار فرو نشست شود، بههرحال
خاک اینجا نرم است و احتمال هر خطری وجود دارد. البته ما چندین بار این
موضوع را تذکر دادهایم، ولی هیچ اتفاقی نیفتاده است...»
پرند چند ایستگاه تاکسی دارد، مردم برای رفت و آمدشان مشکل ندارند؟
« 3 ایستگاه «پایانه»، پارک «فدک» و «استقلال» برای داخل و خارج شهر
ماشین گذاشتهاند. اتفاقاً مردم پرند برای رفت و آمدهایشان هیچ مشکلی
ندارند، هم بهاندازه کافی اتوبوس و هم به قدر کفایت تاکسی و ونهای
مسافربری از ساعت 5 صبح تا 10 شب وجود دارد. اما شاید کرایهها برایشان کمی
زیاد باشد، الان کرایه پرند به تهران حدود 4 تا 4 هزار و 500 تومان
است که خب برای خیلی ها، هزینه بالایی محسوب میشود، بالاخره مردم اینجا
جزو طبقه متوسط رو به پایین هستند.»
کمی بعد، راننده دیگری که چند دقیقهای بدنبال مسافر، این پا و آن پا شده و در نهایت هم نا امید به جمع ما اضافه میشود....
«مشکل مردم اینجا از بیکاری و بیپولی است، همین الان شرکت سازنده
پرند، به خاطر رکود بازار مسکن، نتوانسته از عهده حقوق خیلی از کارگرها بر
بیاید. بههرحال کار ساختمان هر یکی- دوسال رونق میگیرد و دوباره از
رونق میافتد، باور کنید اینجا کارگرهایی را میشناسیم که حتی هزینه رفت و
آمد داخل شهر را هم ندارند، خیلیها هم وضعشان مثل همین کارگرهاست، جز
پاساژدارها و مغازه دارها، بیشتر مردم پرند یا روی تاکسی کار میکنند و یا
روی ساختمان که از وقتی بازار مسکن هم راکد شده، حقوقی دریافت نکردهاند.
شما همین پاساژ را ببینید (اشاره میکند به پاساژ عریضی که در میدان
استقلال، لوازم خانگی و کابینت و فست فود میفروشد) جزو داراییهای یک نفر
است که در فاز صفر(بهترین فاز پرند) زندگی میکند و خب مشکل مالی هم ندارد.
آرامستان چطور؟
«نه اینجا قبرستان نداریم، برای همین برای دفن مرده هایمان یا به رباط
کریم میرویم یا بهشت زهرای تهران که فاصله زیادی هم با پرند ندارد. اما
اینها مشکلات ما نیست، مشکلات ما بیکاری و بیپولی است...»
یعنی ترجیح میدهید مرده هایتان را در شهر دیگری دفن کنید؟
« خب خیلیها، اینجا را شهر خودشان نمیدانند، بههرحال اغلب پرندیها از
شهرهای دیگر به اینجا آمدهاند، مثلاً خود من شیرازی ام، بیشتر همکارانم هم
اهل جنوب یا غرب کشورند که طبیعتاً ترجیح میدهیم در جایی که متولد و بزرگ
شده ایم، دفن شویم. البته نه اینکه پرند شهر خوبی نیست، نه ما اینجا آرامش
و امنیت داریم که به نظر من ارزشمند است، اما خب ملاحظاتی هم وجود دارد که
دست ما نیست.»
اینجا هیچ <خبری> نیست!
وارد فاز کوزو (خانه هایی که شرکت ترکیه ای کوزو ساخته و به همین نام
مشهور شده) که میشوید حال و هوای پرند تغییر میکند، جز فاز 5 که کمی
بیشتر از فازهای مسکن مهر، پر رونق و دلباز است، بعد از این هرچه میبینید
فقط ساختمان است و خاک...اصلاً کمی که جلوتر میروید، ساختمانهای فاز 6 را
که میبینید، دلتان بدجور میگیرد، آنجا که با بیسلیقگی تمام،
رنگهای سبز و صورتی و آبی به ساختمانهای بیروحی پاشیده شده، که به جای
باز کردن دلتان، راه نفستان را میبندد...وارد فاز 5 که میشوید همان جا که
با بلوکهای صورتی و کرم رنگ، شکل دیگری به خود گرفته، حرفهای تازهای
میشنوید، حرف هایی که تاکنون جز درباره محلات ضعیف و پر خطر نشنیده
اید...در آژانس معاملات مسکن (....) دو خانم جوان مسئول رسیدگی به
امور خریداران هستند. جز آنها سر و کله هیچ مردی به چشم نمیخورد، آنها
البته نه با خوشرویی تمام که با حالتی حق به جانب و راحت بدون آنکه حتی از
روی صندلی نیم خیز هم شوند، تا زمانیکه من سؤالی نپرسیده ام، مشغول
ادامه دادن حرف هایشان هستند....«ببخشید خانم، درباره خرید خانه باید با
شما صحبت کنم؟»
یکی از آنها بدون آنکه اجازه دهد، حرف من تمام شود، جوری که انگار کار هر
روزه اش را از بر کرده است، شروع میکند به توضیح دادن درباره شرایط
خانه...« ملک 78 متری، لوکس، با آسانسور و 30 میلیون تومان وام که 4 سال آن
پرداخت شده است، در یک بلوک خوب، با مدیریت عالی، بدون اذیت و آزار، بدون
حرف و حدیث....»
پس اینجا بلوک بد هم وجود دارد؟
«خیلی زیاد، ولی نگران نباشید، ما خودمان هم اینجا زندگی میکنیم، مطمئن
باشید که یکی از بلوکهای امن و بیدردسر را برایتان انتخاب میکنم تا
خیالتان از هر نظر راحت باشد.»
یعنی قرار است چه مشکلی پیش بیاید؟
« خب در بعضی بلوکها، همسایهها شلوغ میکنند و پر سرو صدا
هستند، ممکن است به کار هم سرک بکشند یا قبوض مشترک را دیر به دیر پرداخت
کنند، مثل مشکلاتی که همه جا وجود دارد و همه هم به آن آشنا هستند...»
من شرایطم فرق دارد و میخواهم تنها زندگی کنم، اینجا مشکلی برای خانمهای مجرد بهوجود نمیآید...؟
هنوز حرفم تمام نشده، بغل دستی او که یک دختر 24 - 25 به نظر میآید، اما
با آرایش غلیظش درباره سنش، شما را به شک میاندازد، میگوید« نه اتفاقاً
جای خوبی آمده اید، اینجا خیلی از خانمها مثل شما تنها زندگی میکنند و
مشکلی هم ندارند...»
یعنی دانشجو هستند؟
«نه، بیشتر آنها زنان سرپرست خانوار هستند، اصلاً کوزو به فاز زنان سرپرست
خانوار معروف است، البته دانشجو کمتر دارد، چون اغلب دانشجویان
دانشگاه آزاد، اهل تهران هستند و بعد از پایان کلاس هایشان به شهرشان بر
میگردند. بههرحال اینجا قیمت خانه بسیار ارزان است و افرادی که بضاعت
مالی کمتری دارند، مجبور میشوند که در اینجا زندگی کنند، مسأله مهم این
است که کسی دچار مشکل نیست و همه با خیال راحت مشغول زندگی هستند.»
با این توصیف نباید انتظار دعوا و درگیری داشت؟
«نه، ببینید همه بلوکهای فاز 5 دارای دوربین هستند و گشتهای پلیس هم
مرتب دورتا دور بلوک ها، درحال گشتزنی هستند، حتی ابتدای فازهم اگر دقت
کرده باشید، کلانتری وجود دارد، پس خیالتان کاملاً راحت باشد و برویم سراغ
قیمت، بههرحال شما همین جایی هم که زندگی میکنید کسی نمیداند مجردید یا
متأهل، اصلاً کسی با کسی کاری ندارد، خب اینجا هم مثل شهر شما، شاید تعداد
زنانش کمی بیشتر باشد، همین....»
درهمین گپ و گفت هستیم که زنگ تلفن به صدا درمی آید، خانم بنگاهی انگار که
بخواهد زهر چشمی بگیرد، صدایش را میبرد بالا و بدون توجه به من، شروع
میکند به بد و بیراه گفتن «................» بعد با حالت عصبانی گوشی را
محکم میکوبد سرجایش و روبه من میگوید:
« اگر تصمیمتان را گرفته اید، برویم یکی از واحدهای همین نزدیکی را
نشانتان بدهم، آنقدر هم به دلتان بد راه ندهید، اینجا هیچ خبری نیست....»
از در بنگاه که بیرون میآیم باد سردی میخورد به صورتم، اصلاً بادهای
پرند، آدم را یاد بادهای منجیل میاندازد، بیخود هم نیست که ورودی شهر
درختان زیتون کاشتهاند، اینجا جان میدهد برای پرورش زیتون...در همین فکر و
خیالها هستم که سوار ماشین نشده، چند خانم جوان توجهم را جلب میکنند.
نزدیکشان که میروم، کمی گارد میگیرند، اما همین که متوجه میشوند مثل
خودشان مجردم و میخواهم خانه بگیرم، صورتشان داد میزند که ترسشان ریخته
است...
«خب، همه چیز به خود شما بستگی دارد، اما نباید بگذارید کسی متوجه تنها
بودنتان شود، بههرحال کار از محکم کاری عیب نمیکند. همیشه آدمهای مریض
همه جا هستند، همین چند وقت پیش یکی از مردهای بلوک..... با اصرار میخواست
کاری برای من انجام دهد که اجازه ندادم، چون بشدت اصرار میکرد و من به
رفتارش مشکوک شده بودم، بعدها فهمیدم که آدم درستی نبوده و خیلی وقت است که
کارش همین است....» از آنها خداحافظی کرده میروم سمت وانتهای میوهای
سفید رنگی که دورتا دور بولوار امام رضا(ع) را قرق کردهاند، پرند با وجود
داشتن چند میوه و تره بار مرکزی، پر است از وانتهایی که سرخوشانه میوه و
نارگیل و سوغات فلان شهر را میفروشند...
«گران است خانم،گران، من نمیدانم چرا آنقدر قیمتها با بیرون توفیر دارد،
چون هر کس که اینجا زندگی میکند، حال و روزش نشان میدهد که بیپول
است....
خب چرا از میدان میوه و تره بار خرید نمیکنید؟
«فاصله اش با اینجا زیاد است، پیاده هم نمیتوانیم برویم...»
یعنی تاکسی نیست؟
«نه هست، ولی نمیارزد که برای هر بار رفتن و آمدن هزار و 600 تومان
بدهیم، چون تاکسیها تا در خانه هم نمیآیند و دوباره باید این همه جنس را
تا دم در بلوک حمل کنیم، داخل شهر اتوبوس هم نیست، وگرنه کارمان راحت تر
بود، غیر از این ما هزار مشکل دیگر هم داریم، مثل همین بیکاری جوانها و
علاف بودنشان، متأسفانه شب به شب دورتادور بلوکها جمع میشوند و سرو
صدایشان آزاردهنده است، الان هم که میبینید کمتر شده به خاطر سردی
هواست...»
یعنی دعوا و درگیری میشود؟
«در گذشته بله، ولی الان کمتر شده،چون کلانتری سر فاز، مرتب گشت میزند،
از طرفی این جوانها هم گناه دارند و باید یکجا جمع شوند وگرنه در خانه
میپوسند، دانشگاه هم که نمیتوانند بروند، چون هزینه هایش بالاست و اگر
بروند هم کاری نیست، مثل بیشتر مردهای ما که کاری ندارند، اگر هم پولی
دستشان بیاید، یک وانت میخرند و جنس جابه جا میکنند، مثل میوه، شبیه همین
وانت بارهایی که داخل فاز میبینید، اما اغلب ما کارگریم و از وقتی کار
خوابیده، قسط خانه هایمان هم عقب افتاده، همین حالا ما خودمان حدود 750
هزار تومان بدهکاریم و کاری هم از دستمان بر نمیآید...»
اینکه میگویند در کوزو، زنان سرپرست خانوار زیادی زندگی میکنند، حقیقت دارد؟
«بله، زیاد، تا دلتان بخواهد زن مجردی میبینید که به تنهایی بار زندگی را
به دوش میکشد، اما خب امنیت هم وجود دارد و کسی به کسی کاری ندارد، حتی
در فاز 6 هم که نیمه تمام رها شده و در بعضی بلوکها فقط یک تا دو
خانواده زندگی میکنند، نگهبان گذاشتهاند و کسی نمیتواند مشکل ایجاد کند.
از فاز 5 که گذشتید به فاز 6 وارد میشوید. فازی که نیامده، خانههای نیمه
تمام و مصالح و خیابانهای آسفالت نشده، حال و روزش را عیان میکند، اگر
اهل اینجا نباشید، حتی از ذهنتان هم خطور نمیکند، کسی بتواند در بیابانی
که با ساختمانهای عریض و طویل محصور شده، دوام بیاورد، اما اینجا با وجود
همه کم و کاستیهای آشکار و پنهانی که دارد، جای زندگی خیلی هاست...خیلی
هایی که اسمشان درآمده، مسکن مهر را پذیرفتهاند، تا با اسم «چاردیواری
اختیاری» کیلومترها دورتر از شهرشان، زندگی شان را در «اینجا» سرو سامان
دهند...اینجایی که شما میتوانید با پرداخت 30 تا 40 میلیون تومان، پلاک
یکی از این ساختمانهای نیمه تمام و بلاتکلیف را به نام خود بزنید...
پیرمرد نگهبان دست به عصا شده، حرفش را میزند و میرود پی دو سگ نگهبانی
که در حال چرت زدن عصرگاهی هستند.
پس چرا تا الان آنقدر بیرونق مانده؟
«چون پول ندارند، اگرمردم بدهی هایشان را بپردازند، همه خانههای اینجا در
یکسال آباد میشود . الان درهمین ساختمانهای نیمه تمام هم خیلی از
خانمهای هم سن و سال شما در حال زندگی اند، فقط خط تلفن نکشیدهاند که آن
هم تا چند وقت دیگر درست میشود...»
مترو چه زمانی راه میافتد؟
«الان ریل مترو هم در ورودی شهر داخل بولوار جمهوری کشیده شده است، فکر میکنم تا سال آینده از حرم امام(ره) تا پرند،
مسافرگیری کند...»
از پیرمرد نگهبان که خداحافظی میکنم، نرسیده به بولوار رسول اکرم(ص)،
یعنی همان جا که ساختمانهای ترکیهای جلویت قد و قامت صاف کردهاند، به
چند خانم میانسال میرسم که با پای پیاده، راهشان را به سمت ساختمانهای
بیرمق پشت بولوار کج کردهاند. اینجا، اما از وقتی به زنها نزدیک میشوی
تا زمانیکه اعتمادشان را جلب کنی، حداقل 5 دقیقه زمان میبرد.
« حدود 3 سال پیش به خاطر مشکلات مالی مجبور شدیم به پرند بیاییم، چون
اجاره خانهها در تهران بالا رفته بود و از عهده ما بر نمیآمد، اما وضعیت
اینجا را که میبینید نه آسفالتی وجود دارد و نه درختی، دل آدم میگیرد،
گاهی مجبوریم پیاده به سمت میدان استقلال برویم، البته خدا را شکر داخل
خانه هایمان آب و گاز و برق وجود دارد، فقط بوی فاضلاب اذیتمان میکند که
نمیدانیم علتش چیست. بعضی اوقات هم از بالای سقف دستشویی آب چکه
میکند که وضعیت ناخوشایندی را بهوجود آورده، با وجود آنکه هنوز کسی
طبقه بالا ساکن نشده است. وضعیت خیابانها را هم که میبینید خاکریزی شده و
همینطور ناتمام رهایش کرده و رفتهاند، البته وضع ما بهتر از بلوکهای
پشتی است، چون آنها حتی گاز هم ندارند و باید هر هفته کپسول گاز پرکنند.»
«ما از شهریار به پرند آمده ایم و هنوز اجاره نشین هستیم، البته 3 سالی
میشود که وعده دادهاند، واحدمان را تحویل دهند، اما هنوز خبری نیست، ما
اینجا مشکلات زیادی داریم، از نبود مدرسه داخل فاز 6 گرفته تا نبود
درمانگاهی که بتواند نیازهای درمانی مان را سر وقت پاسخ دهد، شوهران
ما هم بیشتر کارگر هستند و هر روز صبح با اتوبوس برای کار به تهران میروند
و نیمههای شب هم باز میگردند...»
اینجا به جز درمانگاه پرند داخل فاز 2، بیمارستان و زایشگاه دیگری نیست؟
«همان درمانگاهم با یک اورژانس فعال اغلب وقتها، جایی برای سوزن انداختن
ندارد و خدا نکند که گذرت به آنجا بیفتد، باید ساعتها در صف طولانی
بیماران، معطل شوید، آنقدرها که از آمدنتان پشیمان میشوید، البته یک
ساختمان نیمه تمام به نام بیمارستان قرار است در فاز 6 ساخته بشود،
ولی هنوز هیچ خبری از آماده شدنش نیست...»زنها راست میگویند، بولوار
امام خمینی را که به سمت فاز 5 دور میزنیم، در نزدیکیهای همان واحدهای
لادن، چشممان به ساختمان عریض 4 طبقهای میافتد که با بنر بزرگی، معرف
بیمارستان 96 تختخوابی مهر پرند است، اما آنطور که اهالی میگویند، چند
سالی است به همین شکل رها شده و خبری هم از تکمیلش نیست...»
کم کم که به زمان بازگشت نزدیک میشویم، پرده غروب به روی ساختمانهای
رنگارنگ پرند میافتد، اما از این همه رنگ فقط خاکستری میماند و یک غروب
دلگیرنفس گیر جامانده از خاک و خس...
ایران
در حال حاضر با توجه به هزینه مناسب اجاره و ایاب و ذهاب در کنار دوری از ترافیک و آلودگی و سلامت جسمی که اینجا وجود داره شاید بشه گفت بهترین انتخاب برای زندگی هست.