کد خبر: ۹۲۸۱۴
تاریخ انتشار: ۰۷:۱۵ - ۲۰ دی ۱۳۹۴ - 2016January 10
شفا آنلاین>سلامت>داروهای ایمونوتراپی، مانند داروی جدیدی که توانست با موفقیت ملانومای پیشرفته رئیس‌جمهور سابق آمریکا، جیمی کارتر، را درمان کند، به جای کشتن سلول‌های سرطانی، سیستم ایمنی بیمار را تقویت می‌کنند. درواقع، سیستم ایمنی را وادار می‌کنند تا کار داروها را انجام دهند.
به گزارش شفا آنلاین،   ایمونوتراپی نقطه عطف درمان سرطان به‌شمار می‌آید، اما ایده آن به بیش از 100 سال پیش بازمی‌گردد، زمانی که جراح جوانی خواست فراتر از زمان خود فکر کند. این جراح که ویلیام کولی William Coleyنام داشت، در اواخر تابستان سال 1890، آماده بود تا در شهر نیویورک بیماری را به روش خود درمان کند. آنچه وی نمی‌دانست، آن بود که زن جوانی که منتظر دیدار وی بود، زندگی ویلیام و آینده تحقیقات سرطان را تغییر می‌داد.

 این زن جوان، به نام الیزابت داشییل Elizabeth Dashielبود که تحت عنوان «بسی» Bessie نیز شناخته می‌شد. بسی 17 سال داشت و به خاطر مشکلی در دستش پیدا شده بود، به دکتر ویلیام مراجعه کرده بود. به نظر می‌رسید جراحت خفیفی در دستش وجود دارد، مانند یک برآمدگی کوچک که بسی آن را دستکاری کرده بود، اما بهتر نشده بود و این ضایعه درد زیادی را برای بیمار ایجاد کرده بود. پزشکان زیادی بسی را ویزیت کرده بودند، اما هیچ‌یک نتوانسته بودند مشکل وی را تشخیص دهند.

       در ابتدا، دکتر کولی فکر کرد شاید بسی دچار عفونت شده، اما وقتی به بیوپسی گرفته شده نگاهی انداخت، متوجه شد که با یک بدخیمی روبرو است. درواقع، نوعی سرطان پیشرفته به نام سارکوما.

       در آن دوران، پزشکان زیادی وجود نداشتند که بتوانند برای بسی کاری انجام دهند. در آن زمان هنوز رادیاسیون و کموتراپی وارد پزشکی نشده بودند، به همین دلیل دکتر کولی توانست فقط یک کار انجام دهد. او بازوی راست بسی را درست از زیر آرنج آمپوته کرد تا بلکه بتواند از گسترش بیماری پیشگیری کند. متاسفانه، این روش کارساز نبود و در عرض یک ماه، سرطان به ریه‌ها، کبد و دیگر قسمت‌های بدن بسی رسید.

       روزهای آخر زندگی بسی بسیار غم‌انگیز و دردناک بود. روزی که بسی فوت کرد، یعنی در 23 ژانویه 1891، دکتر کولی در کنار بسی بود. مرگ بیمار تاثیر عمیق و بزرگی روی جراح جوان گذاشت. این موضوع واقعا وی را شوکه کرده بود. حتی کتابی هم در این رابطه، با عنوان «هیاهو در خون: زندگی، مرگ و سیستم ایمنی» نوشته شد.

       مرگ بسی نوعی محرک برای جراح جوان بود که وارد عمل شود. در آن زمان، دانشمندان اطلاعات زیادی در مورد سرطان نداشتند، به همین دلیل کولی بررسی ده‌ها و ده‌ها مورد سرطان را که داده‌های آنها در بیمارستان نیویورک نگهداری می‌شود، آغاز کرد. وی به دنبال اطلاعاتی بود که کمک کنند این بیماری تهاجمی و بی‌رحم را بیشتر بشناسد.

       زمانی که کولی یک دانش‌آموز بود، نوشته‌های چارلز داروین را خوانده بود. یکی از درس‌هایی که وی از این دانشمند معروف انگلیسی گرفته بود، آن بود که وقتی یک استثنا بیولوژیکی برای قانون وجود دارد، همیشه به آن توجه خاصی داشته باشید: «از خود بپرسید: چرا این اتفاق افتاده است؟»

       کولی یکی از این استثناهای بیولوژیکی را کشف کرد. آن مورد، یک مهاجر آلمانی به نام «فرد استین» Fred Stei- بود. استین بیماری در بیمارستان نیویورک بود که 8 سال قبل به آنجا مراجعه کرده بود. وی توموری در گردن خود داشت که پزشکان بارها تلاش کرده بودند آن را خارج کنند. بارها تومور در گردن استین بدشانس عود می‌کرد و پزشکان منتظر بودند که وی در اثر این بیماری فوت کند. سپس، استین دچار یک عفونت جدی پوستی در اثر باکتری استرپتوکوک شد. به نظر می‌رسید روزهای زندگی استین به شماره افتاده بودند، اما استین نمرد. در واقع، تومور وی ناپدید شد و بیمار از بیمارستان مرخص. دکتر کولی می‌خواست بداند پس از این همه سال، استین هنوز زنده بود یا خیر.

       به این ترتیب، در زمستان 1891، ویلیام کولی جراح به ویلیام کولی کارآگاه تبدیل شد. وی اتاقی در سمت پایینی شرق منهتن اجاره کرد، منطقه‌ای که مهاجران آلمانی در آنجا زندگی می‌کردند. پس از اینکه به درب منزلی مراجعه کرد که مردی به نام فرد استین با اسکار متمایزی روی گردنش در آنجا زندگی می‌کرد، به هدف خود رسیده بود. کولی، فرد را پیدا کرد؛ زنده و بدون سرطان.

       اما چرا سرطان استین، پس از ابتلا به یک عفونت باکتریایی از بین رفته بود؟ کولی اینطور تصور کرد که عفونت استرپتوکوکی سرطان را از بین برده است. به همین دلیل، مایل بود بداند اگر همین اثر را عمدا با تزریق باکتری به بیماران سرطانی ایجاد کند، چه اتفاقی می‌افتد؟

       او تصمیم گرفت این ایده خود را روی بیمارانی که به‌طور بسیار جدی بیمار بودند، آزمایش کند. نخستین بیمار وی، یک مهاجر ایتالیایی به نام زولا Zola بود، که درست مانند بسی داشییل به سارکوما مبتلا شده بود. تومورهای زولا از گلوی وی سربرآورده بودند. زولا به قدری بیمار بود که به سختی می‌توانست چیزی بخورد یا بیاشامد یا حتی نفس بکشد. برای ماه‌ها، کولی تلاش می‌کرد زولا را بوسیله برش‌هایی روی پوست، با عفونت استرپتوکوکی آلوده کند. این روش پاسخ اندکی ایجاد کرد، اما نه خیلی زیاد.

       سپس، کولی سعی کرد با گونه‌های قوی‌تری از باکتری روی دست زولا جراحت ایجاد کند. در این زمان، زولا در اثر عفونت به شدت بیمار شد، به طوریکه می‌توانست به‌راحتی بمیرد. اما در عرض 24 ساعت، تومور زولا که اندازه‌ای معادل یک پرتقال داشت، در ابتدا شروع به مایع شدن کرد و در نهایت از بین رفت و متلاشی شد. این واقعه، پدیده‌ای است که به ندرت رخ می‌دهد، اما زمانی که مشاهده می‌شود، شما را واقعا شگفت‌زده می‌کند.

       زولا کاملا بهبود یافت. دکتر کولی می‌دانست که به چیزی رسیده است. وی تجربیات خود را نگاه داشت و استفاده از باکتری را در کار بالین خود با ایجاد تغییراتی، ادامه دارد. درنهایت، وی این درمان را توکسین‌های کولی نام نهاد.

       آن زمان، بسیار هیجان‌انگیز بود. کولی به موفقیت‌های زیادی رسیده بود و تلاش‌های وی در آمریکا و خارج از آمریکا جشن گرفته شدند. اما برادلی کولی جونیور، نوه ویلیام کولی، می‌گوید موسسه پزشکی آمریکا در آن زمان به این دستاوردها با دیده شک و تردید نگاه می‌کرد. کسی نمی‌داند توکسین‌های کولی چگونه کار می‌کردند یا چرا گاهی عمل می‌کردند و گاهی بی‌اثر بودند. حتی خود کولی هم نمی‌توانست در این زمینه توضیح دهد. شاید به این دلیل که سیستم ایمنی هنوز برای محققان پر از راز و رمز بود و این رازها تا دهه‌های آینده هم باقی خواهند ماند.

       زمانی که رادیوتراپی در اوایل 1900 وارد حوزه پزشکی شد، توجهات به توکسین‌های کولی کاملا تحت‌الشعاع درمان جدید قرار گرفت. زمانی که کولی جراح فوت کرد، برادلی کولی گفت: «تمامی توجهات به توکسین‌های کولی متوقف شدند.» و کاملا احتمالا، جایی که میراث کولی می‌توانست به جز این به پایان رسد: پس از مرگ کولی در سال 1936، هلن کولی ناتس Hele- Coley Nauts، زمانی که به دنبال تحقیقات برای نگارش بیوگرافی پدرش بود، به مقالات کولی جراح نگاهی انداخت. هلن حدود هزار فایل از بیماران پدرش را یافت که با توکسین‌های کولی درمان شده بودند.

       وی سال‌ها با دقت تمام به دنبال آنالیز این موارد بود و درنهایت دریافت که میزان موفقیت پدرش در درمان بعضی از بیماران سرطانی چیزی بیشتر از حالت عادی و فوق‌العاده بوده است. وی نتوانست کسی را پیدا کند که به کار پدرش تمایل و علاقه داشته باشد، به همین دلیل تصمیم گرفت تا این کار را خود انجام دهد. با یک گرنت کوچک، هلن در سال 1953 انستیتو تحقیقات سرطان را پایه‌گذاری کرد و آن را وقف تحقیقات در مورد سیستم ایمنی و ارتباط آن با سرطان نمود.

       از آن زمان تاکنون بیش از 60 سال گذشته و دانشمندان دانش و درک خود را در مورد سیستم ایمنی به حد اعلایی گسترش داده‌اند و اکنون، زمان برداشت از آن همه تحقیقات انجام شده و دانش کسب شده است. در حال حاضر، درمان‌هایی که قدرت سیستم ایمنی را تحت کنترل خود درمی‌آوردند، برای طیفی از سرطان‌ها مانند سرطان‌های معده، ریه، لوکمی، ملانوما و کلیه، در دسترس قرار گرفته‌اند.

       جد وولچوک Jedd Wolchok، رئیس خدمات ملانوما و ایمونوتراپی در مرکز سرطان Memoria- Sloa- Kettering، می‌گوید: «هر نوع درمانی که در حال حاضر استفاده می‌شود تا از قدرت سیستم ایمنی بدن برای مبارزه با سرطان بهره ببرد، باید کلاه خود را به احترام کار ویلیام کولی بردارد که آغازگر این راه از بیش از 100 سال پیش بود.» National Public Radio
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: