شفا آنلاین>اجتماعی> «بوقلمون» حکایت شخصی به نام پهلواناکبر است که سالها با دسیسه و توطئه رقیبان خود را شکست داده و پهلوان شهر شده است تا اینکه خبر میرسد غریبهای وارد شهر شده و پهلوان اکبر را به مبارزه میطلبد.
به گزارش
شفا آنلاین،به نقل از سپید این فرد میخواهد با پهلوان اکبر کشتی بگیرد.
پهلوان اکبر با تمهیدات فراوان قصد دارد از کشتی گرفتن با این غریبه سر باز
زند تا در نهایت مشخص میشود این غریبه کسی نیست جز فرزند پهلوان سلطان
که با نیرنگ اکبر شکست خورده است، البته این شخص دختر پهلوان سلطان است که
پهلوان اکبر را به مبارزه میطلبد.
تا همین جای حکایت متوجه میشویم که با
نمایشی آئینی، سنتی مواجه هستیم اما هنگامی که نمایش را میبینیم متوجه
میشویم کارگردان دغدغهای بیشتر از اجرای داستانی تاریخی دارد. با خیرالله
تقیانیپور، نویسنده و کارگردان این نمایش که تا ۲۵ دی در تالار چهارسو
تئاتر شهر به روی صحنه میرود درباره این نمایش ایرانی گفتوگو کردیم.
بوقلمون در سی و سومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر موفق به کسب ۴ تندیس
جشنواره و ۲ تقدیر در بخشهای کارگردانی، نویسندگی، بازیگری زن و مرد،
موسیقی و طراحی لباس شده است.
در میان تئاترهای در حال اجرای این روزهای پایتخت بوقلمون را میتوان یکی
از کارهای متفاوت دانست. درباره ایده اولیه شکلگیری بوقلمون بگویید. رویکرد
گروه تئاتری نقاب بهرهگیری از مولفههای بومی در بیان شرایط و موقعیتهای
مختلف امروزی است. چنانچه در غرب میبینیم هنوز هم هملت روی صحنه میرود
اما هربار با نگاهی نو به این نمایش کلاسیک نگاه میشود. هدف ما نیز این
است که با نگاهی نقادانه به جامعه نمایشی بومی که مخاطب ایرانی به راحتی با
آن ارتباط برقرار کند را به روی صحنه ببریم.
در این نمایش نیز همچون آثار
قبلیام به مولفههای فرهنگ ایرانی پرداختهام و توجهم در این نمایش خاص به
آئینهای زورخانهای و منش پهلوانی ایرانی بوده است. برای نگارش این نمایش
نامه حدود شش ماه کار پژوهشی انجام دادم و در مطالعات تاریخیام به شخصیتی
در دوران قاجار و در زمان ناصرالدین شاه به نام پهلوان اکبر خراسانی
برخوردم.
چیزی که از این شخصیت دستگیرم شد این بود که این فرد مدت زیادی
پهلوان اول پایتخت بود و این ماندگاری به این دلیل بود که چند روز قبل از
هر کشتی با ترفندی مانند ضرب و شتم و یا خوراندن سم پهلوانان حریف مانند
پهلوان یزدی، پهلوان صادق قمی و پهلوان سلطان که نمایش ما درباره مورد آخری
است را از میدان به در میکرد. به نظرم رسید مشکل دو رویی و نیرنگ و یا به
اصطلاح خنجر از پشت زدن که در جامعه امروز وجود دارد را میتوان با توجه
به این داستان تاریخی مورد انتقاد قرار داد.
صحنه
نمایش، هشت گوشه دارد و فرم نمایش به صورت گود و چرخش زورخانه است؛
تماشاگران به صورت زورخانهای در سالن نمایش مینشینند و مرشد روبروی آنها
قرار میگیرد. بازیگران هم در نقش ورزشکار و پهلوان در گود خواهند بود.
با نگاهی به آثار موفق این روزهای بازار هنر متوجه میشویم که توجه به
داستانهای تاریخی از یک سو و شیوه نمادپردازی به شدت مورد توجه مخاطب
ایرانی واقع میشود. نمونه آن در سریالها شهرزاد و در نمایش تئاتر
خاطرات و کابوسهای جامه دار و همین بوقلمون است. به نظر شما چرا مخاطب به
این دو مولفه نگاهی مثبت دارد؟
در
واقع بهتر است بگوییم مخاطب به متن بومی و هم راستا با فرهنگ و حافظه
تاریخی خودش توجه دارد. همانطور که گفتم این نمایش نگاهی مدرن به اتفاقی
تاریخی است. بزرگترین دغدغه من و گروهم احیاء نمایش ایرانی است. نمایشی که
سالیان سال به صورت موزهای باقی مانده است. اگر توجه داشته باشید روند
نمایش روندی خطی نیست و داستان از میانه آن شروع میشود.
نوع نگاه به آن
دوره از تاریخ ما و یا در واقع همان سنت ما نیز نگاهی پرسشگر است و نه به
عنوان مثال ستایشگر. با وجود تمام این موارد بستر اصلی ما فرهنگ بومی
ایرانی است. این همه ناله سر میدهیم که مخاطبان از تئاتر فراری شدهاند.
بدون اینکه به دنبال علت آن باشیم. به دلیل سیاست غلط مدیران تئاتر،
کارگردانهای ما به سراغ متون حاضر و آماده غربی میروند. یکی دیگر در یک
جامعه دیگر با شرایط و مشکلات خاص خود نمایشنامهای را نوشته است، کارگردان
ما نیز به دلیل هزینه و وقت به سراغ این لقمههای آماده غربی اما کم فایده
برای جامعه ما میروند.
مدیران تئاتری چه نقشی در این زمینه دارند؟ نه
فقط مدیران تئاتری بلکه بخشهای مختلف در این موضوع دخیلاند. اولا اینکه
همه مثل من حوصله ندارند ۶ ماه کار پژوهشی روی موضوعی تاریخی انجام دهند و
بعد همه حواسشان رو درگیر نوشتن نمایشنامهای بومی کنند. بالاخره در این ۶
ماه باید از جایی پول در بیاورند، بنابراین به سراغ متنهای ترجمه شده غربی
میروند.
نقش مدیران نیز در این زمینه است که وقتی کارگردان میبیند که
روند گرفتن مجوز از ارشاد برای یک نمایشنامه تولیدی چندین برابر ارائه یک
کار ترجمه شده غربی است مسلم است که دومی را انتخاب میکند. استقلال اهالی
هنر را زیر سوال نمیبرم اما بدون شک انتخابهای همین مدیران در شکلگیری
ذائقه کارگردان تئاتر و سینما دخیل است. اگر از نمایشنامه بومی حمایت شود،
اگر در روند مجوزدهی به متن آن تجدیدنظر شود بدون شک کارگردان از میان دو
متن غربی و بومی دومی را انتخاب میکند. نمیگویم نمایشنامه غربی بد است.
خیلی هم خوب است ما بدانیم تئاتر جهانی به کدام سو میرود؛ اما این حجم
استفاده از نمایشنامه غربی دردی از ما دوا نمیکند. فلان نمایش نامه نویس
در فلان گوشه اروپا با توجه به شرایط محیطش نمایشنامهای عجیبوغریب و یا
پوچ گرایانه مینویسد، برای من انسان ایرانی امروز یک متن اینگونه چه دردی
را دوا میکند وقتی هنوز مشکل معیشتی دارم؟ وقتی تئاترهای ما این میشود
معلوم است که مخاطب از سالنهای تئاتر گریزان است.
پس شما به نوعی اثرگذاری اجتماعی نمایش برایتان در اولویت قرار دارد. بدون
شک برای من مهم است چه بر سر تماشاگر هنگامی که از سالن اجرای من بیرون
رفت میآید. به جرات میتوانم بگویم متن بسیاری از نمایشنامههای ما مخاطب
را بیمار میکند. به زور میخواهد به مخاطب بگوید تو بیچارهای، گرفتاری،
نمیفهمی، مریض هستی. حرف من را با نقد نکردن اشتباه نگیرید. خود شما این
نمایش را دیدید. تا جایی که مقدور بوده مگر نقد نکردهام؟ اما نقد با اینکه
مخاطب سالم را به زور بیمار نشان بدهی و این را به خود مخاطب هم تلقین کنی
فرق میکند. به جز طییف خاصی از برخی روشنفکرهای ما چند درصد از جامعه
دردهای هستی شناختی دارند که این همه متن عجیبوغریب به خورد مخاطب
میدهیم؟ نمیگویم الکی خوش باشیم اما به نظر من واردات این حجم از
نمایشنامههایی که متعلق به این فرهنگ نیستد مخاطب ما را مریض کردهاند.
هادی عیار
بوقلمون؛ نمایشی که از مخاطب فاصله نمیگیرد وارد
تالار چهارسو که میشوی قبل از همه یک گود زورخانهای تو را به خودش جلب
میکند. روایت غیر خطی نمایش، حکایتی که یک ساعت و نیم روایت میشود و
مخاطب را خسته نمیکند و روند منطقی داستان با وجود پرشهای زمانی نشان از
این دارد که کارگردان روند قصه گفتن را خوب بلد است.
طرح کلی داستان مربوط
به مبارزه خیر و شر است اما در بخشهای مختلف نمایش اینکه شخصیت اصلی چه
کسی است و با کدام شخصیت باید همذات پنداری کرد مخاطب را در تعلیقی شیرین
میبرد. تا همین جا با هجوم حماسهها و اساطیر مختلف بومی در نمایش همچون
منش پهلوانی، داستان شهرزاد قصهگو، بهلولی که با نیش و کنایههایش کژیهای
جامعه را به عریانی جار میزند و بسیاری دیگر از این نوع هستیم.
اما هیچ
کدام از این مولفههای سنتی اجازه کهنه به نظر رسیدن نمایش را نمیدهد. با
اینکه بیشتر ما نه پهلوانی دیدهایم و نه زورخانهای اما به راحتی با
شخصیتها و فضای نمایش ارتباط برقرار میکنیم. میشل فوکو، جامعهشناس و
فیلسوف معاصر غربی منادی نوعی تازه از روش در بررسی پدیدههای اجتماعی است
که به آن تبارشناسی میگویند.
در این روش پژوهشگر مسئلهای اجتماعی در
زمان حاضر را در نظر میگیرد و سپس با نقب زدن در دل تاریخ اجتماعی و نه
سیاسی جامعه خود به دنبال یافتن ریشه یا تبار این مسئله در دل تاریخ
میگردد. نویسنده این نمایش نیز دانسته یا ندانسته با استفاده از این روش
معضلی اجتماعی به عنوان دورویی و نیرنگ را مورد توجه قرار میدهد و سپس به
جهشی تاریخی در دل کوچه و بازار دوران قاجار به دنبال تبارشناسی آن
میرود.
از این منظر نمایش بوقلمون را میتوان یک نمایش موفق در زمینه
نمایش بومی با نگاهی مدرن دانست. نمایشی که نه به روایت صرف تاریخ بسنده
میکند، نه از دردها و مسائل مردم امروز غافل است و نه مهمتر از همه در
نحوه بیان خود با مخاطب نمایش بیگانه است.
شمیم زمانی
کارشناسی ادبیات نمایشی