البته این تنها عاملی نیست که وضعیت ساختمانهای بلند را تعیین میکند، بلکه طبیعتا عامل قدرت و ثروت در این میانه نقش مهمی دارد؛ چون هرچه بلندتر بسازند، نشانه قدرت، ثروت، علم و تکنولوژی بیشتر و برتر است.
از همین روست که در بسیاری از شهرهای جهان، یک برج بلند را به عنوان نماد شهر انتخاب میکنند و همواره بین شهرهای جهان مسابقه مرتفعسازی بوده است؛ مثل برج میلاد که عملا به عنوان نماد تهران، حتی در کنار اخبار شبکههای سراسری قرار گرفته است.
این امر جدیدی نیست؛ در سنت کهن هم، قصرها و کاخها و حتی معابد و مساجد، خالی از این منطق نبودند که نمونههای آن، ساختمانهای اهرام در مصر و زیگوراتها در ایران است. اما در دوره جدید، سوداگری بیشازپیش نقشآفرین شده است، بهنحویکه میتوان گفت مهد سرمایهداری همان مهد برجسازی است. حال اگر این بلندمرتبهسازی و سرمایهداری و قدرت، در اختیار مدیران تازهبهدورانرسیده و ثروتاندوزان نوکیسه قرار داده شود، معلوم است مشکلات چند برابر میشود.
اگر برای نمونه از منظر شهرسازی بنگریم؛ ساختمانهای بلند برای کمک به فضای عمومی و فضای سبز شهر ساخته شدهاند و با جمعکردن اسکان در ساختمانهای مرتفع، زمینهای مجاور را آزاد میکردند و در اختیار عموم شهروندان یا فضای عمومی و سبز برجنشینان قرار میدادند.
درحالیکه در برجسازی پولمحور کنونی، برجها بیهیچملاحظهای در کنار
هم سر بر میآورند و نهتنها فضایی آزاد نمیشود، بلکه فضای موجود را تنگ و
تنگتر میکند. به همین دلیل است که در کوچهباغهای باریک قدیمی، باغها
ویران میشوند و به جایشان، برجها، پهلو به پهلوی هم سربر میآورند؛ با حداقل فضای عمومی و مشاع درون برجها.
درواقع در زمینهای آزادشده، نه درخت و باغ و فضای عمومی، بلکه برجهای دیگری کاشته شد و به بارگذاری جمعیت در واحد سطح، بیهیچ منطقی افزود. دلیل این کار از یک سو سود کلانی است که بلندمرتبهسازان میبرند و از سوی دیگر پولی است که از طریق فروش تراکم به جیب شهرداریها و دیگر نهادهای مثلا مسئول ریخته و در این میان حقوق شهر و شهروندان پایمال میشود.
آنچه گفته شد نشان میدهد سرمایهداری شتابزده وطنی حتی از عقلانیتی که ماکس وبر جزء مشخصات سرمایهداری میداند، نیز بیبهره و بهواقع صورت نازلی از آن است. شکل دیگر این نزول عقلانیت، وضع نابسامان کلانشهرهاست.
الگوی غالب در ساختوساز، نه اصول مدیریت شهری و نه حقوق شهروندی، بلکه درآمد بیشتر است. این درآمد گاهی ثروت ملی را نیز به باد میدهد. تغییر مکرر ضوابط ساختوساز و سودآوری ناشی از افزایش طبقات، باعث شده است هزاران بنای قابلبهرهبرداری و سکونت، به طمع سود بیشتر تخریب و به جای آن به ارتفاع بنای جدید افزوده شود.
ازاینرو اینک با اشباعشدن
شهرها از خانههای مسکونی و وجود دهها هزار خانه خالی در آنها و از سوی
دیگر سودآورترشدن سرمایهگذاری در فروشگاههای بزرگ، شاهد هجوم سرمایه به
سمت هایپرسازیها و مالسازیها هستیم و از هماکنون میتوان نسبت به وضعیت
آینده آنها هشدار داد؛ همچنان که این هشدار درباره گودبرداریهای بیقاعده
یا زمینخراشهای بیبرنامه نیز وجود دارد. یکی از این مالها در گوشهای
از بزرگراهی است که صدها میلیارد تومان برای تملک و ساخت آن هزینه شده و
بهتنهایی نظم ترافیکی بخشی از شهر را به هم ریخته است؛ درحالیکه مبلغ
دریافتشده برای شهر بابت این مجوز از چندین میلیارد تومان تجاوز نمیکند.
زیانهای مادی و معنوی ناشی از این آشفتگی برای شهر و شهروندان بهمراتب
بیش از پولی است که مدیریتهای شهری، ولو برای آبادانی شهر، دریافت
میکنند. بهطورکلی اداره شهرها بر اساس درآمد ناشی از فروش تراکم، امری
بیپایه و ویرانگر برای اقتصاد شهری است، همچنین به یاد داشته باشیم که از
هماکنون در کشورهایی که پیشتاز این کار بودهاند طرح توقف اینگونه بناها
در دستور کار قرار گرفته است.
با وجود اینها، هدف ریشهکنکردن
بلندمرتبهسازی نیست، در شرایط کنونی نزدیک به هزار برج در تهران ساخته شده
یا در حال تکمیلشدن است. منظور اصلی ما این است که بلندمرتبهسازی را به
عنوان یک امکان نو برای تأمل دوباره در کل شهر و شهرسازی امروز و با نگاهی
جدید برای حل برخی مشکلات شهر و شهروندان در شهرسازی ببینیم زیرا همه
مشکلات شهری، نظیر آلودگی هوا و آب و ترافیک و افزایش سریع و شتابزده
جمعیت را نباید به گردن ساختوسازهای مرتفع انداخت، بلکه بلندمرتبهسازی
میتواند زمینهای باشد برای تأمل در همه مشکلات شهر.
در واقع برجسازی،
مالسازی و هایپرسازی، تابعی از قواعد و منطق شهرسازی سوداگرانه امروز و
تاکنون ماست. بناهای بلند میتواند یک فرصت هم باشد، اما به شرط آنکه آن
را در چارچوب برنامههای جامع و تفصیلی، آگاهانه و هوشمندانه، طراحی کنیم و
بگنجانیم، تا منشأ امکانات نوینی در شهر شود نه آنکه به معضلات
فرهنگی-اجتماعی و زیستمحیطی شهرها بیفزاید و عملا حق حیات از شهر و
شهروندان و طبیعت مرتبط با آنها را بگیرد.
یکی از دیگر امکانات برجها یا محلههای عمودی، ارتقای مشارکت عمومی شهروندان از طریق تدوین قواعد و قوانین رفتار، در برجها و فرهنگسازی این نحوه همسایگیهاست.
در مسئله برجها سه دسته حقوق را میتوان برشمرد؛ حقوق ساکنان قبل از سکونت؛ مانند دسترسی به پارکینگ، انباری، فضای سبز، فضای عمومی، نور، هوا و نظایر آن. حقوق بعد از سکونت؛ مانند داشتن آرامش در ساعتهای مختلف شب و روز و جلوگیری از ایجاد مزاحمت ناشی از سروصدای برگزاری مراسمهای مختلف، پرداخت حق شارژ و حق انتخاب مدیران و مسئولان ساختمان.
رعایت حقوق همسایگان برج؛
مانند استفاده از روشنایی و نور و استفاده از فضاهای عمومی برج برای آنها و
بالاخره رابطه حقوقی برج با کل شهر، به نحوی که هزینههای اقتصادی،
اجتماعی و رفاهی برجنشینان به دوش شهروندان نباشد. برای نمونه، کنار
خیابانها محل مناسبی برای توقف ماشینهای برجنشینان و میهمانان آنها
نیست، یا راهبندان در بزرگراههای درون شهر از سوی خریداران هایپرها و
مالها نیز اینگونه است.
در ساخت برجها، باید حداقلهایی را، نهتنها از
منظر فنی و مهندسی، بلکه از نگاه حق حیات برای انسان و طبیعت از جمله در
قالب معیارهای افزایش کیفیت زندگی نیز تدوین و بیان کرد که همه سازندگان
ملزم به رعایت آن باشند. مثلا در کنار برجهای مجلل و مجهز، در جنوب تهران
ساختمانهای بلندی داریم که ساکنان آنها از دستشوییهای مشترک استفاده
میکنند.
بههرحال برجها و مجتمعها میتواند برای طبقات مرفه، متوسط و حتی محروم جامعه باشند، ولی الزام در داشتن حداقلها، از قبیل دسترسی به پارکینگ، انبار، هوا، نور، آرامش و حفظ حدود و حریم شخصی ساکنان و توجه به فضای جمعی و فضای مشاع و خدمات شهری و ویژگیهای طبیعی شهر و خط آسمان و بهویژه نحوه جانمایی آنها از حداقلهای اجتنابناپذیر است.
اولین امکانی که بلندمرتبهسازی میتواند فراهم آورد، بازگرداندن عقلانیت
به شهر است. این نگاه عقلایی از همان آغاز پروژه باید همراه با پیوستهای
فرهنگی، اجتماعی و سلامت و سرزندگی طبیعت و شهروندان باشد. یک بخش دیگر این
عقلانیت، توجه به خواست عمومی و خرد جمعی و مدیریت همگانی و شهروندمحور
است، نه مدیریت دستوری و از بالا به پایین؛ زیرا زندگی در ساختمانهای بلند
و نحوه اداره آن، امری جمعی است و درواقع ساکنان مجتمعها، خود را
برخوردار از حقوقی میدانند و آن را از طریق هیأتمدیره و مدیریتهای
انتخابی پیگیری میکنند و این منشأ عقلانیتی است که در آن مدیریت
شهروند-پایه براساس مشارکت عمومی شکل میگیرد و به تأمین حقوق مدنی و به
تبع آن بهبود کیفیت زندگی ساکنان این برجها و شهروندان منجر شود.
از
سوی دیگر الگوی بلندمرتبهسازی، بازگشت به نگاه سنتی و کهن؛ یعنی شهرسازی
محله-محور ایرانی، میتواند باشد که در آن باید تأسیسات مورد نیاز
شهروندان را در حد محله پیشبینی کرد. چنانکه بعضی از این برجها تأسیساتی
مانند استخر، سونا و سالنهای ورزشی دارد که نمونههای بهروز شده حمامها
و زورخانههای محلههای قدیم است، یا مجموعه فروشگاههایی که یادآور
بازارچههای پیشین است یا تکایا، حسینیهها و دستههای محلی.
بنابراین بلندمرتبهسازی را میتوان با تلفیقی از سنت و مدرنیته بازبینی کرد و حتی شیوههای معماری و ارائههای هنری ریشهدار را در آن به کار گرفت. طبعا در سنت قدیم خانهها، حیاط، باغچه، درخت، حوض، فضای تفریح و بازی هم داشتند، که در مجتمعهای مسکونی فعلی، عملا نادیده گرفته شده است.
اکنون زمینهای آزادشده و فضاهای اطراف برجها را میتوان با این دید به عنوان فضای عمومی و مشجر طراحی کرد. نه آنکه در همان کوچههای چند متری، درست از همان کنار خیابان و پیادهرو، آسمانخراشها را پهلوبهپهلوی یکدیگر چید، بیآنکه فکری برای نیازهای حیاتی مانند نور و هوا یا سیما و منظر و رفتوآمد این همه ساکنان جدید کرد.شرق