شفا آنلاین>اجتماعی>جامعه پزشکی>«میشل فوکو» تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی فرزند «آن مالاپار» جراح متمول و «پل فوکو» است که در ناحیه «سنت موارپوآنتیه» فرانسه به دنیا آمد.
به گزارش
شفا آنلاین، او به خاطر نظرات عمیق و
دیدگاه انقلابی درباره جامعه، سیاست و تاریخ از سرشناسترین متفکران قرن
بیستم محسوب میشود. همچنین فوکو جزو
رهبران نظری «پساساختارگرایی» محسوب
میشود. او مطالعات خود را با فلسفه آغاز کرده و در سال ۱۹۴۸ لیسانس فلسفه
را از «اکول نرمال» در پاریس دریافت میکند.
در این دوران با شرکت
درکلاسهای «ژان هیپوسولت»، هگلشناس معروف فرانسوی، با دیدگاه هگل آشنا شد
و به مطالعه آثار «ژان پل سارتر» پرداخت اما مطالعات فلسفی خیلی زود
جذابیت خود را برای فوکو از دست داد و او را به سمت تحقیق در روانشناسی
کشاند تا جایی که در سال ۱۹۵۰ توانست لیسانس روانشناسی را از «اکول نرمال»
دریافت کند. او در سال ۱۹۵۲ دیپلم آسیبشناسی روانی را از انستیتوی
روانشناسی پاریس دریافت کرد.
فوکو
تا حد زیادی علاقهمند به متد «ژاک لاکان» (روش خاصی از تحلیل روانی مبتنی
بر ساختارگرایی، مارکسیسم و فرویدیسم) شد. بررسیهای تئوریک در روانشناسی
و نیز تجربه شخصی فوکو در بیمارستان روانی «سنت آن» هم بهعنوان بیمار و
هم بهعنوان روانشناس، وی را به سمت پژوهش گستردهای پیرامون تاریخ بیماری
روانی سوق داد و تصمیم گرفت که دکترای خود را در این زمینه ادامه دهد.
کتاب «تاریخ جنون» پایاننامه فوکو است که آن را با «کانگلیم» کارکرده است.
فوکو
اعتقاد داشت دانش همان چیزی است که از هستی فرد مراقبت میکند و به او
درک و فهمی از جهان خارج میدهد و دانش ابزاری برای بقا از طریق درک و فهم
است.
از
مشهورترین آثار فوکو میتوان به «نظم اشیاء»، «باستانشناسی دانش»،
«مراقبت و تنبیه»، «دانش و قدرت»، «تولد پزشکی بالینی»، «تاریخ جنون» و
«تاریخ جنسیت» و... اشاره کرد. بیشتر آثار فوکو به مقوله تاریخ یا تاریخ
فکر تعلق دارند. فوکو در «تاریخ جنون» و «تولد پزشکی بالینی» به تاریخ
پزشکی پرداخته است. برای خود فوکو تجربه شخصی خاستگاه تالیف بود. او با
جنون، مرگ و درد، رابطه مستقیم داشت.
میخواست هر یک از آثارش تجربهای
باشد که با از سر گذراندن آن از خود رها شود. منتها تجربهای که باب آن
بر دیگران نیز گشوده است و قابلیت اینکه به کنشی جمعی بینجامد را دارا
باشد. از همین رو، بهرغم دقت تاریخی و اعتبار علمی نوشتههایش، آنچه برای
فوکو بیش از هر چیز اهمیت داشت بار خیالآمیز و قصهوار آن نوشتهها بود.
همان چیزی که سبب میشود در انتهای مسیری که با مولف طی میکنیم، رابطه
ما با جهان پیرامونمان تغییر یابد. هر اثری از فوکو دعوتی است برای از سر
گذراندن تجربهای مشترک.
تاریخ جنون او
در این کتاب با روش تحلیل گفتمان مفهوم جنون و سیر پیدایش بیخردی و
دیوانگی بهموازات حاکمیت خرد بر انسان و شکلی از تاریخ که در آن خرد حاکم
بر انسان، همسایه او را محبوس میکند و انسان باواسطه زبان بیرحمانه
نادیوانگی، وجود خود و دیگری را به رسمیت میشناسد را بررسی میکند.
میشل
فوکو در مقدمه کتاب خواهان نگاشتن شکل دیگر دیوانگی است. آن دیوانگیای
که «خرد حاکم انسان، همسایه او را محبوس میکند و انسانها از طریق این عمل
و بهواسطه زبانِ بیرحمانه نادیوانگی با یکدیگر رابطه برقرار میکنند و
وجود یکدیگر را به رسمیت میشناسند»
علاوه
بر چنین خواستی، فوکو خواست دیگری هم دارد: دست یافتن به درج صفر دیوانگی
در سیر جنون. وی منظور خویش را اینطور توضیح میدهد: «زمانی که برداشت
انسان از جنون یکدست و نامتمایز بود، زمانی که مرزبندی میان عقل و جنون خود
هنوز مرزبندی نشده بود»
تاریخ
جنون تاریخ مفهوم جنون نیست، چون چنین مفهومی ازپیش وجود ندارد بلکه مفهوم
جنون خود امری تاریخی است که با تاریخ پزشکی، نهادهای درمانی و
ایدئولوژیهای اجتماعی ارتباط دارد. فوکو در این کتاب میکوشد که به مفهوم
ساختار یک معنای تاریخی بدهد.
روش
فوکو با پدیدارشناسی مخالف بود، چراکه هیچ وسیلهای برای جستوجوی معنا
از طریق فرض وجود یک ذهنیت مستقل برای معنادهی وجود ندارد. این روش با روش
هرمنوتیک نیز مخالف بود زیرا در آن تصوری از یک حقیقت نهایی و غایی که قابل
کشف باشد وجود ندارد. سرانجام با متد ساختارگرایی نیز سازش نداشت چراکه
تصورش از معنا و ذهنیت نسبتا متفرق و پراکنده است اما برای ایجاد یک الگوی
قراردادی و قانونمند برای رفتارهای انسانی کافی نیست.
تولد پزشکی بالینی «تولد
پزشکی بالینی» اثری چند لایه است که فوکو آن را با تاثیر از کتاب «سالم و
بیمار» اثر «ژرژ کانگلیم» نوشته است. این کتاب همانطور که از عنوانش کتاب
برمیآید، روایت تولد شکلی از پزشکی است که برخلاف تصور رایج به قدمت
نخستین حضور پزشکان بر بالین بیماران نیست، بلکه روایتی از چگونگی تغییر
رابطه پزشک و بیمار و شکلگیری هویت پزشک در رابطه با به وجودآمدن
درمانگاهها است. محدوده زمانیای که کتاب به آن میپردازد حوالی انقلاب
فرانسه تا سالهای نخستین قرن نوزدهم است. دورهای حدود پنجاه سال که
مهمترین تحولات پزشکی غرب در آن روی داد.
رویدادهای مهم پزشکی در این چند قرن: -تا
دوره رنسانس پزشکان تصور مغشوشی از بدن انسان و اعضای آن داشتند تا اینکه
تشریح اجساد ممکن شد. «آندره وازال» در کتاب «هفت رساله در باب ساختمان
بدن انسان» بیش از دویست خطای «جالینوس» و دیگر پزشکان یونان را درباره بدن
انسان و اعضای آن ذکر و تصحیح کرد.
-در
قرن هفدهم «ویلیام هاروی» با آزمایش در حیوانات مختلف نظام گردش خون را
کشف کرد. هاروی برخلاف کالبدشناسان که وجه ثابت و ایستای بدن را بررسی
میکردند، بیشتر به حرکت توجه داشت.
درواقع
هاروی معرف گذر از کالبدشناسی یا علم صورت و هیات ظاهر به فیزیولوژی یا
عملکردها بود، علمی که در قرن نوزدهم اساس پزشکی را تشکیل داد.
-در
قرن هجدهم با پیشرفت علم فیزیک و شیمی سازوکار بدن بهتر شناخته شد و نقش
اکسیژن در حیات انسان و گردش خون مشخص شد و پزشکان روند عمل هضم و نحوه
حرکت عضلات را شناختند. قرن هجدهم پایهگذار فیزیولوژی مدرن بود.
-با
کشف گردش خون، «ژان پکه» نظام گردش لنف را کشف کرد. با کشف گردش خون و
لنف، بنیان پزشکی بقراطی مبتنی بر اخلاط چهارگانه از هم پاشید.
-
«تامس سایدنهام» با مبنا قرار دادن فرد بیمار و بررسی علائم بالینی به
ردهبندی بیماریها پرداخت. تا اواسط قرن نوزدهم پزشکان حدود بیست هزار
بیماری را شناسایی و تعریف کردند. تا قبل از سایدنهام پزشکان به تظاهرات
بیمار توجهی نداشتند. روشهای بالینی محدود بود و به بررسی رنگ چشمها،
دهان و دندان اکتفا میشد. رسم نبود که پزشک بدن بیمار را لمس کند، ضربان
قلب را بشنود، یا کبد و معده را زیر انگشتان خود لمس کند. پزشکان بیشتر
معلومات نظری داشتند.
-در
قرن هجدهم جراحان که نسبت به پزشکان موقعیتی فرودست داشتند، اعتبار کسب
کردند. «لویی پانزدهم» آکادمی سلطنتی جراحی تاسیس کرد و جراحان امکان
گذراندن پایاننامه و اخذ درجه دکتری را پیدا کردند.
-بیمارستان به معنای مدرن کلمه در بسیاری از کشورهای اروپا ازجمله انگلستان و فرانسه، با ابتکار ارتش این کشورها به وجود آمد.
-
جنبش عقلانیت و نقد که از رنسانس همه جنبههای تفکر را در برگرفت، در
پزشکی با روندی کندتر تاثیر گذاشت و پزشکان را بهسوی روشها و دیدگاههای
نو کشاند. پزشکی از افکار جزمی گذشتگان رها شد و شکل استدلالی گرفت.
انقلاب فرانسه موانع روانی را شکست و الهه عقل را حاکم کرد. تاریخی که فوکو
در «تولد پزشکی بالینی» روایت میکند سه مرحله را در برمیگیرد: پزشکیِ
مبتنی بر ردهبندی امراض، پزشکی بالینی اولیه و پزشکی تشریحی – بالینی. در
هر یک از این مراحل ابژهها، مفاهیم، جایگاه سوژه و رابطه آن با ابژهها و
مناسبات گفتار با وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شکل خاص خود را دارد.
در
تاریخنگاریهای سنتی، توصیف پزشکی بالینی معمولاً چیزی در این حد است:
«بهرغم افقهای جدیدی که اختراع میکروسکوپ و رواج کالبدشکافی در برابر
علم پزشک گشودند، پزشکان فرد بیمار و تسکین رنجهایش را از یاد نبردند».
روش باستانشناسی فوکو بهجای تقلیل دادن پزشکی به «تسکین رنجهای فرد
بیمار» تحلیل مشخصی از زمینه پیدایش و شرایط لازم برای شکلگیری آن به دست
میدهد. بعد از انقلاب فرانسه، کمکم نوعی آگاهی سیاسی از بیماری شکل گرفت.
پزشکی از چارچوب رابطه فردی پزشک و بیمار خارج و به امری در محدوده
اجتماعی و در مقیاس کشوری تبدیل شد.
کتاب تاریخ جنون «نشر هرمس» و تولد پزشکی بالینی «نشر ماهی» با ترجمه فاطمه ولیانی به چاپ رسیده است