کد خبر: ۸۷۵۳۵
تاریخ انتشار: ۰۱:۱۰ - ۰۹ آذر ۱۳۹۴ - 2015November 30
شفا آنلاین>اجتماعی>نام یدالله صمدی با آثار نوستالژیک سینمای ایران پیوند خورده است. کارگردانی که همیشه مرز باریک و نامرئی پسند منتقدان و اقبال عام را در فیلم‌هایش رعایت کرده و توانسته به آن برسد.
 به گزارش شفا آنلاین،به نقل از سپید یدالله صمدی فعالیت سینمایی خود را با دستیاری «نصرت کریمی» در سال ۱۳۵۱ آغاز کرد و در سال ۱۳۶۳ با ساخت اولین فیلم خود، «مردی که زیاد می‌دانست»، ساخت اولین فیلم فانتزی -طنز پس از انقلاب را به نام خود سند زد و با همین فیلم برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی از سومین جشنواره فیلم فجر شد.

        یکی از مهم‌ترین مولفه‌های آثار یدالله صمدی توجه به فرهنگ بومی آذری و استفاده از داستان‌های اصیل این سرزمین است که حاصل آن را می‌توان در فیلم‌های «اتوبوس»، «ساوالان»، «دمرل» و «سارای» مشاهده کرد.

        اما عرصه فعالیت صمدی تنها در این بازه محدود نمی‌شود. فیلم «ایستگاه» یکی از اولین تریلرهای روان‌شناختی سینمای پس از انقلاب است. «ایستگاه» در سال ۶۳ به‌عنوان فیلم منتخب  آشتی برگزیده شد.

        صمدی در ادامه فعالیت‌هایش دوباره به ژانر کمدی شهری بازگشت و آثاری چون «آپارتمان شماره۱۳»، «دونفر ونصفی» و «معجزه خنده» را خلق کرد. فیلم «آپارتمان شماره ۱۳»، جایزه سیمرغ بلورین بهترین فیلم و فیلمنامه را در سال ۶۹ از جشنواره فجر کسب کرد.


        وی در طی سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰، سریال «شوق پرواز» را درباره زندگی «شهید عباس بابایی»، به سفارش بنیاد شهید و امور ایثارگران برای شبکه اول سیما کارگردانی کرد و این نخستین تجربه‌ تلویزیونی او به شمار می‌رفت که با موفقیت و استقبال چشم گیری مواجه شد.

        حالا بعد از شش سال فیلم «پدرآن دیگری» که اقتباسی از یک رمان پرفروش به همین نام است را روی پرده دارد. به این بهانه با او به گفت‌وگو پرداختیم:

  چه شد که این داستان را برای ساخت فیلم انتخاب کردید؟
        کتابی که این فیلم از روی آن ساخته شد کتاب جذابی بود با محور خانوادگی و اخلاقی و سال‌هاست در سینمای ایران فیلمی درباره این موضوع ساخته نشده است و من احساس کردم این‌روز‌ها جای همچین فیلم‌هایی در سینمای ما خالی است. نکته دیگر اینکه من خیلی این کتاب را دوست داشتم و انگیزه بالایی برای ساختش داشتم در واقع دوست داشتم این رمان را فیلم کنم. مجوز ساختش را هم ۹ سال پیش از «پرینوش صنیعی» گرفتم.

ایشان در حوزه روان‌شناسی فعالیت دارند؟
        بله همینطوراست. رمان دیگری هم دارند به نام «سهم من». هر دو رمان این نویسنده با فروش بالایی مواجه بوده. رمان «سهم من» به ۲۷ زبان دنیا و رمان «پدر آن دیگری» به ۷ زبان دنیا ترجمه شده و دفعات چاپ بالایی داشته. «پدر آن دیگری» چاپ ۲۷ را گذرانده است.

 شما برای نزدیک شدن به قصه از مشاور استفاده کردید؟
        بله یک مشاور روان‌شناس همراه فیلم بودند به نام «دکتر حاتمی» که پیوسته و در تمام مراحل کنار من بودند. از دورخوانی فیلمنامه تا مرحله ساخت.

 به نظر شما این‌نوع فیلم‌ها چقدر به استحکام خانواده یا نگاه والدین به تربیت فرزندانشان کمک می‌کند؟
       من نمی‌خواهم فیلم‌های دیگران را زیر سوال ببرم یا تکذیب و تخریب کنم. هر کس ذوق و سلیقه‌ای دارد و تماشاچی‌ها هم ذوق و سلیقه‌شان در این سال‌ها منعطف شده به فیلم‌هایی که در واقع پایان تلخ دارند و پیچیده هستند یا پایان باز دارند و بعضا قصه‌گو نیستند. به همین دلیل اگر این فیلم در شرایط کنونی که سالن‌ها خیلی کم هستند، سالنی در اختیار داشته باشند، مخاطبان بالایی خواهد داشت و اتفاقی مثبتی خواهد افتاد.

چرا که ما در همه سانس‌هایی که چه در جشنواره فجر وچه بعد از آنچه در اکران عمومی داشتیم مخاطب با رضایت سالن را ترک می‌کرد و می‌شود گفت حداکثر پنج در صد نارضایتی دیده شد. این پنج درصد هم کسانی هستند که رمان را خوانده‌اند و معتقد بودند که همه رمان در فیلم نبوده که این هم جواب دارد. اگر می‌خواستم تمام داستان را به تصویر بکشم باید از داستان کتاب یک سریال پنج-شش قسمتی می‌ساختم. اما من اصرار داشتم این کار را سینمایی بسازم. ما از مخاطبانی که این فیلم را دیده‌اند فیلم و صدا گرفتیم. عمدتا راضی سالن سینما را ترک کردند و معتقد بودند که چنین فیلم‌هایی باید بیشتر ساخته شود و حتی مواردی داشتیم که معتقد بودند همچین اتفاقاتی در خانواده‌ و بستگانمان ما افتاده و حتی مخاطبی مراجعه کرده بود و می‌گفتند عینا همچین وضعیت مشابه در فیلم را داریم که برادرم، پدرمان را همینطور صدا می‌کرد و پدرمان را تنها پدر برادرمان می‌دانست. چون پدرم به من بیشتر توجه کرده و تبعیض قائل شده مرتب مرا با برادرم مقایسه کرده و موقعیت بغرنجی را در خانواده‌شان ایجاد کرده بود حتی پیش من آماده بود و از من کمک می‌خواست من پیشنهاد دادم که به مشاور مراجعه کند.

شما چند موضوع متفاوت را در این فیلم مورد توجه قرار دادید، هم عدم توانایی یک کودک در صحبت کردن و هم مساله تبعیض بین والدین و ندانم کاری و عشق کورکورانه.
       دقیقا. یعنی کسی که به کودک پرخاش می‌کند مقصر است و آن کسی که مسخره‌اش می‌کند مقصر است یا آنکه انگ دیوانه بودن بهش می‌زند مقصر است.

پدری که آنقدر مشغله دارد که توجه چندانی به فرزندش نمی‌کند مقصر است و حرف نزدن کودک این بی‌توجهی را شدید‌تر کرده درواقع این علامت سوال بزرگ برای پدر بوجود آماده که چرا حرف نمی‌زند که این حرف نزدن معلول یکسری علت‌ هاست. بی‌توجهی باعث اختلال رفتاری در این کودک شده، چون حتی مادر که عاشق پسرش است و قربان صدقه بچه می‌رود نمی‌داند که محبت نباید فقط در زبان باشد بلکه درک مهم است. ولی وقتی عزیزجون (مادربزرگ) وارد عمل می‌شود که از صحبت‌هایش هم پیداست که سواد هم دارد و کتاب‌خوان است، که در فیلم به آن اشاره می‌شود، آن آدم بچه را درک می‌کند. این درک از صحنه ظرف شکستن شروع می‌شود.

 مادربزرگ آن‌چیزی را که ممکن است پسر در ذهنش تکرار کند را به زبان می‌آورد به نوه‌اش می‌گوید که تو خیلی هم باهوشی. خنگ نیستی این دیگران هستند که مشکل دارند در واقع به نوعی با نوه‌اش همراه و همسو می‌شود و درکش می‌کند. هیچکس در اطرافیان این بچه نیست که با او همسو شود و درکش کند نهایتا مادربزرگ است که موفق می‌شود به کودک نزدیک شود.

        درک در خانواده خیلی مهم است. خیلی از خانواده‌ها را داشتیم که این حرف من را تایید کردند که ما با اینکه یک خانواده پنج نفره هستیم اما پراکنده‌ایم. خیلی به ندرت دور هم جمع می‌شویم. جداگانه شام می‌خوریم سر یک میز نمی‌نشینیم هیچ فرصتی نیست که باهم حرف بزنیم و کار‌ها و مشکلاتمان را بگوییم. بیشتر سرگرم گوشی‌های موبایلمان هستیم. بیشتر غرق در تکنولوژی هستیم و غرق در مسائل و مصائبمان. این حرف‌ها را من از خیلی‌ها شنیده‌ام و یک امر متداول است. نمی‌گویم تکنولوژی بد است. با زمان پیش رفتن لازم است ولی ما در تکنولوژی غرق شدیم و این طوفان و سیل ما را با خودش می‌برد و از خانواده و عشقمان دور می‌کند وما را نسبت به فرزندانمان بی‌تفاوت می‌کند و این قشنگ نیست.

        یک مثالی را من یک جای دیگر هم آورده‌ام، از سینما مثال زدم. وقتی در گذشته خانواده‌ها هر چند وقت یکبار می‌خواستند به سینما بروند یک نیمچه مراسمی داشتند. در آن دوران ما لباس خوبمان را می‌پوشیدیم و باهم به سینما می‌رفتیم بلیت سینما می‌خریدیم فیلم را باهم می‌دیدم و بعد از خوردن شام باهم به خانه برمی‌گشتیم و یک موضوع مشترک برای حرف زدن و بحث کردن داشتیم این فیلم موافق و مخالف داشت و ممکن بود ساعت‌ها درباره این فیلم اظهارنظر و بحث کنیم و کارمان به شوخی و جنگ و جدل لفظی می‌کشید.

همین باعث می‌شد خانواده دور هم جمع شوند و این اتفاق قشنگی بود. حتی آن جنگ و جدل لفظی هم شیرین بود چون بعدش لاجرم آشتی بود و این آشتی قشنگ بود. اما الان همه چیز جدا و منفک شده، همه جدا به سینما می‌روند. دختر یا پسر خانواده با دوستان خودش قرار می‌گذارد و به سینما می‌رود. خیلی از خانواده‌ها هر چند کنار هم زندگی می‌کنند اما از هم منفک هستند و نیازهایی که بهم پیدا می‌کنند بیشتر نیاز مالی است تا به درد هم گوش بدهند. این مثالی که من زدم در مورد خانواده‌های معمولی است. ماجرا در خانواده‌های مسئله‌دار بغرنج‌تر است.

در خانواده‌های مشکل‌دار این توجه نکردن به کودک فجایعی را به بار می‌آورد که این‌روز‌ها خبر‌هایش را در صفحات حوادث روزنامه ‌ها می‌خوانیم. آن قاتل و خلاف‌کار از آسمان نیفتاده است. بچگی خوبی نداشته و در شرایط نامناسب رشد کرده است. با عقده‌های بسیار زیاد و تلنبار شده رشد کرده. خانواده نا‌امن کودکی را تحویل جامعه می‌دهد که برای دنیا خطرناک است. به همین دلیل به خانواده‌ها توصیه می‌کنم حتما به دیدن این فیلم بروند من هیچکدام از فیلم‌هایم را توصیه نمی‌کنم اما امروز این مسائل گریبان‌گیرمان است و آینده‌ ‌خوبی در انتظارمان نیست. اگر با فرزندانمان آشتی نکنیم و به مشکلات توجه نکنیم تبعات بدی در انتظارمان خواهد بود.
مطالب مرتبط
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: