شفا آنلاین>اجتماعی>سالهاست گردشگرانی که برای تفریح و دیدن مناظر زیبای دشت و جنگل و روستاهای اطراف شهر بروجرد به این منطقه سفر میکنند او را میشناسند.
به گزارش
شفا آنلاین،24 سال است که جواد قریب بدون چشمداشت مالی عطر پاکیزگی بر طبیعت می افشاند
مرد چکمه پوشی که کلاه بر سر گذاشته و دستکش به دست دارد و سوار
بر موتور قدیمیاش در دشت و طبیعت سروقت زبالهها میرود. محل کار او با
دیگران فرق میکند، تنها خودش هست و خودش، در دو شیفت کار میکند و حقوقی
دریافت نمیکند.
24 سال است که محل کارش،
طبیعت و روستاهای دورافتاده است،
بدون هیچ دستمزدی خودش را وقف طبیعت کرده تا خاک، این امانت بزرگی الهی را
از زباله پاکسازی کند و جانی دوباره به تن رنجور گیاهان دهد. جواد قریب
همیار طبیعت در 61 سالگی هنوز هم با شور و حال جوانی به تنهایی به روستاهای
دور دست بروجرد میرود و یک تنه زبالههای رها شده در دشت و صحرا را در
کیسههایی که همراه دارد، جمع میکند.
زبالههایی که پس از خوشگذرانی و طبیعت گردی در ایام تعطیل توسط
خانوادهها در طبیعت رها شده و راه تنفس گیاهان و درختان را بسته و
رودخانههای جاری و زلال را به گنداب تبدیل کرده، با دستان این دوستدار
طبیعت برداشته میشوند.
او با همان سادگی و پاکی مخصوص مردم استان لرستان از سالهایی گفت که در
داروخانه نسخه پیچی میکرد و از همان زمان اهمیت دادن به تمیزی باعث شهرت
داروخانهای شده بود که او در آنجا کار میکرد. این دوستدار طبیعت پس از
بازنشستگی سالهاست که طبیعت زیبا را از وجود زبالهها پاک میکند و آرزویش
داشتن زمینی بدون زباله است. او زمین را امانتی در دست انسان میداند و
میخواهد که این امانت همیشه پاکیزه باشد.
تربیت در دامن هنر
ضرباهنگ چکش پدر که نقش هنر را روی صفحات مسی ترسیم میکرد 19 سال است که
خاموش شده است اما صدای آن با دل و جانش عجین شده است. هنر را در دامن
غلامرضا قریب آموخت. مردی که هنر قلمزنی او در بروجرد زبانزد بود و برادر
کوچکتر این روزها راه پدر را ادامه میدهد. جواد قریب از روزهایی که هنر را
نزد پدر آموخت اینگونه میگوید: دو برادر و یک خواهر دارم و زمانی که چشم
باز کردم صدای چکش پدر روی صفحات مسی زیباترین موسیقی ای بود که میشنیدم.
وقتی بزرگتر شدم هر روز به کارگاه پدر میرفتم و ساعتها به هنر او نگاه
میکردم.
خانه ما به لطف مادر مهربان و کدبانو همیشه تمیز و مرتب بود و
وقتی پدر از کارگاه به خانه بازمیگشت همه کنار سفره مینشستیم و پدر ما را
نصیحت میکرد. آن سالها بسیاری از بستگان ما در داروخانه کار میکردند به
طوری که در سه داروخانه شهر بروجرد همه کارکنان با هم نسبت فامیلی داشتند.
وقتی بزرگتر شدم به دلیل اینکه علاقه زیادی به قلمزنی نداشتم با توصیه
داییام به داروخانه رفتم و دوره پیچیدن نسخه را به صورت تجربی آموختم و به
عنوان نسخه پیچ در داروخانه مشغول به کار شدم. سال 1350 در بروجرد سه
داروخانه وجود داشت و من تنها کسی بودم که میتوانستم خط همه پزشکان شهر را
بخوانم و داروهایی را که نوشته بودند به بیمار بدهم. سالها در داروخانه
شاگردی کردم و در همه روزها و ایام تعطیلات نیز در داروخانه کار میکردم.
برادر کوچکترم راه پدر را ادامه داد و هنر قلمزنی او این روزها بسیار چشم
نواز است.
بعد از آموختن اصول نسخه پیچی نزد استاد کارم هر روز به شوق دادن دارو به
بیماران به داروخانه میرفتم و قبل از شروع کار نیز داروخانه را تمیز
میکردم. علاقهام به تمیزی ریشه در تربیت خانوادگی دارد و داروخانهای که
من در آنجا کار میکردم تمیزترین داروخانه شهر بود.
آن سالها در بسیاری
خانهها و مغازهها شیرآب وجود نداشت زمستانها با شکستن یخ حوض میدان
رازان با سطل آب برمی داشتم و کف داروخانه را میشستم و همه جا را تمیز
میکردم. پاکیزه و مرتب بودن هنر است و من با همه وجود آن را درک کردهام.
سالهایی که در داروخانه مشغول به کار بودم گاهی اوقات همراه با خانواده یا
دوستانم به طبیعت میرفتیم و شنیدن صدای پرندهها و آبشار و دیدن طبیعت
سرسبز زیبا بهترین لحظاتی بود که سپری کردهام اما وقتی چشمانم به
زبالههایی که گردشگران و مسافران در طبیعت رها کرده بودند میافتاد دلم
میگرفت.
بعد از بازنشستگی تصمیم گرفتم آستینها را بالا بزنم و برای
پاکیزه کردن طبیعت سرسبزی که زبالههای رها شده در آن چهره زیبایش را تغییر
داده بود دست به کار شوم. روزهای اول از پارکها و مناطق گردشگری اطراف
بروجرد آغاز کردم و پس از آن سراغ روستاهای توریستی و مناطق سرسبز و دیدنی
باغ فدک، مسیر گلدشت، سراب کرتول، بیشه دورود و آبشار زیبای آن رفتم و
زبالههای رها شده در آن را جمعآوری کردم.
همیار بیادعای طبیعت
سالهاست که ردپای او در بسیاری از مناطق جنگلی و دشتهای سرسبز استان
لرستان دیده میشود. مردی که صبح زود سوار بر موتور قدیمی برای نجات طبیعت
از خانه بیرون میآید و با غروب آفتاب کنار جاده در انتظار خودرویی است که
کیسههای پر از زباله را به شهر منتقل کند. میگوید شبها به شوق دیدن
دوباره خورشید و رفتن به دل طبیعت برای جمع کردن زباله خواب به چشمانش
نمیرود و برای رسیدن صبحی دیگر ثانیه شماری میکند.
جواد قریب همیار
بیادعای محیط زیست عاشق طبیعت است. میگوید برای مسافرت به هر نقطه از
ایران سفر کرده و از جمعآوری زبالههای رها شده در طبیعت دست برنداشته است
زیرا می گوید همه جای ایران سرای من است. هر روز صبح زود نان و پنیر
را در بقچهای میگذارم و سوار بر موتور راهی جنگل و دشت میشوم. بعد از
خوردن صبحانه کیسه مخصوص جمعآوری زباله را در دست میگیرم و تا غروب آفتاب
زبالههای رها شده در آنجا را جمعآوری میکنم. گاهی اوقات در مکانهای
گردشگری بیش از 50 کیسه زباله جمع میکنم و کنار جاده قرار میدهم تا آنها
را با کمک دهیاریها یا کرایه کردن ماشین به شهر ببرم.
در این سالها بسیاری
از مردم از نزدیک کار مرا دیدهاند و از من خواستهاند تا با اعلام
فراخوان از همه آنها برای جمعآوری زبالهها کمک بگیرم. امسال برای روز
تاسوعا و عاشورا فراخوان دادم و باور نمیکردم با استقبال زیاد مردم مواجه
شوم. در میان آنها زنی بود که همراه با کودک خردسالش آمده بود و میگفت من
هم باید در پاک کردن محیط زندگیام سهم داشته باشم.
بارها هنگام جمعآوری
زبالهها با گردشگران خارجی مواجه شدم و آنها وقتی متوجه میشدند سالهاست
که این کار را انجام میدهم از من میخواستند تا با آنها عکسی به یادگار
بگیرم. بسیاری از مسئولان ادارات مختلف شهر مرا میشناسند زیرا اگر در
مناطقی که مشغول جمعآوری زباله هستم با ترکیدگی لوله آب یا گاز و خراب
بودن جاده و شکستن تابلوهای راهنمایی و رانندگی مواجه شوم بلافاصله موضوع
را به آنها اطلاع میدهم.
قریب دشمن بزرگ طبیعت را ظروف پلاستیکی عنوان میکند و میگوید: تغییر در
سبک زندگی و استفاده بیش از حد از ظروف پلاستیکی باعث شده است آسیب زیادی
به طبیعت وارد شود. بیشترین زبالههایی که در مناطق گردشگری جمعآوری
میکنم ظروف پلاستیکی هستند. در گذشته که ظروف پلاستیکی وجود نداشت
خانوادهها وقتی به دشت و جنگل میآمدند در همان ظروفی که در خانه از آن
استفاده میکردند غذا میخوردند و محیط زیست کمتر آلوده میشد اما امروزه
ظروف پلاستیکی جایگزین شده است و خانوادهها پس از استفاده از این ظروف
آنها را در طبیعت رها میکنند.
پلاستیک عامل اصلی نابودی طبیعت است زیرا
تجزیه آن بیش ازدو قرن طول میکشد. در این سالها خاطرات تلخ و شیرین
بسیاری برای او اتفاق افتاده است اما همیشه با لبخند از آنها یاد میکند.
روزی که در سرمای شدید زمستان هنگام جمعآوری زباله به داخل رودخانه افتاد و
بشدت سرما خورد. میگوید چند سال قبل در فصل زمستان برای جمعآوری زباله
به حاشیه رودخانه سراب کرتول رفتم وقتی میخواستم زبالهای را از زیر
برفهای اطراف یک درخت بیرون بکشم پایم سر خورد و داخل رودخانه افتادم. به
هر سختی بود خود را بیرون کشیدم و سوار بر ماشین به خانه بازگشتم. سرمای
شدیدی خورده بودم و 4 روز نتوانستم از خانه خارج شوم.
آرزویی برای زمین
تنها آرزویش داشتن طبیعت سرسبز بدون زباله است. میگوید به تنهایی
نمیتواند همه دشت و جنگل سرسبز استان لرستان را از وجود زبالهها پاکسازی
کند و این کار نیازمند فرهنگسازی است. در این راه چند سالی همسر و فرزندانش
او را همراهی کردهاند و روزهای جمعه همراه با یک گروه کوهنوردی برای
پاکسازی مناطق کوهستانی و سرسبز همراه میشوند. «هفته گذشته نیز همراه با
یک گروه 35 نفره با تهیه مقداری گندم و نان خشک به تالاب دالان رفتیم و پس
از پاکسازی این تالاب به پرندگان مهاجر غذا دادیم. بسیاری از مردم آگاهی
ندارند که رها کردن زباله در طبیعت چه آسیبی به محیط زیست وارد میکند.
باید این فرهنگسازی برای تمیز نگه داشتن این امانت انجام گیرد تا نسل
آینده از داشتن طبیعت سرسبز و پاکیزه محروم نشوند.»ایران