به گفته سارا تبود، در کشورهایی مانند سوئد، سیاستهای سخاوتمندانه کار-خانواده به زنان انتخابهای بیشتری در محیطهای حقوقبده سنتی میدهد. در نتیجه زنی که به دنبال ایجاد تعادل بهتر بین خانواده و کارش است، بیشتر احتمال دارد در همان شغلی بماند که پیش از بچهدارشدن به آن اشتغال داشت.
در چنین شرایطی او مجبور نخواهد بود تغییرشغل دهد یا به خوداشتغالی روی بیاورد. با این حال، در کشوری مانند ایالات متحده که سیاستهای دوستدار خانواده نادر است و از کارمندان انتظار میرود بیش از ساعتهای مقرر سر کار خود بمانند، درصد بیشتری از زنان، کارهای حقوقبگیر و دستمزدبگیر را رها کرده و به دنبال خوداشتغالی هستند.
بنابراین در کشوری مانند سوئد و جایی که زنان خوداشتغال کمتری هستند، زمانی که زنان خود تجارتی را شروع میکنند، تجارت آنها بیشتر شبیه تجارتهای همتایان مرد است؛ بنابراین این زنان به دنبال رشد بیشتر در تجارت تازه شروع شده هستند، کارمندان بیشتری استخدام میکنند و بیشتر احتمال دارد به اقتصاد کشور خود نوآوری ارائه دهند.
در واقع فلسفه موجود در پس آغاز یک تجارت و کارآفرینی زمانی که زنان حق انتخاب دارند، کاملا متفاوت است. این موضوع توضیح میدهد چرا بخش کمتری از تجارتهای زنان درآمد بالاتر و اشتغالزایی ایجاد میکند.
به گفته تبود، در اقتصاد باید به دنبال دستاوردها و درآمدهای درازمدت بود و چنانچه زنی کارش را ترک کند تا تجارت و کار کوچکی را شروع کند، اغلب خواهد توانست بین کار و خانوادهاش تعادل برقرار کند اما در درازمدت دستاوردهایش ثبات کمتری خواهد داشت. در واقع تجارتها و کارهای کوچک از لحاظ مالی خطرپذیر هستند و چنین کارآفرینیهای کوچکی نوع شمشیر دولبه خواهند بود.
زمانی که زنی احساس کند این انتخاب را دارد که در شغل خود باقی بماند یا تجارت و کار خود را شروع کند چون چیز جدیدی دارد که به بازار ارائه دهد، انتخاب او واقعی و درست خواهد بود اما چنانچه وی از سر اجبار کار خود را ترک و کارآفرینی کند، این انتخاب درست نیست.
ارائه انتخابهای بیشتر به افراد در درازمدت توسط دوبتها برای همه و از جمله کارفرمایان کارآمد خواهد بود.
این پژوهش در Administrative Science Quarterly منتشر شده است.