معين که در سن 31 سالگي به رياست دانشگاه شيراز رسيد و بعد بلافاصله به نمايندگي مردم شيراز وارد مجلس شد و بعد از سه دوره نمايندگي تبديل به يکي از پرحاشيه ترين وزيران کابينه محمد خاتمي شد.
شش سال سکان دار وزارت علوم در بحراني ترين شرايط اجتماعي بود و تنش هاي زيادي را پشت سر گذاشت.
او در
حال حاضر عطاي قدرت و سياست را به لقاي اش بخشيده و به قول خودش غرق در
کارهاي تحقيقاتي شده، او موسس مرکز تحقيقات در مرکز طبي اطفال و رييس انجمن
آلرژي هم هست و يک بار هم شانس خود را براي رياست جمهوري امتحان کرد. هر
چند او خودش را هميشه يک پزشک و دانشگاهي مي داند و دوست دارد يک پزشک
شناخته شود ولي نمي توان او را سواي از زندگي شلوغ سياسي اش ديد مصطفي معين
با صبر و حوصله پاسخ گوي ما بود.
طبابت براي کودکان، بايد دنياي شيرين و در عين حال تلخي باشد!
بله
کاملا. شما با يک گروه پاک و بيگناه ودرعين حال بيپناه طرفيد و به
همان نسبت که درد کشيدن و مريضيشان سخت و تلخ است. دنياي پاکي دارند،
بچهها کوچک شده آدم بزرگها نيستند و دنياي خاص خودشان را دارند. در
مجموع، کار با کودکان جنبههاي انساني و لطيف بيشتري دارد.
چرا تخصص کودک را انتخاب کرديد؟ شما بنيان گذار مرکز تحقيقات ايمونولوژي، آسم و آلرژي هم هستيد.
خيلي
بچهها را دوست دارم، کار با بچهها يک حس خاصي دارد. وقتي بچهاي را
درمان ميکنيد آرامش وجدان پيدا ميکنيد، ازنظر معنوي ارضا ميشويدو احساس
آرامش روحي ميکنيد. متاسفانه قربانيان اصلي آسم و آلرژيها نيز کودکان و
نوجوانان هستند.
بين دنياي پاک کودکان و دنياي هزار رنگ سياست تناقض عميقي وجود دارد، چطور شد که وارد سياست شديد؟
زندگي
من و تقديرم هميشه مملو از همين تناقضهاوپارادوکسهابوده، بين تخصص
بيماريهاي اطفال و عشق به کودکان و سياست قطعا اين تناقض وجود دارد.
در
مسير کلي زندگي من از اين گونه تناقضها وجود دارد، من هميشه کار دانشگاهي و
پژوهش و تدريس را دوست داشتم ولي زماني که احساس مسووليت کردم و شرايطش
پيش آمد، وارد سياست شدم و نتوانستم نسبت به وضع جامعه بيتفاوت باشم ولي
هميشه سعي کردم به همان دنياي پاک کودکان که شما به آن اشاره کرديد، در
دنياي سياست هم متعهد بمانم؛ يعني سياستي اخلاقي، پاک و بيآلايش که درخدمت
مردم و به ويژه کودکان، نوجوانان و جوانان باشد، در خدمت پيشبرد علم براي
رشدورفاه جامعه باشد.
به نظر شما سياست پاک هم داريم؟
بله، ميتوانيم داشته باشيم. يک هدف مطلوب و ايده آل است.
فقط يک ايده آل ذهني است يا ميتواند مصداق واقعي هم داشته باشد؟
هيچ
چيز غير ممکن نيست، هرچند در شرايط موجود سياست پاک وايده آل نداريم، ولي
امکان دارد که داشته باشيم.
من هميشه معتقدم که در سياست هدف نيست،
وسيلهاي است براي اداره با کيفيت و تدبير يک مملکت تا مردم از يک زندگي
آسوده و اخلاقي برخوردارشوند، سياست ميتواند يک هدف پاک و متعالي داشته
باشد، ولي خودش في نفسه يک وسيله است، بستگي دارد شما در چه جهتي از آن
استفاده کنيد. اگر سياست در قدرت خلاصه شود وخودش تبديل به هدف شود، طبيعي
است به انحراف کشيده ميشود و به شدت آسيب پذير ميشود.
شما دوست داريد بيشتر يک سياستمدار شناخته شويد يا يک پزشک؟
دوست
دارم بيشتر يک انسان باشم، انساني که نسبت به همنوعانش احساس مسووليت
ميکند ودوست دارد به مسئوليتهاي اجتماعي و اخلاقي و خدمت به مردم پايبند
باشد. چون پزشکان از جايگاه مقبولي در جامعه برخوردارند ميتوانند در اين
مسير مثمر ثمر باشند.
شما بيشتر بهعنوان يک سياستمدار شناخته ميشويد و بعد پزشک، سياست به شما کمک کرد تا به اين هدف برسيد يا طبابت؟
من
در درجه اول بيشتر بهعنوان يک استاد دانشگاه و پزشک شناخته شدم وبعد وارد
دنياي سياست شدم. وقتي وارد سياست شدم استاد دانشگاه شيرازبودم و هميشه
بيشتر يک چهره دانشگاهي بودم وبعد يک سياستمدار. من از دانشگاه وارد سياست
شدم و سياست وسيله پيشرفت من نبود.
با تجربه امروزتان، تعلق قلبيتان سياست است يا پزشکي؟
هيچوقت تعلق دروني من در وهله اول سياست نبود و هميشه خودم را يک دانشگاهي و پزشک ميدانم. حتي زماني که سنگينترين کارهاي اجرايي هم به عهدهام بود اين حس دروني در من وجود داشت، به دليل گرفتاريهاي زيادي که داشتم شايد اين شعله کم سو شد ولي هيچوقت خاموش نشد.
ده سالي که وزير بوديد، کار طبابت نميکرديد؟
طبابت
نميکردم، کار تدريس و دانشگاه را بهطور محدودي داشتم، ولي در طبابت يک
وقفه ده ساله داشتم. به نظر من کار طبابت به دليل حساسيتهايي که دارد،
احتياج به تمرکز خاصي دارد ووقتي شما درگير کارهاي اجرايي ميشويد، زمان و
تمرکز براي طبابت نداريد.
در
آستانه قرن 21 دو کنفرانس بزرگ و معتبر بين المللي در پاريس و
مجارستان در سالهاي1998و 1999 برگزار شد با نگاه و تاکيد بر مسووليت
اجتماعي دانشگاه و دانشگاهيان. محور اصلي اين کنفرانسها اين بود که رسالت
دانشگاه فقط محدود به آموزش، پژوهش و تربيت دانشجو نيست و آنها در قبال
جامعه وظيفه دارند.
من هم در يک مقطعي از زندگيام درقبال نيازي که در
جامعهام بود، پيدرپي مسئوليت پذيرفتم و فکر ميکردم اگر اين کارها را با
طبابت همزمان انجام دهم، يکي از آنها لطمه ميخورد. من هيچوقت به کار
بعضي از دوستان اعتقاد نداشتم و ندارم که هم زمان چند شغل و مقام اجرايي
سنگين در حد وزارت يا معاونت وزير را ميپذيرند و در کنار آن طبابت هم
ميکنند، قطعا هر دو لطمه ميخورد ولي آن چيزي که لطمه بيشتري ميخورد، کار
اجرايي و حقوق جامعه است.
شايد کساني که اين کار را ميکنند مدعي باشند توانايي هماهنگي اين چند شغله بودن را در کنار طبابت دارند؟
به
نظر من اينها قابل جمع نيست. من زماني که وزير بودم به معاونانم تاکيد
ميکردم که حتي تدريسشان را محدود به يک درس دو واحدي کنند و ميگفتم که
اگر خودشان را درگير تدريس زياد يا طبابت و مطب کنند، به هر دو کار لطمه
ميزنند. به نظر من بهترين سيستم همان تمام وقت بودن مسئولان اجرايي و
نيز اعضاي هيات علمي است.
من ده سال در دانشگاه پهلوي شيراز درس خواندم و آن زمان تمام استادهايمان تمام وقت بودند، يعني
به
صورت تمام وقت در خدمت دانشگاه و دانشجويان بودند و مطب هم نداشتند. استاد
در تمام ساعات در دسترس دانشجو بود و اين بهترين سيستم دانشگاهي است که
وجود دارد.
چرا بيشتر جنبههاي زندگي سياسي شما شناخته شده است تا زندگي علمي و شخصيتتان؟
ما
يک جامعه سياست زدهايم، دانشگاه و دانشجو هم دچار همين معضلاند. به جاي
اينکه علم هدف باشد، سياست تبديل به هدف شده. سياست و قدرت مترادف هم شدند،
ولي سياست بايد فقط يک وسيله باشد. لذا سابقه و عملکرد و حتي موفقيتهاي
علمي تحت الشعاع مسايل و مسئوليتهاي سياسيتان قرار ميگيرد.
يعني براي خود شما سياست وسيله بوده؟
هميشه
تلاشم اين بوده که سياست را فقط يک وسيله ببينم، به نظر من خيلي نگاه پستي
است که سياست را راهي براي رسيدن به قدرت ببينيم، حتي علم هم هدف نيست
واينها همه بايد در خدمت انسان باشد، براي رسيدن به کمال انسانيت باشد.
خودتان را که ارزيابي ميکنيد، فکر ميکنيد چقدر به اين هدف رسيدهايد؟
همه چيز نسبي است، هميشه نهايت تلاشم را کردم، چه زماني که مسووليت و مقام اجرايي داشتم چه بعدها، هميشه تلاشم را کردم. از سالي که از دولت آقاي خاتمي در سال 1382 بيرون آمدم چندين سازمان غير دولتي تاسيس کردم که بلکه در جهت نيل به همان ايدهآلها کمکي کرده باشم و با تاسيس اين نهادها براي آموزش و رشد فرهنگي مردم کاري بکنم. من به اين تجربه رسيدم که آموزشهاي همگاني و فعاليت در همين نهادهاي علمي و اجتماعي است که ميتواند به تقويت زير ساختهاي فرهنگي يک جامعه کمک کند و براساس همين تجربه است که اکنون به جاي کارهاي اجرايي و دولتي بيشتر در عرصه عمومي وقت ميگذارم.
به زندگي شخصيتان برگرديم، در يک مصاحبهاي خواندم که شما گفتيد خاطرههاي دو سالگيتان را يادتان هست، واقعاً يادتان مانده؟
بله من از دوسه سالگي به بعدم را به ياد ميآورم.
مثلاً
يادم هست که با خالهام خيلي مأنوس بودم. هنوز يادم هست وقتي پدر و مادرم
در سفر بودند، خالهام بود که مرا در بغل گرفته و قدم ميزد تا بيتابي
نکنم. حتي خوابهايي راکه در آن زمان ديدهام هم به ياد دارم.
شما چطور يادتان هست در سه سالگي چه خوابي ديدهايد؟
خاطره همواره به يادماندني است.
بهعنوان يک پزشک متخصص اطفال، اين حافظه طبيعي است؟
خيلي عادي و رايج نيست ولي نادر و غيرعادي هم نيست. به شرايط خانوادگي و ارثي و محيطي بستگي دارد.
خانواده خودتان چطور بود؟ شلوغ يا خلوت؟
ما جمعاً شش نفر بوديم. سه پسر، سه دختر. من فرزند دوم بودم. من اهل مطالعه بودم.
از
زماني که مدرسه ميرفتم، اطلاعات کودکان را منظم ميخواندم. کيهان بچهها
را هم همينطور. از اوائل دبيرستانهم جزو دانش آموزان سياستمدار و فعال
ازنظر ديني محسوب ميشدم.
خانواده
ما يک خانواده متوسط بود با يک فضاي تربيتي سياسي- ديني. شهر ما (نجف
آباد) هم که ميدانيد از يک فرهنگ اصيل اجتماعي و ديني برخوردار است. مردمي
متدين و زحمتکش دارد. پدرم يک فرد خودساخته بود که سه ويژگي بارز داشت:
يکي جوانمردي و خيرخواهي، يکي شجاعت و رک گويي و ديگري هم تلاش و پرکاري،
پدر بزرگ مادريام هم يک روحاني مجتهد و بسيار فاضلي بود که به من علاقه
زيادي داشت و جامع المقدمات را پيش او خواندم.
در چندسالگي؟
در سن مدرسه، دبستان بودم.
سنگين نبود؟
همهاش
را که نخوانديم. صرف مير را بيشتر خواندم. او هم جامع المقدمات به من درس
ميداد و هم خوشنويسي، يادم هست يکي از شعرهايي که معمولا سرمشق من بود،
اين بود «قلم گفتا که من شاه جهانم، قلمزن را به دولت ميرسانم» ازنظر
جنبههاي اخلاقي، آموزشي و اجتماعي در من تأثير زيادي گذاشت، ايشان در شهر
روحاني شناخته شدهاي بود حتي بزرگان شهر نسبت به ايشان احترام خاصي قائل
بودند.
بچه درسخواني بوديد؟
شاگرد خوبي بودم
تشويق ميشديد يا خودتان درس ميخوانديد؟
نه،
تشويق خاصي نبود، من فکر ميکردم وظيفهام درس خواندن است. پدرم دوست داشت
ما درس بخوانيم و اگر تشويقي هم بود در حد کلامي وخيلي مختصر. ولي من خودم
درس را دوست داشتم و بيشتر وقتم را درس ميخواندم.
تمام بچههاي خانواده اهل و درس و دانشگاه بودند؟
همه ما شش نفر دانشگاه رفتيم و درس
خوانديم.
هيچ کدامتان ادامه دهنده راه پدربزرگ نشديد و به حوزه نرفتيد؟
پدر و مادرم هيچوقت به ما چيزي را تحميل نکردند و ما انتخاب خودمان بود و خب بچهها هيچ کدام به اين راه علاقهاي نشان ندادند.
اما همان علاقه و دلبستگي بود که باعث شد من در سن دبيرستان وارد مبارزات سياسي شدم.
به نظر شما قابل جمع است، دانش آموز سياستمدار؟
اين
حس من از همان فضاي خانوادگي شروع شد. از پدرم که سياسي بود تا کل فضاي
خانواده. ارتباط خانوادگي ما با آقاي منتظري، آقاي ايزدي و سياسيون نجف
آباد بيتأثير نبود. در مدرسه و شهر هم فعاليت سياسي داشتيم.
ما
بيشتر سقوط شاه را ميخواستيم و اينکه فضاي جامعه، فضاي آزادتري باشد. چون
ما همان زمان احساس خفقان ميکرديم. در آن زمان حتي اسم بردن از شاه و
ملاحظات خاص خودش را داشت. يادم هست سال اول دبيرستان، کتاب غربزدگي مرحوم
آل احمد را ميخوانديم و سر کلاس بحث ميکرديم.
در همان نجفآباد مدرسه ميرفتيد؟ چه کتابهايي مطالعه ميکرديد؟
تا سال پنجم دبيرستان را در نجفآباد خواندم و سال ششم را رفتم دبيرستان سعدي اصفهان. هميشهبه رشته طبيعي يا تجربي علاقهمند بودم.
اولين کتابهايي را که يادم ميآيد، داستانهاي شاهنامه بود. رستم و سهراب. در مراحل بعد غربزدگي و سرگذشت فلسطين يا کارنامه سياه استعمار آقاي هاشمي رفسنجاني و بعد هم کتاب حکومت اسلامي امام خميني را خواندم، از اوايل دبيرستان سياسيتر شده بودم.
فعاليتهاي ديگري هم داشتيد يا صرفاً مطالعه ميکرديد؟
ردوبدل
کردن اعلاميه و کتاب را از دبيرستان شروع کرديم. اولين حضورم در اجتماعات و
تظاهرات سياسي در سال ?? بود. نجفآباد شهري سياسي و انقلابي بود، بعد از
دستگيري حضرت امام، مغازهها را بستند و همه در مسجد بزرگ شهر، اجتماع
کردند، من هم حضور داشتم که در اعتراض به آن واقعه طومار مينوشتند.
در ميان اينهمه فعاليت سياسي، علاقه به رشته طبيعي چگونه به وجود آمد؟
من
از اول نسبت به مظاهر طبيعت مثل وضعيت ابرها و برف و باران، کوهها و
ستارگان آسمان و يا حيوانات و گياهان علاقهمند بودم اما پدرم علاقهمند
بودند که بروم مهندسي.
نميگفتند برويد حوزه؟
نه.
پدرم در عين اينکه از سواد ابتدايي برخوردار بود، منتها بسيار روشن بود.
در يککلام روشنفکر بود. نه او مرا تشويق کرد که حتماً تحصيلات عاليه را طي
کنم.
پدربزرگ مادريتان چطور؟
ايشان دوست داشت من هم لباس خودش شوم اما اصرار زيادي نکرد. به من خيلي محبت داشت، ولي سعي داشت با تشويق مرا به سمت حوزه هدايت کند.
و شما هدايت نشديد؟
خير با تأکيد پدرم رفتم رشته رياضي.
چرا اينتأکيدرا داشتند؟
ميگفتند
به مهندس نياز بيشتري هست و مؤثرتر از دکتر است. رفتم رياضي، بااينکه
جبرم بد نبود و خوب بود، منتها ديدم واقعاً بهحساب و هندسه علاقهاي
ندارم. مدير خشني داشتيم - خدا رحمتش کند - جرات نميکردم بروم به او
درخواست تغيير رشته بدهم. با دبير رياضيام که مشورت کردم قرار شد که با
مدير صحبت کند که برگردم طبيعي. بعد رفتم اصفهان دبيرستان سعدي.
چرا اصفهان؟
احساس
ميکردم فضا برايم تنگ است. هم به لحاظ علمي و هم به لحاظ سياسي و
اجتماعي. در همان زمانهم که در نجفآباد بودم با اصفهان ارتباط نزديک
داشتم. حتي براي کلاس زبان به انجمن ايران و امريکا در اصفهان ميرفتم.
براي خريد کتابهاي انقلابي يا گرفتن اعلاميه و اينها هم به اصفهان
ميرفتم. دبيرستان سعدي هم دبيرستان خوبي بود. جايي بود که مرحوم شهيد
بهشتي و مرحوم دکتر نوربخش هم همانجا تحصيلکرده بودند. من يک سال بيشتر
نبودم ولي وضع خوبي داشتم.
با خانواده آمديد به اصفهان؟
نه. تنها.
نترسيديد که تنهايي رفتيد شهر غريب؟
با
پسرعمويم باهم رفتيم. منزلي در همان نزديکيهاي مدرسه اجاره کرديم. باهم
خانهايهايمان خيلي فعال بوديم. ورزش زياد ميکردم. در واليبال حرفهاي
بودم. کوهنوردي هم ميرفتم. شنا و فوتبال و پينگپنگ و دوچرخهسواري هم
ميکردم. با دمبل کار ميکردم.
اهل شيطنت بوديد؟ تلقي شخصي من اين است که خيلي مظلوميد.
نه
زياد شيطنت نميکردم. در مدرسه و خانواده بيشتر نقش «داور» را پيداکرده
بودم. پدر و مادرم و بچهها قبولم داشتند. شيطان نبودم. ولي ساکت هم نه.
زندگي مرفهي در کودکي داشتيد؟
نه هيچوقت زندگي مرفهي نداشتم. متوسط رو به پايين.
پدرتان چه شغلي داشتند؟
پدر
من فرد بسيار خودساختهاي بود. پرتلاش، جدي و جوانمرد بود. زماني شاگرد
نانوايي بود و بعد شاگرد قنادي شد و زماني هم خودش قنادي داشت، در مقطعي هم
کار توليد فرش ميکرد و بعد هم به کشاورزي مشغول شد، هميشه در حال تلاش و
فعاليت بود.
فکر ميکنيد تأثيرگذارترين فرد زندگيتان چه کسي است؟
در درجه اول پدرم. توکل و ايمانش به خدا، روحيه جوانمردي، تلاش خستگيناپذيرش و عاطفه و مهربانياش
نفر
بعدي مادرم بودند، ازنظر تعبد، دائمالذکر بودن و مطالعه زيادي که داشتند
خيلي روي من تأثير داشت. مادرم بسيار متعبد و درعينحال روشنفکر بود. پدر
مادرم حاجآقا شريف روحاني از مجتهدهاي معروف شهر بودند. من پسر بزرگ
خانواده بودم و رابطه عاطفي قوي با پدربزرگم داشتم، ولي خب درنهايت من به
حوزه رفتن علاقهاي نداشتم که شايد به دليل شرايط و محدوديتهاي آن زمان
بود.
بچههاي خودتانهم اجازه اين انتخاب را داشتند يا شما دوست داشتيد پزشکي بخوانند؟
من
هيچوقت هيچ رشتهاي را به بچهها تحميل نکردم. من دو پسر و يک دختردارم و
هيچکدام پزشکي نخواندند. پسرم در دانشگاه الکترونيک خواند و در حال حاضر
دانشجوي دکتراي نانو تکنولوژي است، پسر دومم عمران صنعتي شريف خواند و الآن
دانشجوي دکترا در مرکز آموزش عالي پژوهش و برنامهريزي است و دخترم که
زيست مولکولي در دانشگاه تهران خواند.
خود بچهها هم به پزشکي علاقهاي نداشتند؟
نه،
شايد به دليل اينکه سختي اين حرفه را ديدند. من هم نهتنها به بچههاي
خودم به هيچکسي پيشنهاد نميدهم پزشکي بخوانند مگر اينکه واقعاً عاشق اين
رشته و خدمت به مردم باشند. زماني که من پزشکي را انتخاب کردم خودم به
طبيعت علاقهمند بودم و به بعدها به حوزه پزشکي سنتي علاقهمند شدم و
مطالعاتي داشتم و در دوره دبيرستان براي زانودرد پدرم دارو و ضماد گياهي
تجويز ميکردم. الگوي خاصي نداشتم خودم به طبيعت علاقهمند بودم و رشته
طبيعي خواندم و بعدها پزشکي را ادامه دادم. ولي خوب بچههاي من به اين
حوزه علاقهاي نداشتند و من هم هيچوقت اصراري نکردم.
يعني دوست داشتيد که پزشک شويد؟
از
زمان دبيرستان بهيقين رسيده بودم که دوست دارم پزشکي بخوانم و بعدها در
دانشگاه به حوزه طب کودکان علاقهمند شدم که فکر ميکردم، ميتوانم بيشترين
تاثير را داشته باشم.
درونگرا بوديد يا برونگرا؟
سؤال
قابلتأملي است. ازنظر مطالعه و مسائل فکري درونگرا بودم ولي فعاليتهاي
اجتماعي بهصورت نظريهپردازي و هم سازماندهي داشتم. هر دو جنبه را داشتم.
چطورشدرفتيدشيراز؟
در
کنکور دانشگاه شيراز شرکت کردم. دانشگاه شيراز تنها دانشگاهي بود که خارج
از آزمون سراسري کنکور ميگرفت. در تعطيلات نوروز هم آزمون برگزار ميکرد.
رفتم شيرازامتحان دادم و قبول شدم. در آزمون سراسري هم شرکت کردم ولي در
جلسه آزمون سردرد گرفتم. نفهميدم چرا و ديگر ادامه ندادم. امتحانم هم در
شيراز خوب شده بود و از همان ابتدا بورسيه دانشگاه شدم. پزشکي دانشگاه
شيراز هم شاخص بود؛ يعني از پزشکي تهران و اصفهان بالاتر بود.
اين بار هم تکوتنها رفتيد شيراز؟
از ابتدا سرنوشت من، با تنهايي بود.
دوره سختي بود. از همان تابستان داغ شيراز، دورههاي آمادگي زبان شروع شد. طولاني و از صبح تا عصر.
خانه اجاره کرديد؟
نه.
دريکي از خوابگاهها، اتاق بسيار کوچکي بود. طبقه چهارم و خيلي داغ. ولي
خب عليرغم سختيهاي آن زمان، چون در دوران دانشجويي بود، بازهم شيرين بود.
عليرغم آن شرايط سخت و عليرغم آن خفقان سياسي جزو بهترين سالهاي زندگي من
است. ميخواهم بگويم الآن که به گذشته نگاه ميکنم، سختيهايش هم شيرين
است.
دانشگاه پهلوي، دانشگاه ويژهاي بود. معمولاً طبقات مرفه بودند. فضاي فرهنگياش هم خوب نبود. فضاي سياسياش هم خيلي محدود بود.
شما از آن فضا تأثير پذيرفتيد يا نه؟
فکر ميکنم تأثير نپذيرفتم.
بالاخره يک دانشجوي تکوتنها، در يک شهر غريب و با آن وضعيت به قول خودتان ويژه؟
نه.
ازنظر من مهمترين تأثير در تربيت ديني، فکري، اجتماعي و سياسي فرد در
درون خانواده شکل ميگيرد. حتي تربيت خانوادگي مهمتر از تربيت
آموزشوپرورش است. وقتي يک فرد به دانشگاه وارد ميشود شخصيت او تقريباً
شکلگرفته است. آنهايي که همهچيز را در دانشگاه خلاصه ميکنند، اشتباه
فکر ميکنند.
اينکه ميگويند دانشگاه، دانشجوها را بيدين ميکند.
همين
را عرض ميکنم. اين تلقي سطحي و خدايناکرده مغرضانه است. مهمترين نقش را
خانواده دارد و بعدازآن فضاي پيراموني در شهر و آموزشوپرورش. دانشگاه
جنبه تکميلي دارد. اگر در دانشگاه هم تشکيلات دانشجويي مناسبي باشد، هم
مصونيت فکري و اخلاقي براي فرد تضمين ميشود و هم اثرگذاري او زيادتر
ميشود.
دانشجوي درسخواني بوديد يا بيشتر مشغول فعاليتهاي سياسي بوديد؟
من
بورسيه دانشگاه بودم. شهريه3هزارتوماني را که ندادم، ماهي150تومانهم
کمکهزينه تحصيلي ميگرفتم؛ اما دوستان من نه منحصر بودند به اعضاي انجمن
اسلامي و نه منحصر بودند به درسخوانها. با همه رابطه داشتم. گذشته را که
نگاه ميکنم، ميبينم از احترام خاصي برخوردار بودم. من باآنکه ريش داشتم و
مشخص بود مذهبي هستم، ولي بازهم روابطم با ديگران صميمانه بود. منتها با
بچههاي انجمن بيشترين رابطه کاري و فکري را داشتم. من سال48وارد شدم و
سال 58 فارغالتحصيل و چون در زمره دانشآموختگان ممتاز بودم اجازه
دادند بدون اينکه سربازي بروم، مستقيماً از دوره کارورزي وارد دوره تخصص
بيماريهاي کودکان شوم. کار خوبي هم بود براي جذب نخبهها.
استادانم
همواره مرا تشويق ميکردند که امتحان E. C. F. M. G را بدهم کهبراي رفتن
به آمريکا امتحان مهمي بود. شرکت کردم و نمره بالايي آوردم. با فوت پدرم
براي اينکه مادرم و بچهها تنها نباشند، رفتن به خارج را نپذيرفتم. در
همان شيراز ماندم و ادامه تحصيل دادم تا انقلاب اسلامي که قرار بود امام
تشريف بياورند و بختيار دستور بستن فرودگاهها را داد. ما يک دلمان اينجا
بود و يک دلمان آنجا.
منظورتان امريکاست؟
خير!
دلم در نوفللوشاتو بود. آن برنامه رفتن مربوط به آمريکا مربوط به سال
55بود. دلم ميخواست بروم پاريس، سرچشمه انقلاب آنجا بود. از يکي از
دانشگاههاي انگليس پذيرش گرفتم. اين پذيرش يک توجيهي بود که بروم پاريس،
آنجا خدمت امام. جاي شما خالي. غروبي بود، رفتم باجه هواپيمايي در خيابان
زند شيراز. آبان 57 بود، صداي تير و تفنگ و کوکتل مولوتف و شعار از
همهجا به گوش ميرسيد. من رفته بودم بليت بگيرم. جداً يکلحظه شوک به من
وارد شد که آيا اين کار درستي است؟ هر چه تلاش کردم نتوانستم خودم را مجاب
کنم که مردم اينجا در حال مبارزه و خون دادن هستند و من بروم نوفللوشاتو.
مرکز انقلاب اينجا بود و رهبر انقلاب آنجا. براي اينکه خودم را راحت کنم،
آمدم بيرون و ويزا و پذيرش دانشگاه را کامل ريزريز کردم و ريختم در جوي آب و
به خودم گفتم: برو دنبال کارت!
کي ازدواج کرديد؟
در سال 1361، همان سالي که نماينده مردم شيراز در مجلس شدم
خانواده اقدام کردند يا خودتان؟
خودم
اقدام کردم. افراد مورداطمينانم، مواردي را متناسب با معيارهاي من معرفي
ميکردند. عقد ما را هم امام و آيتالله توسلي خواندند. با يک جلد قرآن و
14سکه بهار آزادي.
شما داماد آيتالله دستغيب هستيد. ازدواجتان به سمتهاي سياسيتان کمک کرد؟
من
داماد ايشان نيستم و در بيشتر سايتها اين را بهاشتباه نوشتهاند.
آيتالله دستغيب عموي مادر خانم من ميشوند. ايشان از اين خانواده
هستنداماازدواجم اصلاً جنبه سياسي نداشت.
شما معتقديد که الآن شاهد افسردگي در ميان جوانان هستيم؟ فکر ميکنيد چه دليلي دارد؟
علتهاي
زيادي دارد. من خودم را که با جوانان امروز مقايسه ميکنم، ميبينم ما
خيلي شادتر بوديم. عليرغم همه فشارهاي سياسي و اخلاقي که وجود داشت. به
نظر من نوع سياستها و روشهايي که داشتهايم، در فضاي عمومي کشور و
دانشگاهها بيتأثير نبوده است. ما عليرغم اينکه يک نظام اسلامي هستيم، با
وسعت نظر و با حسن ظن برخورد نميکنيم. جوان بايد جواني کند. من بهعنوان
يک طبيب به شما ميگويم اصلاً فيزيولوژي بدن انسان بهعنوان يک موجود زنده
اين است که در سن کودکي، نوجواني و جواني بايد از ويژگيهاي خاص خود
برخوردار باشد. ويژگي سن جواني اين است که بر اساس استعداد بالاي يک جوان و
انرژي متراکم او در حقطلبي و آرمانخواهي، بانشاط و پرتلاش باشد و روي
حرف خود بايستد و به شرايط موجود اعتراض کند. ما بايد اين را بهعنوان يک
واقعيت بپذيريم. منتها به نظر ميرسد در سياستگذاريها و برنامهريزيها،
از اين مسئله غفلت شده است.
شما سه دوره وزير علوم بوديد. در اين مدت چه تلاشي کرديد تا اين سياستها حاکم شود؟
ببينيد وزارت علوم بيشتر مجري است. سياستگذاري در سطح مجلس و شوراي عالي انقلاب فرهنگي است.
شما هم عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي بودهايد!
جداً
اين حرفها را پيگيري ميکردم. در دوران وزارت هم بهطورجدي اين بينش را
پيگيري ميکردم. در زمان ما تعداد تشکلهاي دانشجويي به2400تا2500رسيد. در
همه زمينهها فعاليت ميکردند. منتها ما در چارچوب سياستها فعاليت
ميکرديم. البته بعد از دوم خرداد هم توقعات بالايي در سطح جامعه به وجود
آمده بود.
به نظر شما توقعات بالايي بود؟
در دوم خرداد واقعبينانه بود ولي پسازآن به اين توقعات دامن زده شد. ولي ساختار دولت پاسخگوي اين توقعات روزافزون نبود.
نميخواست يا نتوانست؟ آيا ظرفيتش را نداشت؟
چون ساختار کهنه بود، نتوانست تدابير مناسب را به کار ببندد، ولي درهرصورت دانشجو توقع داشت.
شما چرا نتوانستيد تدابير مناسب را به کار ببنديد؟
ما در سطوح اجرايي تلاش خودمان را کرديم.
شما
ميگفتيد اصلاً نبايد با دانشجو برخورد شود. به قوه قضائيه اعتراض
ميکرديد که چرا برخورد ميکند ولي ما همان برخوردها را در کميته
انضباطيها هم ديديم.
در دوران من کمتر بوده، ممکن است دريکي دو دولت گذشته بوده است.
يعني در دوران شما کميته انضباطي نبود؟
چرا کميته انضباطي هميشه وجود داشته است، ما هم برخورد ميکرديم ولي برخورد حداقلي بود.
چرا؟
چون لزومي نداشت. تخلفات کمتر از يک درصد بود.
وقتي به گذشته نگاه ميکنيد زندگيتان را چگونه ميبينيد؟
من
قبل از دبستان يک خوابي ديدم که فکر ميکنم تماممسير زندگيام بهنوعي
تعبير همان خواب بود. خواب ديدم پدرم يک سهچرخه سبزرنگ، يک توپ و يک
ساعت برايم خريد و من خيلي خوشحال بودم. الآن که به گذشته نگاه ميکنم
ميبينم شايد آن سهچرخه سبز نماد تلاش و تحرک بود.
زندگي حرفه اي
دکتر مصطفي معين ، متولد 1330 ، نجف آباد
-دکتراي عمومي – دانشگاه شيراز (1355- 1348)
تخصص در بيماريهاي کودکان – دانشگاه شيراز (1358-1355)
فوق تخصص آلرژي و ايمونولوژي باليني دانشگاه علوم پزشکي تهران(75-1372)
استاديار دانشگاه علوم پزشکي تهران
گروه آموزشي بيماريهاي کودکان (1371- 1362)
استاد تمام دانشگاه علوم پزشکي تهران – گروه آموزشي بيماريهاي کودکان (1383- تاکنون)
دانشيار دانشگاه علوم پزشکي تهران – گروه آموزشي بيماريهاي کودکان (1383- 1371)
سوابق آموزشي و پژوهشي:
تدريس علوم باليني و پايه آلرژي و ايمونولوژي و بيماريهاي کودکان
مجري و يا همکار در بيش از 70 طرح پژوهشي
راهنمايي و مشاوره در دهها پايان نامه پزشکي عمومي ، تخصصي و فوق تخصصي
انتشار بيش از 140 مقاله در مجلات علمي – پژوهشي بينالمللي و ارائه صدها مقاله در همايشهاي علمي – اجتماعي و فرهنگي داخلي و خارجي
کتابهاي منتشرشده:
مجموعه مقالات اولين درس گروهي طب ملّي و مردمي- نشر رسا (1359)
آنچه شما بايد درباره آسم بدانيد- کتاب همراه (1373)
آنچه شما بايد درباره آلرژيها بدانيد- کتاب همراه (1373)
- بيماريهاي رايج عفوني کودکان (مقاله بيماري گرانولوماتوز مزمن)- (1373)
آنافيلاکسي- انتشارات جهاد دانشگاهي مشهد (1374)
بيماريهاي شايع آلرژي (مقاله آنافيلاکسي)- ناشر: دانشگاه شاهد (1375)
ايمونولوژي، آلرژي، روماتولوژي (ترجمه نلسون-1996) انتشارات جهاد دانشگاهي (1375)
بيماريهاي کودکان (مقاله آسم)- انتشارات تيمور زاده (1375)
کتاب جامع آسم- علوم پايه و باليني- انتشارات نشر دانشگاهي (1382)
Immunodeficiency disorders in Iran (HIE Syndrome article)- Shayan Nemoodar Publication-2002
کتاب جامع بيماريهاي کودکان (مقاله آسم و آلرژي)- انتشارات دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي (1382)
چه حاصل- دانشگاه، فرهنگ و توسعه از ديدگاه دکتر مصطفي معين- انتشارات علمي و فرهنگي (1383)
روشهاي پيشگيري از اتلاف منابع ملّي (مقاله استقلال دانشگاه، توسعه علمي کشور و اغتنام فرصتها)- انتشارات فرهنگستان علوم (1383)
دايره المعارف آموزش عالي (مقاله موانع توسعه علمي ايران)- انتشارات دانشنامه بزرگ زبان فارسي (1383)
بيماريهاي نقص ايمني اوليه در ايران- ناشر: دانشگاه علوم پزشکي تهران (1385)
راهنماي آلرژيها (بيني، سينوس، گوش، چشم)- کتاب همراه (1385)
کتابهاي راهنماي آسم و آلرژيها (بازبيني و ويرايش علمي 5 عنوان کتابچه راهنما)- ناشر: مرکز مديريت بيماريها (1386)
کتاب جامع سلامت خانواده (نظارت و ويرايش مقاله آسم و آلرژي)- انتشارات تيمور زاده (1386)
جراحي کودکان (مقاله جراحي در بيماران نقص ايمني، آلرژي و آسم)- انتشارات دايره المعارف تاريخ پزشکي (1387)
ايمونوگلوبولين داخل وريدي در بيماريهاي انسان (نظارت بر ترجمه)- ناشر: انتشارات تيمور زاده (1388)
نامآوران طب معاصر ايران (زندگينامه علمي)- (1393)
تاريخ شفاهي آموزش عالي ايران- آموزش عالي، عدالت و توسعه 72-1368 (در سه جلد) – (1394)
مسئوليتهاي علمي ، اجتماعي و اجرايي کنوني :
رئيس مرکز تحقيقات ايمونولوژي ، آسم و آلرژي (1379- تاکنون)
رياست کرسي يونسکو در آموزش سلامت (1383- تاکنون)
رئيس کميته کشوري بيماريهاي مزمن تنفسي (1393- تاکنون)
عضو هيئت ممتحنه فوق تخصصي آلرژي و ايمونولوژي باليني (1378- تاکنون)
مؤسس و رئيس انجمن علمي آسم و آلرژي ايران (1375- تاکنون)
رئيس هيئت امنا و هيئتمديره موسسه رحمان (مطالعه و آسيبشناسي اجتماعي، 1385- تاکنون)
مديرمسئول فصلنامه آلرژي ، آسم و ايمونولوژي (1379- تاکنون)
مديرمسئول فصلنامه اخلاق در علوم و فناوري (1384- تاکنون)
عضو فرهنگستان علوم پزشکي (1385- تاکنون)
عضويت در مؤسسات و ا انجمنهاي علمي و اجتماعي و هيئتهاي تحريريه مجلات مختلف تخصصي
عضو مؤسس و رئيس هيئتمديره جمعيت رشد و توسعه ايران (1384- تاکنون)
رييس شوراي سياستگذاري انجمن ايراني اخلاق در علم و فناوري (1393 تاکنون)
? عضو مؤسس انجمن ايراني تاريخ اجتماعي علم و فناوري (1394)
اهّم مسئوليتهاي علمي ، اجتماعي و اجرايي گذشته :
? رئيس دانشگاه شيراز (61-1360)
?
نماينده مردم در مجلس شوراي اسلامي از شيراز و تهران و اصفهان (دورههاي
اول و سوم و پنجم- کميسيون هاي بهداري و آموزش عالي) (63-1361، 68- 1367،
1376)
?
عضويت در آکادمي آلرژي، آسم و ايمونولوژي آمريکا (AAAAI) و انجمن اروپايي
بيماريهاي ريه (ERS) و شوراي بينالمللي آسم (IAC) و (1998-2000)
? عضو ستاد و شوراي عالي انقلاب فرهنگي (82-1362)
? وزير فرهنگ و آموزش عالي (72-1368)
? وزير فرهنگ و آموزش عالي (78-1376)
? وزير علوم و تحقيقات و فناوري (82-1378)
? مشاور رياست جمهوري (84- 1382)
? رئيس کميته کشوري آسم و آلرژي (93- 1379)
? عضويت در شوراي عالي نظام پزشکي و شوراي نظام پزشکي تهران (1386- 1382)
? مؤسس و عضو هيئتمديره جمعيت توسعه علمي ايران (1388- 1383)
? مؤسس و رئيس انجمن ايراني اخلاق در علم و فناوري (1392- 1383)
? رياست دهها همايش علمي، تخصصي، اجتماعي ، فرهنگي ، ملي و بينالمللي (از 1358 به بعد)
افتخارات علمي
- لوح تقدير به مناسبت انتخاب کتاب "آسم- علوم پايه و باليني" بهعنوان کتاب برگزيده سال از سوي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي (1384)
- لوح تقدير از جشنواره ابنسينا به مناسبت نمايه شدن فصلنامه آلرژي، آسم و ايمونلوژي در مدلاين (1385)
- لوح تقدير از جشنواره علوم پزشکي رازي به مناسبت انتخاب فصلنامه آلرژي، آسم و ايمونولوژي بهعنوان نشريه برگزيده علمي کشور (1389)
- دريافت عاليترين "نشان بينالمللي پروفسور يلدا در آموزش، پژوهش، مسئوليت اخلاقي و اجتماعي در علوم پزشکي" (1390)
- دريافت نشان "پژوهشگر برتر طب باليني کشور" به انتخاب پانزدهمين جشنواره ابنسينا (1392)
- انتخاب در زمره يک (1) درصد دانشمندان برجسته جهاني (ESI-2015) در آلرژي و ايمونولوژي باليني (1394)
سپید