شما
در برهههاي مختلفي از زندگي خود در سمتهاي اجرايي تا سطح وزارت حضور
داشتهايد. اگر بخواهيد قضاوتي از فعاليتهاي خود داشته باشيد، چه کارهاي
مثبتي براي جامعه پزشکي و نظام سلامت انجام دادهايد؟
البته
ده سال دوره وزارت من در وزارت علوم و فرهنگ و آموزش عالي بوده است، نه
وزارت بهداشت. تنها مسئوليت اجرايي من در علوم پزشکي، مرکز تحقيقات آلرژي
بوده که از سال 78 به وسيله خود من تاسيس شد و تاکنون مسئوليت آن را بر
عهده دارم. بقيه کارهايي که در گروه علوم پزشکي کردهام، به صورت
غيراجرايي بوده است. مثلا من از سال 75 رئيس انجمن آسم و آلرژي بودم يا عضو
فرهنگستان علوم پزشکي و عضو هيئت ممتحنه فوقتخصصي آلرژي ايمونولوژي شدم
و...
در خصوص جدايي رشتههاي گروه علوم پزشکي از وزارت بهداشت چه موضعي داريد؟
من
جدا شدن آموزش علوم پزشکي از وزارت علوم را مثبت ارزيابي نميکنم. به نظر
من اگر اين ايده در يکي دو استان پياده ميشد و پس از ارزيابي، چنانچه
نتايج به دست آمده مثبت و قابل دفاع بود به سطح ملي آمده و در سطح کشور
گسترش پيدا ميکرد، بهتر و قابل دفاع بود. چون همه شاخههاي علوم، از يک
ريشه و يک ساقه برخوردارند. يعني تنه اصلي و ريشه مشترک است و شاخهها
هستند که مرتب جدا ميشوند. اين است که اگر شما بياييد علوم پزشکي را که
يکي از گروههاي علمي مهم است از آن تنه اصلي جدا کنيد، کار غيرعلمي است و
هرچه هم که جلوتر ميرويم، ارتباط بين شاخههاي مختلف علوم، بيشتر از
گذشته ميشود.
با توجه به اينکه اين اتفاق از سال 64 افتاده است، شما در دوران وزارت خود تلاشي نکرديد که اين مساله اصلاح شود؟
نه،
توجه جدي نداشتم، به اين دليل که خود من به عنوان يک پزشک در وزارت علوم
بودم و نميخواستم که خيلي در چيزي که دولت و مجلس تصويب کردهاند، دخالت
کنم. البته اظهارنظر ميکردم، اينطور نبوده که هيچکاري در اين رابطه نکرده
باشم ولي اينکه به عنوان مثال خود من به نمايندگان بگويم طرحي تهيه کنيد
براي اين موضوع يا اينکه کمک کنم تا در دولت لايحهاي تنظيم شود، در شرايطي
که وزير بهداشت مخالف بود، اين خيلي جالب به نظر نميرسيد که در يک دولت
دو وزير بخواهند درمورد يک موضوع رودررويي کنند.
مثلا در چه جاهايي اظهارنظر ميکرديد؟
من
از سال 62 تا 82 عضو شوراي انقلاب فرهنگي بودم. نه به عنوان وزير بلکه به
عنوان يک شخصيت حقيقي و در جلسات شورا که پيرامون سياستهاي علمي و آموزشي
بحث ميشد، نظر ميدادم و در آنجا من مخالفت ميکردم.
به خاطر ميآورم وقتي
دو وزير وقت آموزشعالي و بهداري آن زمان که دکتر فاضل و دکتر مرندي
بودند، با هم لايحهاي درباره انفصال گروه علوم پزشکي از ساير گروهها
تنظيم کرده و به دولت آوردند، من که در آن زمان عضو موثر شورايعالي انقلاب
فرهنگي بودم، به اتفاق حدود 15 نفر از اعضاي شورا نامهاي تهيه کرديم که
طبق آييننامه داخلي شورايعالي انقلاب فرهنگي، وزراي عضو شورا، اگر
لايحهاي بخواهند به دولت ببرند که آن لايحه با وظايف شورايعالي انقلاب
فرهنگي ارتباط داشته باشد، پيشنهاد و لايحه آنها اول بايد در شورا مطرح شود
و پس از موافقت شورا به دولت و مجلس تقديم شود. ولي در آن زمان اين کار
انجام نشد. حتي بنده اعتراض کردم و 15 نفر هم امضا کردند ولي قبل از آنکه
اين نامه به جريان بيفتد، متاسفانه لايحه از دولت عبور کرد و به مجلس رفت.
البته دوستان خيلي با عجله لايحه را به تصويب رساندند. من اين شيوهها را
شيوههاي غيرمنطقي ميدانم. به اعتقاد من، مسئولان سياسي آن زمان خيلي
توجيه نبودند. منتها از شدت پيگيري و سماجت بعضي دوستان لايحه را قبول
کردند. من اين کار را به لحاظ پزشکي و علوم پزشکي و فعاليتهاي اجرايي که
داشتم عرض ميکنم. اين نحوه کار، هم غيرمنطقي و هم غيراخلاقي بود.
يعني
تنها دليل اينکه در دوره وزارت خود براي بازگشت گروه علوم پزشکي به وزارت
علوم کاري نکرديد، اين بود که ميخواستيد تنشي به وجود نيايد؟
ببينيد،
از سال 64 که اين لايحه آمد تا سال 68 فاصله افتاده بود و دولت جلسات
بسيار زيادي را با مسئوليت مرحوم دکتر حسن حبيبي معاون اول رئيسجمهور
برگزار کرده بود که از وزاتخانههاي علوم، بهداري و فرهنگ و آموزشعالي،
درباره تقسيم امکانات با هم به يک جمعبندي و توافقي برسند. جلسات بسيار
زيادي برگزار شد که همراه با تنش بود. بالاخره آنها موفق شده بودند تا به
يک ساماندهي برسند. هزينههاي زيادي هم برده بود. انتزاع امکانات، فضاها،
تابلوها، سربرگها و همهچيز تغيير کرده بود و چنانچه ميخواستيم وضعيت را
به همان روال قبلي برگردانيم، اولا که دوباره تنش جديدي به وجود ميآمد و
طبيعي بود که مسئولان وزارت بهداشت خيلي موافق نباشند و بعد از آن هم مجددا
هزينههاي زيادي تحميل ميشد.
فقط
يک اتفاقي افتاد که انعکاس زيادي نداشت و شايد طرح آن جالب باشد اين بود
که در سال 81 که ما طرح تحول ساختاري نظام آموزش عالي را پيگيري ميکرديم و
به تصويب دولت و مجلس رسيده بود، در مجلس يکي از نمايندگان پيشنهاد داد که
در خلال اين طرح تحول در نظام آموزش عالي، گروه علوم پزشکي هم برگردد به
وزارت علوم.
من هم به عنوان نماينده دولت بايد در مجلس نظر ميدادم. در
آنجا اگر من ميخواستم با اين پيشنهاد مخالفت کنم، در واقع مخالفت با نظر
کارشناسي خودم ميشد که معتقد بودم گروه علوم پزشکي بايد به جايگاه اول
خودش برگردد و اگر ميخواستم موافقت کنم، خلاف آن چيزي ميشد که قبلا
موافقت کرده بودم. در آنجا من بيشتر روي جنبههاي مثبت و منفي اين موضوع
صحبت کردم که مخالف آييننامه دولت نباشد. چون وزير بايد از خود لايحه دولت
دفاع کند. بههرحال مجلس راي مثبت داد که گروه علوم پزشکي به وزارت علوم
برگردد. وقتي من از مجلس به دولت بازگشتم، جلسه دولت تمام شده بود و آقاي
خاتمي با يکي دوتا از وزرا صحبت ميکرد. وقتي مرا ديد، سراغ آنچه در مجلس
گذشته بود را گرفت. گفتم مجلس به بازگشت گروه علوم پزشکي راي مثبت داد.
مجلس تصويب کرده بود که يک کميسيون کارشناسي متشکل از تعدادي از نمايندگان
مجلس، بنده و نمايندهاي از وزارت بهداشت، راهکار اجرايي شدن آنچه مجلس
تصويب کرده را پيشنهاد دهد. تا جلسه بعدي دولت که دو سه روز بعد از آن بود،
لازم بود که دولت هم کار کارشناسي کند و نظر کميسيون را تاييد کرده و براي
مجلس ارسال کند. در همين حين، فضا تغيير کرد. معلوم شد که دوستان گروه
پزشکي ما، دوباره تلاش زيادي کردهاند و به اينطرف و آنطرف مراجعه کردهاند
و فضاسازي و لابي کردهاند. وقتي فضا به اين سمت رفت، اعضاي دولت و رئيس
دولت هم ديگر آنچنان موافق اين کار نبودند و لذا طرحي که مجلس به آن راي
مثبت داده بود، مجددا برگشت.
يعني پس از گذشت اينهمه سال و اين همه کشمکش، هنوز هم معتقديد که اين کار درستي نبود؟
کاملا
همينطور است. در سال 61 تا 63 خود من رئيس گروه علوم پزشکي شوراي عالي
انقلاب فرهنگي بودم و آن زمان همين طرح در گروه مورد بحث قرار گرفت و چه
بسا خود من اينکه تحولي در نظام بهداشت و درمان به وجود بيايد را تاييد
ميکردم، ولي اينکه بخواهد به ناگهان و در سطح کل کشور به اجرا درآيد را
قبول نداشتم.
با طرح هاي کنوني وزير بهداشت مثلا غيرانتفاعي کردن آموزش بعضي از رشتههاي علوم پزشکي و واگذاري آنها به بخش خصوصي موافقيد؟
من
صادقانه بگويم که الان در جزئيات مسائل اجرايي وزارت علوم و وزارت بهداشت
نيستم. چون مسئوليتي ندارم و انقدر در کارهاي علمي و فعاليتهاي اجتماعي در
تشکلهاي مردم نهاد غرق هستم که اصلا فرصتي پيدا نميکنم. البته همين که
يک تحرکي در وزارت بهداشت به وجود بيايد خوب است و من از اين نظر خوشحالم،
منتها هر طرحي هم که قرار است عملياتي شود، بايد مبتني بر کار کارشناسي
باشد، با مشورت خواهي از انجمنهاي علمي،استادان دانشگاه و پژوهشگران باشد،
ولي درخصوص طرح تحول نظام سلامت بايد بگويم که حداقل شخص من چه به عنوان
رئيس انجمن آسم و آلرژي ايران و چه به عنوان رئيس مرکز تحقيقات در معرض آن
قرار نگرفتهام، ولي نفس تحرک را من بهتر از سکون و آرامش سنتي ميدانم.
اينکه يک کانديداي رياست جمهوري در دوران تبليغات خود به بخش درمان و سلامت
بپردازد، مثبت است، اينکه بر اساس همان طرحها و برنامههاي دوران تبليغات
انتخابات وزيري را انتخاب و معرفي کند که پيگير اجرايي کردن آن طرحها
باشد، باز يک مورد مثبت است و من از جنبههاي فکري و اجرايي، دکتر هاشمي
وزير بهداشت را فردي قوي ميبينم ولي واقعا از جزئيات طرح آگاه نيستم که
بتوانم يک قضاوت قطعي کنم.
البته خود من حداقل هفتهاي دوبار در کلينيک
ويژه هستم و از نزديک با تبعات و نتايج اين طرح در بين مردم ارتباط دارم،
ولي در دو سال اول دولت، آقاي روحاني بودجه خاصي را به رفع تنگناهاي بخش
دارو ودرمان اختصاص داد و آن جنبهاي که بهخاطر گراني و کمبود داروها حاد
شده بود، تعديل شد منتها آن تحولي که مدنظر است، بايد يک تحول بنيادي،
مستمر و بلند مدت باشد.
نه فقط در بخش دارو و درمان و مسائل حاد اورژانس.
بايد علاوه بر اينها در مسائل بهداشت و پيشگيري و تقويت فرهنگ پزشکي کار
شود و بايد به سمتي پيش برويم که در کشور يک پيشگيري اوليه صورت بگيرد. و
اين پيشگيريها احتياج به يک طرح ملي دارد که فقط وزارت بهداشت درگير آن
نباشد و بقيه هم در آن مشارکت داشته باشند. سپید