کد خبر: ۷۸۵۳۸
تاریخ انتشار: ۰۰:۲۰ - ۰۱ مهر ۱۳۹۴ - 2015September 23
شفا آنلاین>اجتماعی>مرگ يکي از ابهام‌آميزترين وقايع زندگي بشر است که از جنبه‌هاي متعددي مي‌توان ابعاد آن را بررسي کرد؛ از منظر پزشکي، روان‌شناسي، فلسفي و اجتماعي.
به گزارش شفا آنلاین، البته چگونگي برخورد و مواجهه با اين پديده نيز مي‌تواند محل تامل باشد. اما بحث من در اين نوشتار مربوط به اين سوال است: آيا به مرگ باور داريم؟ به نظر مي‌رسد ما به مرگ باور نداريم. در بهترين حالت اين گزاره را که «همه مي‌ميرند» پذيرفته‌ايم. «پذيرش» با «باور» دو گرايش ذهني متفاوت است.

 در واقع باورهاي ما، رفتارهاي ما را شکل مي‌دهند. باورهاي ما به سمت صدق نشانه مي‌روند. اما پذيرش يک گزاره، لزوما بدين معنا نيست که آن گزاره را صادق در نظر مي‌گيريم. همچنين ممکن است «پذيرش» يک گزاره، رفتار ما را تحت تاثير قرار ندهد. شما ممکن است گزاره‌اي را بپذيريد اما هنوز به آن باور نداشته باشيد. ما به مرگ باور نداريم.

 اصلا شايد فکر مي‌کنيم هيچ گاه نخواهيم مرد. بدين دليل مفهوم مرگ ماهيت خود را براي ما از دست داده است. اصلا به مرگ فکر نمي‌کنيم. حتي از مفهوم مرگ، بار معنايي آن را مي‌زداييم. نمونه آن رفتن مردم به قبرستان‌ها و تفريح و خوردن ناهار و شام در قبرستان‌هاي باغ مانند است. اين يعني مرگ‌زدايي، به عبارت ديگر زدودن بار معنايي مرگ و مواجهه بي‌معنايي با مفهوم مرگ. نمونه ديگر آن در پزشکي است. براي برخي از پزشکان، مرگ مفهومي جز ايست ضربان قلب و تنفس ندارد.

مرگ در بهترين حالت برايشان يک توقف فيزيولوژيک است. مواجهه‌اي فعالانه با مفهوم مرگ ندارند. دغدغه مفهوم مرگ را ندارند. به مرگ به مانند شروع ديگري از زندگي نمي‌نگرند. تا به حال دقت کرده‌ايد که عباراتي چون «بيمار اکسپاير شد»، چنان سرد و بي‌روح و بدون هيچ انگيزش هيجاني به مانند يک جمله عادي مانند «خودکارت را به من بده» ادا مي‌شود. اين يعني مرگ‌زدايي. شايد يکي از مرگ‌زداترين حالات پزشکي، وقتي است که همکارانمان به همديگر مي‌گويند، «بيمار نو کد (کد ممنوع) است».
 اين جمله بار معنايي مرگ را از مفهوم مرگ زدوده است. در اينجا حيات فرد و مرگ او اموري يکسان هستند. بايد مفهوم مرگ در پزشکي، باز تعريف شود. شايد بگوييد که همه از مرگ دم مي‌زنند، بايد کمي به فکر زندگي بود. اتفاقا کسي از زندگي دم نمي‌زند. هيچ کس از زندگي حرفي نمي‌زند. زندگي بدون مفهوم مرگ بار معنايي ندارد. زندگي وقتي معنا دار است که مفهوم مرگ را در بستر خود داشته باشد. مفهوم مرگ در بستر زندگي نه بدين معنا که گوشه‌اي نشست و غصه خورد، هيچ کاري نکرد و آماده مردن باشيم. مفهوم مرگ، در بستر زندگي يعني «مرگ‌آگاهي» نه «مرگ‌زدايي».
«مرگ‌آگاهي» يعني دانستن اين نکته که مرگي محتوم در انتظار ماست، مرگي که دريچه‌اي براي زيستن ابدي است. وقتي اين مفهوم در جريان زندگي حمل شود، حرکات ما و رفتار ما جهتي ديگر مي‌يابد، يعني سمت‌وسوي زندگي ابدي. در اين حالت مي‌گوييم ما به مرگ باور داريم.

نکته آخر اينکه در پزشکي امروز بايد بدانيم که مرگ افراد با هويت آنها به‌مثابه «اشخاص» چه ارتباطي دارد؟ «شخص» بودن (personhood) يک امر فيزيولوژيک نيست، يک ويژگي انساني است که با خود مسئوليت اخلاقي و مفهوم زيستن را به همراه دارد.

پزشکي امروز ما به شدت نيازمند باز تعريف مفاهيم و اصطلاحاتي چون «بيمار»، «سالم»، «مرگ»، «حيات»، «کيفيت زندگي»، «رابطه ميان پزشک و بيمار» و نظاير آن است. فلسفه پزشکي يکي از حوزه‌هايي است که به شدت جامعه پزشکي نيازمند آن است، هم در بهبود روند تشخيص و درمان و هم در شناخت مفاهيم و ساختار پزشکي.


نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: