فرضيه
او براي مقابله با اضطراب در 3 گام خلاصه ميشود. اول اينکه نزد خودتان
اعتراف کنيد که اضطراب داريد. دوم اينکه اين را به کساني که مقابل شما قرار
دارند هم بگوييد و سوم اينکه رفتارهاي مضطربانه خود را تعديل کنيد.
شايد
اولين قدم سختترين آنها باشد. مطالعات نشان ميدهند که افراد در
موقعيتهاي اضطرابزا ناخودآگاه تلاش ميکنند خونسردي خود را حفظ کنند.
اعتراف کردن به اينکه شما اضطراب داريد، به جاي اينکه تلاش کنيد احساسات
خود را سرکوب کنيد، به شما اجازه ميدهد که اضطراب خود را احساس کنيد. جنبه
مضحک پنهان کردن اضطراب حين سخنراني اين است که کساني که شما را ميبينند،
بيشتر از خودتان به اضطرابي که داريد پي ميبرند؛ بنابراين قدم دوم اين
است به آنها هم بگوييد اضطراب داريد. سادهترين جملهاي که ميتوانيد
بگوييد اين است که: «واي چقدر سخنراني کردن در جمع به اين بزرگي سخت است.»
ناوارو
پيش بيني ميکند: «بعد از گفتن اين جمله تماشاچيان لبخند ميزنند، زيرا
نهتنها خواهان سخنراني موفقيتآميز شما هستند، بلکه دوست دارند اضطراب شما
کاهش پيدا کند و واکنش آنها شما را خونسرد ميکند.»
قدم
سوم يعني کنترل کردن رفتارهاي عصبي به معناي آرامتر کردن آنها بدون اينکه
تلاش کنيد آنها را بهطور کلي از بين ببريد است. با اين کار شما خيلي
آشفته به نظر نميرسيد. براي مثال اگر خود را در حال فشردن دستهايتان يا
بازي کردن با موهايتان يا گاز گرفتن لبهايتان يافتيد، سعي کنيد اين حرکات
را آرامتر کنيد. اين کار بر روي اين حرکات عصبي يک اثر تسکينبخش دارد،
اما براي تماشاگران محسوس نيست. علاوه بر اين، شما ميتوانيد اين حرکات
عصبي را به بخشي از بدنتان هدايت کنيد که در مقابل ديد ديگران نيست. براي
مثال بهجاي اينکه مرتب با صورت خود ور برويد، ميتوانيد با پايتان به زير
ميز ضربه بزنيد.
جو ناوارو در پايان ميگويد: «اضطراب هميشه با شما است و نبايد انتظار روزي را داشته باشيد که کاملا از بند استرس رها شويد.»