کد خبر: ۷۴۳۳۸
تاریخ انتشار: ۰۲:۰۵ - ۰۲ شهريور ۱۳۹۴ - 2015August 24
شفا آنلاین>جامعه پزشکی>از من خواسته شد درباره روز پزشک مطلبي بنويسم، نمي‌دانم دقيقا از کجا شروع کنم و اصلا درباره چه چيزي بنويسم
به نظر مي‌رسد يادداشت‌هايي اين‌چنيني طبعا بايد درباره مقام پزشک، ماهيت پزشکي و شايد هم درددل‌هاي پزشکان باشد.

 اما طبع من با توجه به علائق و حوزه کاري و فکري‌ام به اين سمت گرايش دارد که مطلبي در فلسفه پزشکي بنويسم.

فلسفه پزشکي تاملات فلسفي درباره ماهيت دانش پزشکي و مباحث پيرامون آن است، خصوصا موضوعاتي مانند ماهيت سلامتي و بيماري، منطق تشخيص در پزشکي، روند تحقيقات پزشکي، چگونگي تبيين در پزشکي و مباحثي مانند عليت در پزشکي و البته حوزه اخلاق پزشکي از مباحث برجسته اين حوزه است.

اما اين تمام ماجرا نيست. توجه به نقش و تعريف پزشک نيز از موضوعاتي است که گاه فيلسوفان پزشکي را به خود مشغول مي‌دارد. سوال اين است: به چه کسي «پزشک» مي‌گويند؟ آيا هر کسي که دوره‌اي آکادميک و دانشگاهي را طي کند و مدرکي با عنوان پزشک دريافت کند، يک «پزشک» است؟ شايد پاسخ اين سوال در وهله اول بسيار ساده و سطحي به نظر بيايد، اما اگر دقيق‌تر بنگريم شايد در وراي سادگي ظاهري آن، دريابيم که پاسخ به اين سوال آسان
نيست.

1) طبعا پاسخ دم‌دستي و البته امروزي به سوال بالا اين است که پزشک شخصي است که دوره‌اي دانشگاهي و با واحدهايي خاص را طي کرده است (مانند هر رشته ديگر و هر عنوان ديگر مانند مهندس). به نظر مي‌رسد اين پاسخ کافي نيست چون فردي مي‌تواند دوره‌اي به نام دوره پزشکي را طي کند، اما کار پزشکي نکند. کار پزشکي به صورت تعريف ساده، کاري است که از يک پزشک انتظار آن مي‌رود. از پزشک انتظار چه کاري مي‌رود؟ پاسخ ساده است: درمان بيمار.

اگر فردي به کار پزشکي نپردازد، به نظر مي‌رسد اطلاق پزشک بر او چندان صحيح نيست. در بهترين حالت مي‌توان گفت او فردي است که دوره پزشکي را طي کرده است. البته آشکار است صرف پرداختن به کار پزشکي نيز فردي را پزشک نمي‌سازد، چون چنين فردي نياز است دوره پزشکي را نيز طي کرده باشد. بنابراين انجام کار پزشکي شرط لازم براي پزشک بودن است اما شرط کافي نيست. همچنين اتمام دوره پزشکي نيز باز شرط لازم براي پزشک بودن است اما شرط کافي نيست.

2) شايد پاسخ به سوال بالا اين باشد: «پزشک فردي است که دوره‌اي خاص را با نام دوره پزشکي طي کرده است و کار پزشکي نيز انجام مي‌دهد.» اما به نظر مي‌رسد هنوز اين تعريف نيز کامل نيست. چون کاملا قابل تصور است فردي دوره پزشکي را طي کرده باشد و کار پزشکي انجام دهد، يعني به درمان بيماران بپردازد اما بيماران مداوا نشوند. شايد بگوييد در اين حالت اين فرد هنوز پزشک است اما پزشک خوبي نيست. اين مغالطه‌اي ظريف است که بايد به آن توجه داشته باشيم. پزشک خوب و بد به نظر مي‌رسد معناي دقيقي ندارد، چون کار پزشک مداواي بيمار است، اگر بيمار مداوا نشود او پزشک نيست، نه اينکه پزشک بد است. پزشک فردي است که وظيفه‌اش مداواي بيماران است. ممکن است پزشکي اشتباه کند اما اين اشتباه به تعريف ماهيت پزشک برنمي‌گردد، بلکه به شخص پزشک بر مي‌گردد. يعني اشتباهات پزشکي، اشتباهات اشخاص پزشک است. در تعريف پزشک، «پزشک خوب» (به هر معنايي) نهفته است و صفت خوبي صفت مفهوم «پزشک» نيست بلکه صفت فردي است که پزشک است. براي تقريب به ذهن داور فوتبال يا قاضي را در نظر بگيريد. اشتباهات داوري يا قضاوت اشتباهاتي نيست که در ذات مفهوم «داوري» قرار داشته باشد بلکه اشتباهات افرادي است که کار داوري انجام مي‌دهند. وظيفه داور قضاوت صحيح است. وظيفه داور صرف قضاوت کردن نيست. کار پزشکي يعني مداواي بيمار (درمان صحيح بيمار)، نه صرفا عمل ظاهري درمان کردن.

تا اينجا نتيجه گرفتيم که پزشک فردي است که «علاوه بر طي کردن دوره‌اي خاص، کار پزشکي نيز انجام مي‌داده و در اين راه وظيفه‌اش را به درستي انجام مي‌دهد.»

3) اما باز به نظر مي‌رسد اين تعريف نيز تعريف صحيحي براي «پزشک» نيست. چون کاملا قابل تصور است که روباتي عينا تمام ويژگي‌هاي بالا را داشته باشد (يعني دوره پزشکي را طي کند و کار پزشکي را نيز به نحو احسن انجام دهد). آيا روبات در اين حالت يک پزشک است. پاسخ من منفي است (شايد کسي ادعا کند در اين حالت روبات يک پزشک است، اما اگر نيک بنگريم روبات قصد و نيت درمان بيمار را ندارد و درکي از رنج و آلام بيمار ندارد. او صرفا برنامه‌ريزي شده است که اين کار را انجام دهد). به نظر مي‌رسد پزشک فردي است که «قصد» او در کار پزشکي مداواي بيمار است، و داشتن چنين قصدي نيازمند شناخت فرد بيمار است.

وقتي من قصد مي‌کنم که با رايانه مطالب ذهنم را تايپ کنم، مي‌دانم که رايانه چيست و تايپ کردن چه حالتي است. اگر من چنين شناختي نداشته باشم، چگونه مي‌توانم قصد تايپ کردن داشته باشم (مگر روبات برنامه‌ريزي شده باشم). صرف عمل مداوا کردن فردي را پزشک نمي‌سازد بلکه او بايد «قصد» و نيت درمان بيمار را داشته باشد. قصد درمان بيمار نيز نيازمند اين است که بيماري چيست و بيمار کيست. اين نکته که بيمار چه کسي است، نکته‌اي است که پزشک را از غير پزشک جدا مي‌سازد.

بنابراين براي اينکه «پزشک» باشيم علاوه بر شروط لازم ذکر شده، بايد بيمار را بشناسيم و شناخت بيمار نيازمند اين است که در آموزش پزشکي جنبه‌هاي فلسفي و جامعه‌شناختي و اخلاقي را برجسته کنيم.

اکنون شايد بتوان تعريفي از پزشک ارائه داد: « پزشک فردي است که دوره‌اي خاص را با عنوان دوره پزشکي طي کرده است و قصد و نيت او اين است که بيماران را مداوا کند (کار پزشکي صحيح) و بدين منظور مي‌داند که بيمار کيست و بيماري چيست».

براي اينکه اين تعريف محقق شود بايد پزشکان ما مسلح به ويژگي‌هاي ديگري نيز باشند که اين نشان از اهميت فلسفه پزشکي در آموزش پزشکي دارد.


احمدرضا همتي مقدم

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: