به گزارش شفا آنلاين،عکاس کنجکاو لنز دوربین خود را مستقیم به داخل قبر میبرد؛ برای ثبت لحظههایی که خاک روی مرده پاشیده میشود و واجبات و مستحبات یکییکی به جای آورده میشود. شاید ضبط لحظهها برای عکاس ارضاکننده است و نشان تبحر در هنر.
میهمانان در قطعه نامآوران بهشت زهرا (س)، دور قبر حلقه زدهاند و در پشت شیشههای سیاه اشک خود را به بند کشیدهاند. پیرزنی تن خسته خود را به سایبانی سپرده و دختر به برگهای پاییزی چشم دوخته است و پسر چندساعتی بیش نیست که از آلمان به ایران آمده است. مردی میانسال که میگویند مدیر اجرایی است، مشغول هماهنگی کارهاست. یکی مداحی میکند و دیگری گل و گلاب را آماده کرده و دوربین عکاسی و فیلمبرداری نگران از دست دادن لحظهها برای ثبت نشدن این روز...
مرد میهمانان را دعوت میکند برای نشستن روی صندلیهای پلاستیکی. مصیبت فقدان سنگینتر میشود با خوانده شدن سوگنامهها؛ سوگنامههایی که تصویری نهچندان روشن از زندگی فرد میدهد. سوگنامه پر است از اغراق و ابهام و ایهام. پسر با صدای بلند میگرید و دختر آرام و خسته نشسته است و از دور تماشا میکند میهمانان سوگوار را. شاید استاد بزرگوار هرگز در جوانی دشمنی نداشته که امروز چنین پرسوزوگداز از او میخوانند.
حتماً فردا صبح، روزنامهها ستون «از شمار دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش» را بایگانی خواهند کرد و فردای مردن، حتماً استاد قدر بیشتر خواهد دید و بر صدر خواهد نشست و دریغاگویی و احساس نوستالژی برای از دست دادن چنین مرد ادبی از دیار علم، نقطه عطف زندگی او خواهد بود؛ مردی که شاید در جوانی و میانسالی منتقدان فراوانی داشته است...
جمعیت چند ده نفری برای ناهار دعوت میشوند و قطعه نامآوران به آرامش فرو میرود. آخرین نفر مردی میانسال است که حلوا و خرمای باقیمانده را به همراه چند شاخه گل پرپر نشده به دست میگیرد و از قطعه خارج میشود. سکوتی مبهم و هراسآلود بر محوطه حکم میراند. باد در میان شاخه درختان زوزه میکشد و خاک سنگهای مرمر قبرستان را جابجا میکند.
مراسم در مسجد نور واقع در میدان فاطمی، با قرائت سوره الفاتِحه و سوره الاخلاص شروع میشود. صندلیهای بخش خانمها پر است و میهمانان زیادی سرپا ایستادهاند. صدای گریههای دردناک در فضا میپیچد. میهمانان با صاحب عزا روبوسی میکنند و او را دلداری میدهند. خانمی جلدهای ٣٠ جزء قرآن را میان حاضران میآورد و دیگری چایی، حلوا و خرما تعارف میکند. روحانی مسجد شروع میکند به گفتن از مرگ و فلسفه آن و بازتولد. مراسمی که دو ساعت به طول میانجامد در یک عصر پاییزی؛ مراسمی ساده و سنتی که نازنین درباره آن میگوید: «پدر رفت و ما تنها شدیم. دیگر مثل قدیم نمیتوان عزاداری کرد، اما غصهها و دلتنگیها زمان زیادی با ما همراه خواهند بود؛ حتی تا لحظه مرگ.»
آیا مرگ او ممکن است؟ نه ممکن نیست؛ او فقط ١٧سال دارد. مادر بر صورت خود میکوبد و بر سر. موهای پریشان و گونههای زخمی خود را با چارقدش پنهان میکند و ناله میکشد. چندنفری، در مسجد نبوی خیابان خاوران، دستهای او را محکم گرفتهاند تا او به خود آسیب نزند. مرگ، خود به حیرت آمده از این همه رنج و عذاب و ماتم. بیرون مسجد حجلهای بر پاست و چند فانوس و شمع و اعلامیهای با عنوان جوان ناکام.
همه ادیان و اندیشهها از مرگ میگویند. مرگ و زندگی از آغاز در کانون توجه آثار برجسته هنر، ادبیات و فلسفه در جهان بوده و نخستین کتابها به مرگ توجه دارند؛ مثل کتاب «مردگان مصر» و «افسانه گیلگمش» بابلی.
در افسانهها و کتابها از جاودانگی زندگی و هراس آمیخته به تکاپو میگویند. تلاش برای پیدا کردن گیاهی برای نامیرایی انسان و پاسخی برای کهنترین هراس یا آرزو برای زندگی و بازتولد. انسان میل عجیب و دیوانهواری به نامیرایی دارد. انسان مدرن و پیشامدرن و پسامدرن همیشه برای از دست دادن فرصت زندگی نزدیکان خود غصه خورده است؛ اگرچه شکل مراسم، رنگ و بوی و مشخصه اصلی دوره تاریخی را در خود نمایان میکند.
امروز هم سنتها در سنتیترین مسئله یعنی مرگ در حال گذار هستند و مردم مدرنبودن خود را در همه چیز حتی مرگ با پول به رخ میکشند، گویی کسانی که در جوار امامزاده یا در مقبره خصوصی و قبرستان لویزان دفن میشوند زندگی متفاوتی را تجربه کرده و خواهند کرد.
گلهای دم در و پارچههای مشکی نصبشده روی دیوار و در دو اتاق باز، نشان از مراسم سوگواری دارد. حتماً اینجا مرگ مهمان خانهای شده. جوانها جلو در ورودی ساختمان ایستادهاند و میهمانان را به داخل راهنمایی میکنند. بیشتر آنها لباسهای رنگی بر تن دارند و تنها کراوات مشکی میتواند نشان دهد که مرد جوان شاید از بستگان نزدیک متوفی باشد و مرد در پاسخ این را تائید میکند. اما برای صحبتکردن به زمان دیگری نیاز دارد.
او خیلی محترمانه اصرار به همراهی در مراسم میکند. مراسم نیم ساعتی هست که شروع شده و گروه موسیقی در حال اجرای برنامه خود هستند به همراه دف، نی و چند ساز سنتی دیگر... زنان و مردان با عینکهای مشکی روی چشم ساکت بر صندلیهای خود تکیه زدهاند و چند نفر مشغول پذیرایی با میوه و حلوا و خرما از میهمانان هستند. مراسم که تمام میشود میهمانان برای مراسم شب هفت برای صرف عصرانه به هتل استقلال دعوت میشوند و مهمانها با خداحافظی و گفتن تسلیت مجدد به بیرون راهنمایی میشوند.
مرد جوان ناراحت است از سوگ پدر؛ خیلی ناراحت. میگوید برای مراسم پدر «بیش از یک و نیم میلیارد» هزینه کردهایم؛ قبری در امامزاده... به قیمت یک میلیارد، سالن و بقیه هزینهها مثل گروه موسیقی، فیلمبرداری، کرایه چندین ماشین برای جابجایی میهمانان، گل و پذیرایی و ناهار و شام و...
او از فوت ناگهانی میگوید و اینکه در این مراسم، فرد داغدار ممکن است خیلی چیزها را فراموش کند.
میگوید در خارج از کشور مؤسساتی وجود دارند که این مراسم را با دریافت هزینهای انجام میدهند؛ مراسمی که در حد توان و خواست خانواده فوتشده باشد.
بعد از چند ثانیه موتور جستوجوگر گوگل فهرستی از سایتها و موسسههایی را نشان میدهد که در زمینه انجام تمامی امور مراسم ترحیم از لحظه فوت تا مراسم سالگرد فعالیت میکنند؛ سایتهایی برای کرایه ظروف مراسم، تبلیغ برای فروش قبرهایی با قیمت ارزان از صد هزار تومانی تا صد میلیون تومان با انتقال سند مالکیت در قطعات قدیمی یا جدید بهشتزهرا (س)، گروه موسیقی با دف و نی در منزل و باغ، وسایل صوتی، گروه پذیرایی، ماشین، گلهای مراسم ترحیم با قیمت ٣٠هزارتومان تا ١٨میلیونتومان، منو غدا از یک میلیون تومان تا ۵٠ میلیون تومان، مراسم کفن و دفن با انجام تمامی واجبات و مستحبات با اعلام چندین شماره تلفن از طرف سایتها و موسسهها برای ارتباط با آنها.
بهنام امیری، دانشجوی دکترای جامعهشناسی و مدیر اجرایی «موسسه به سوی دوست» در تماس تلفنی، آدرس موسسه را میدهد که بعدتر میتوان دید ساختمانی است منظم با چندین کارمند. میگوید چهارسال پیش با سایت «راجعون» فعالیت خود را شروع کردهاند. این سایت بیشتر برای ارایه اطلاعات در زمینه واجبات مرگ بود و حدود یکسال است که فعالیت موسسه شروع شده. این موسسه بهگفته امیری شاید جزو اولین موسسههایی است که در حوزه انجام مراسم ترحیم فعالیت میکند. او از ذهنیت عدهای نسبت به این کار میگوید که به این شغل «مردهکشی» میگویند اما آنها هدف خود را کارآفرینی و ایده خلاقانه میدانند.
امیری میگوید «کسانی که در روزنامه آگهی تبلیغات برای مراسم ترحیم میدهند در صنف ظروف کرایه یا مداحی کار میکنند اما ما با فکر مدرن، خدمات حرفهای، اجرای کامل مستحبات و واجبات با کارمندان تحصیلکرده کار میکنیم.»
مدیر عامل موسسه، مهندس بازنشسته و مدیر عامل شرکت مهندسی... است. او میگوید مرگ خبر ناگهانی است. در این شهر شلوغ فرد عزادار چگونه میتواند از پس این همه فعالیت در زمان اندک برآید؟ از طرف دیگر، نسل جدید اطلاع دقیقی از چگونگی انجام این مراسم ندارد یا فردی میخواهد مرده خود را در عتبات عالیات دفن کند یا از خارج از کشور به داخل منتقل کند. باید جایی برای انجام این امور باشد یا نه؟
میگوید: «ما باید از سازمان بهشت زهرا (س) مجوز فعالیت دریافت کنیم اما آنها میگویند که کار شما چون در بیرون از بهشت زهرا انجام میشود، به ما ربطی ندارد. در حال حاضر از ما اصرار است و از اینها انکار. اما کارشکنی در کار هم نمیکنند.»
آنها تعداد مراجعهکنندههای خود را در روز بین سه تا پنج نفر اعلام میکنند و امیدوارند به آینده کار خود در چندسال دیگر.»
آرزو برای بهترشدن بازار کار یا شاید آرزو برای بیشترشدن مرگومیر!
میگویند مراجعه کنندههای ما از نقاط مختلف شهر و بیشتر از طیف افراد غیر مذهبی هستند یا افرادی که میخواستند مراسم آنها به شکل جدید برگزار شود. امیری میگوید «ما به فراخور نیاز خدمات ارایه میدهیم. مثلا دو هفته پیش مراجعهکنندهای داشتیم که بازاری بودند و در مراسم آنها دعوا شده بود. میخواستند در جای دیگر مراسم برگزار کنند. آنها میخواستند در مراسمشان عدهای شرکت کنند که ما برای آن مراسم حدود ٢٠نفر در نقش میهمان فرستادیم. بههرحال افرادی هستند که به عنوان کار مستحب، نه با پول این کار را انجام میدهند.»
آنها از نیروهای حرفهای برای مراسم عزاداری صحبت میکنند و میگویند «ما با آنها خیلی ارتباطی نداریم. اینها با گرفتن پول در این مراسم شرکت میکنند اما ما این کار را نمیکنیم.» یکبار در مراسم قاضی بازنشستهای از ما ۵٠ نفر میهمان خواستند که ما گفتیم شوون خانواده شما را نمیدانیم و نمیخواهیم زیر بار این مسوولیت برویم.
مدیرعامل موسسه میگوید شکل مراسم در مناطق بالا و پایین شهر تغییر کرده، اما هنوز هم خیلی از مراسم به شکل سنتی و رسمی در مسجد یا هتل و تالار برگزار میشود و عدهای هم در باغ و منزل شخصی به شیوههای جدیدتر مراسم فوت را برگزار میکنند.
او از مقیدبودن افراد به برگزاری مراسم ترحیم میگوید و اینکه مراسم فوت هزینه سنگینی دارد چه در بالای شهر و چه در پایین شهر.
مردن مساله زندگان است؛ مردگان هیچ مسالهای ندارند. از میان موجودات روی زمین فقط انسان است که بر مردن خود فکر میکند و هزینه. اندیشیدن مدام به مرگ اگرچه بهدلیل عشق به زندگی بوده و هراس از مرگ؛ اما شاید در دنیای معاصر ما هزینه مردن هراس را برای زندگان چندین برابر کرده باشد؛ بهطوری که فاطمه با خندهای تلخ میگوید مادرم وقتی از مردن حرف میزند به او میگویم اجازه بده پولهایم را پسانداز کنم بعدا این آرزو را بکن.
قدمزدن در میان مراسم خاکسپاری، شام غریبان، مراسم شب سوم و هفتم و چهلم، سوال زیگموند فروید در سال ١٩١۵ در مقاله «اندیشههایی در خورِ ایامِ جنگ و مرگ» را به ذهن میآورد: «در نگرش متمدنانه خود به مرگ بیش از درآمدمان هزینه میکنیم. آیا نباید به عقب برگردیم و این حقیقت را بازشناسیم؟ یا نباید در واقعیت و در اندیشههایمان، جایگاهی را به مرگ بدهیم که شایسته آن است؟»
با این وصف، پس نرخ گریه روی قبر سه طبقه بهشت زهرا (س)، قبر چند ده میلیونی و میلیاردی صحن امامزاده... یا منطقه خوش آب و هوای لواسان چند؟