بشر، بالاخره این کرونا هم خواهد رفت. مثل هزاران بلای طبیعی و مصیبت ساخته کرونا و بشر در طبیعت خود قویتر از آن است که اینگونه بلاها او را از پای درآورد. مشکلات زیادی برای همه به بار آورد. برای بعضی کمتر و برای بعضی بیشتر. اما یک فایده هم داشت.
شفاآنلاین>سلامت> بشر، بالاخره این کرونا هم خواهد رفت. مثل هزاران بلای طبیعی و مصیبت ساخته کرونا و بشر در طبیعت خود قویتر از آن است که اینگونه بلاها او را از پای درآورد. مشکلات زیادی برای همه به بار آورد. برای بعضی کمتر و برای بعضی بیشتر. اما یک فایده هم داشت.
من از این پس یعنی زمانی که گورش را گم کند یا دستکم مهار شود، قدر لحظات زندگی را بیشتر میدانم، همان زندگی ساده و معمولی را؛ دوستانم را بیشتر خواهم دید، بیشتر به مسافرت خواهم رفت؛ از زیباییهای طبیعت بیشتر لذت خواهم برد؛ قدر هنر را بیشتر خواهم دانست؛ کمتر افسوس خواهم خورد؛ به نداشتههایم فکر نخواهم کرد؛ غصهها را دور خواهم ریخت و بیشتر شادی خواهم کرد.
* خریدکردن را دوست دارم (البته به جیبم هم نگاه میکنم)، حتی پرسهزدن در فروشگاههای بزرگ را هم دوست دارم. وقتی آدمهایی را میبینم که با شور و شوق در حال خریدند، کالاها را برمیدارند، قیمتها را نگاه میکنند، تاریخمصرفها را چک میکنند، با کالاهای مشابه مقایسه میکنند و در چرخدستی میگذارند و چرخدستی را به آرامی هل میدهند، لذت میبرم. گاهی بچههایی را میبینی که پشت قفسهها قایمباشک بازی میکنند و دنبال هم میدوند، یا زن و مرد جوانی که یک چرخدستی را میکشند درحالیکه یک بچه را داخل آن گذاشتهاند که یک خرس پشمالو را بغل کرده، توگویی هر دو را از فروشگاه خریدهاند.
فکر میکنم ایجاد فروشگاههای بزرگ با این انگیزه بوده که علاوه بر
خرید، جایی برای حضور آدمها، گاه دیدن دوستان و آشنایان و برقراری ارتباط دوستانه با فروشندهها و اطلاع از محصولات جدید باشد. البته در این یکسالی که این میهمان ناخوانده آمده، خریدها محدود به مایحتاج شده.
قبلا فکر میکردم خرید برای نیاز است. الان به این نتیجه رسیدهام که خریدکردن خودش یک نیاز است. این را خانمم به من فهماند.
* بالاخره بعد از ششماه، ناشری که داستانی به او داده بودم، جواب داد. «داستان شما مشروط پذیرفته شده». پرسیدم: مشروط یعنی چه؟ گفت: یعنی باید این ایرادهایی که کارشناس ما گرفته برطرف کنی. گفتم: بیزحمت نظر کارشناستان را برایم بفرستید. وقتی فرستاد دیدم از همان ایرادهایی است که خودم روی کار دیگران میگیرم. شخصیتها جان ندارد. مضمون تکراری است. پیرنگ ضعیف است. دیالوگها معمولی است. داستان اوج خوبی ندارد. پایان سرهمبندی شده و... .
اول با خودم عهد کردم که دیگر راجع به کار دیگران نظر ندهم، یا اگر دادم جوری نظر بدهم که طرف بفهمد باید چه کار کند. در مجموع به این نتیجه رسیدهام که کارشناسان و بررسهای کتاب یا سرویراستاران ناشر – هر اسمی که میگذارید – دو دستهاند: آنهایی که خوباند و آنهایی که بدند. خوبها آنهایی هستند که رک و راست میگویند کارت رد شده، هرجا میخوای ببر. بدها آنهایی هستند که کارت را مشروط میکنند. آنقدر تو را میبرند و میآورند که خودت خسته بشوی و دست برداری.محمود برآبادی/ روزنامه شرق