ناشنوا داشتیم که آمده بود میگفت کیف میفروخته اما با تعطیلیها بیکار شد. میگفت وام یک میلیونی دولت را دادیم برای اجاره و الان با دو بچه نان نداریم بخوریم
شفاآنلاین>سلامت>ضربه پاندمی کرونا برای اقلیتهای اجتماعی سنگینتر بوده است. ناشنوایان، نابینایان و ویلچرنشینها، با بیکاری، تنگناهای مالی، فاصلهگذاریها و خلاءهای ارتباطی چگونه کنار آمدهاند؟ تجربهشان از خانهنشینی و ضرورتها چیست؟
به گزارش شفاآنلاین، افراد دارای معلولیت، بزرگترین اقلیتهای اجتماعی هر جامعه هستند. سازمان جهانی بهداشت بین ۱۱ تا ۱۵درصد جمعیت جوامع را افرادی محسوب میکند که درجات متفاوتی از معلولیت دارند. در ایران، افراد دارای معلولیت، در آخرین سرشماری سال ۹۵ لحاظ نشدهاند، اما بهزیستی میگوید یک میلیون و ۵۰۰هزار نفر در این سازمان پرونده دارند. از این تعداد ۳۹درصد معلولان جسمی حرکتی، ۱۵درصد ناشنوا و ۱۲درصد نابینا هستند.
معلولان جسمی حرکتی برای تردد با ویلچر یا واکر به مراقب و همراه نیاز دارند. ناشنوایان با کمک رابط یا زبان اشاره، با پیرامون ارتباط میگیرند و نابینایان با لمس اشیا و گرفتن بازوی راهنما، محیط را میشناسند. در همهگیری کرونا اما راهکارها، راهنماییها، آموزشها و حذرباشها، گروههای اکثریت اجتماعی را مخاطب قرار دادهاند.
ماسک که وسیلهای الزامی شده، ناشنوا را از لبخوانی و ارتباط گیری محروم میکند؛ نه خودش میتواند بیان منظور کند و نه منظور مخاطب را میفهمد. نابینا که اینفوگرافیها یا فیلمهای آموزش بهداشت را نمیبیند و نیازمند نزدیک شدن به افراد برای راهنمایی گرفتن است، خود را در حاشیه و خلاء احساس میکند.
فردی که روی ویلچر مینشیند، از فیزپوتراپیهای معمول به خاطر اولویتهای دیگر در مراکز درمانی بازمانده و مراقب نیز در کنارش نیست. در دوران کرونا، دلمردگی و انزوای اکثر افراد دارای معلولیت، با فشارهای مالی، بدهیها و ترس از آینده تکمیل میشود.
نابینایان و ناشنوایان، از آموزش و پرورش هم گله دارند که در طراحی اپلیکیشن "شاد" یا تدریسهای تلویزیونی، هیچ حسابی روی این گروه باز نکرده است؛ گویی آنها حق تحصیل در دوران کرونا و قرنطینه را ندارند.
فقدان اطلاعرسانی
سمیرا بهرامی، فعال اجتماعی و از مسئولان کانون ناشنوایان ایران به دویچه وله میگوید: «موج کرونا که آمد ما بیش از همه به محتوای آموزشی نیاز داشتیم. ناشنوایان زیرنویس فیلمهای اموزشی موجود را متوجه نمیشوند، چون زبان آنها ساده است و فعل و صفت ندارد. ما سعی کردیم خودمان فیلم آموزشی تولید کنیم. وزارت بهداشت به ما پاسخ نمیداد و تلفنها مدام مشغول بود.
مشکل دیگر این بود که هیچ مترجم و متخصص زبان اشاره در بیمارستانها نیست و ناشنوا اگر سر و کارش به مرکز درمانی بیفتد نمیتواند منظورش را بیان کند. پیشنهادشان این بود که بیمار ناشنوا با رابط یا مترجم، ارتباط تصویری بگیرد تا او هم به پزشک یا پرستار منتقل کند.
اما در شرایط بحرانی کدام پرسنل درمانی وقت دارد که معطل من و گوشیام بشود، آن هم با اینترنت کند که ده مرتبه طی تماس قطع میشود. عملا ما متوجه شدیم الان وقت این کار نیست بلکه باید از قبل چنین ساختارهایی ایجاد میشدند.»
هر چند همه گوشی هوشمند یا اینترنت ندارند اما همکاران کانون ناشنوایان، کانالهایی در اینستاگرام و تلگرام برای آموزشهای لازم راه انداختند. سمیرا بهرامی میگوید کافی بود صدا و سیما وسط سریالهای پربیننده، یک دقیقه فیلمهای آموزشی پخش میکرد تا عده کثیری در جریان قرار بگیرند: «آنجا متوجه شدیم که چقدر در شهرستانها سوال دارند و از بسیاری اطلاعات محروم ماندهاند. تازه آنها کسانی بودند که گوشی و اینترنت دارند وای به کسانی که این امکانات را هم ندارند. ما عملا سامانه ناشنوایان شدیم. از سوالات کرونا تا کمکهای بهزیستی و ... همه توضیحات را هم باید به سادهترین بیان میدادیم که قابل فهم باشد.»
بهروز مروتی، مدیر کمپین پیگیری حقوق افراد دارای معلولیت نیز به نبود برنامه برای معلولان در مدیریت بحران اشاره میکند و از قلم افتادن این جامعه در حوزه آموزش را بسیار پررنگ میداند: «هفتهها پس از شیوع کرونا هیچ کمکی به این گروه نشد. مثلا حمایتهای بهداشتی و معیشتی در چند مرحله انجام گرفت که در خوشبینانهترین حالت کمتر از ده درصد افراد تحت پوشش بهزیستی را شامل شد.
تا همین اواخر، از نظر آموزشی چیز خاصی وجود نداشت و تازه شروع کردهاند به تولید محتوا. قبل از عید ما درخواست پکیجهای آموزشی برای کادر درمانی را دادیم که چگونه با افراد دارای معلولیت رفتار کنند و تعامل داشته باشند که اقدامی نشد. صدا و سیما در این زمینه اطلاعرسانی نکرد و آموزشی نداد. مراکز درمانی با ازدحام جمعیت روبرو بودند و دسترسی پذیری نداشتند.
پیشنهاد کرده بودیم که خط تماس تصویری برای کارشناسان آشنا به زبان اشاره برای مشاوره اضطراری به ناشنوایان برقرار شود که جوابی ندادند. نابیناها از آموزش آنلاین محروم شدند. از مدارس دور ماندند و هنوز هم دورند. در شبکه آموزش تلویزیونی هم ناشنوایان و بچههای مدارس استثنایی را نادیده گرفتند.»
از محدودیت تا محرومیت
بهروز مروتی که خودش روی ویلچر مینشیند، میگوید: «کسانی که باید به مراکز درمانی میرفتند، به خاطر شیوع کرونا از فیزیوتراپی و جلسات توانبخشی محروم شدند. گفتند اولویت بیمارستانها چیز دیگری است. کسانی که مراقب دارند، محدودیتهایشان بیشتر شد. چون مراقبها هم نباید از خانه بیرون میآمدند وانگهی آموزشی برای این دوران ندیده بودند.
با محدودیت تردد و مقررات قرنطینه، خیلی از بچهها که شغل آزاد داشتد یا دستفروش بودند، کارشان را از دست دادند آن هم در شرایطی که اواخر اسفند، ۳۰درصد بودجه اجرای قانون حمایت از معلولان را ندادند که خودش مضیقه بزرگی از نظر معیشتی بود.»
او اضافه میکند که کمبود مراقبت و توجه و آموزش، استرس و افسردگی ناشی از خانهنشینی نزد افراد دارای معلولیت را تشدید کرده است. میگوید مطالبهگریها هم به خاطر کرونا به وادی تعلیق و فراموشی افتادند: «شرایط جالبی نیست. اغلب بچهها دلمرده هستند. خودم هم تجربه خوبی نداشتم. برای هر مرتبه بیرون رفتن، باید ویلچر را میشستم. از آن طرف وسایل بهداشتی گیر نمیآمد یا گران بود. همسرم واقعا اذیت شد از بس رعایت و نظافت کرد و من ملاحظه میکردم.»
رضا ذبیحی، عضو "انجمن ملی زبان اشاره" اما جنبههای مثبتی در دورکاری و خانهنشینی میبیند و میگوید: «دوران قرنطینه توفیقی شد که مدتی از ترافیک سنگین تهران که هر روز ناچار بودیم تحمل کنیم، در امان باشیم. مصرف بنزین و استهلاک ماشینم به حداقل رسید. فرصتی هم به دست آمد برای جبران کارهای عقب افتاده.»
برای او که ناشنواست، الزام استفاده از ماسک، یک محدودیت ارتباطی است: «ما لبخوانی میکنیم و ماسک مانعی است برای برقراری ارتباط. به خصوص برای خرید مواد مورد نیاز خانه، مجبورم ماسک را بردارم و فروشنده هم باید بدون ماسک جواب مرا بدهد تا من بتوانم منظور او را بفهمم.»
ماسکهای شفاف مخصوص لبخوانی به تازگی به بازار آمدهاند و یک موسسه خیریه نیز در ایران تعداد محدودی از آنها را تولید کرده است. رضا ذبیحی میگوید این ماسکها باید سبک و نازک باشند. او یادآوری میکند که ناشنوایان، اطلاعات آموزشی لازم در باره ویروس کرونا را از طریق فعالیت خودجوش ناشنوایان در اینترنت کسب کردند و با وجود پیگیریها در فدراسیون جهانی ناشنوایان، زبان اشاره همچنان در ایران جدی گرفته نمیشود: «سالهاست که زبان اشاره به رسمیت شناخته نشده و برای سهولت ارتباط ناشنوایان با مراکز درمانی یا اداری هم، هیچ امکان مادی و معنوی برای رابطان زبان اشاره فراهم نکردهاند.»
چراغهای رابطه خاموشند
کانونها و موسسههای ناشنوایان برای آنها حالت فرهنگسراها را دارد. آنها با خودشان راحت هستند و پاتوقشان ترجیحا همین مراکز و انجمنهاست. سمیرا بهرامی میگوید: «مادر من ناشنواست. همیشه میآمد کانون و اینجا تبادل انسانی و اجتماعی داشت، تخلیه عاطفی میشد. الان از این تعطیلیها بینهایت کلافه و ناراحت است. با دوستانش در کانون خوش بودند، در باره سریالهایی که دیده بودند نظر میدادند.
الان ارتباطهایی که در واتس آپ یا اینستاگرام دارد کمکش میکند اما جایگزین دیدارهای نزدیک نیست. حوصلهاش سر میرود. مادرم تنها از طریق تصویر با جهان ارتباط دارد و از دیدن سریالهای تکراری خسته شده و ما مدام مراقب هستیم که مبادا از خانه بیرون بزند.»
او که شاهد استمداد ناشنوایان برای گذران زندگی بوده، به مضیقههای مالی در دوران کرونا اشاره میکند: «شما وقتی میتوانی خودت را با فیلم و تماس تصویری و این چیزها سرگرم کنی که پشتوانه داشته باشی. ولی وقتی مسئله اصلیات تامین پول باشد، مستاجر باشی، بهزیستی کمک نکند، دستفروش باشی و کارت را از دست داده باشی خیلی سخت میشود.
ناشنوا داشتیم که آمده بود میگفت کیف میفروخته اما با تعطیلیها بیکار شد. میگفت وام یک میلیونی دولت را دادیم برای اجاره و الان با دو بچه نان نداریم بخوریم.
بهزیستی هم کمک نمیکند و میگوید بودجه نداریم... دوران طاقت فرسایی شده برای ناشنواهای دستفروش و روزمزد، چون آنها نمیتوانند به سادگی هر کار دیگری را جایگزین کنند. مثلا نمیتوانند بروند مسافرکشی. أنها در اسنپ میتوانند کار کنند اما راننده به خاطر ماسک مسافر، نمیتواند لبخوانی کند. مسافر هرچه میگوید او متوجه نمیشود.»
سمیرا بهرامی میگوید مادرش برای سرگرم کردن خودش، از فضای مجازی و لایو اینستاگرام زیاد استفاده میکند و دو برابر همیشه هزینه اینترنت میپردازد: «اینها قبلا اردو میرفتند، گردش دستهجمعی میرفتند و نشاطی پیدا میکردند اما الان دلمرده شدهاند و سرشان را به ارتباطهای مجازی گرم میکنند. دولت حتی نگفت یک تخفیفی به بسته اینترنتی ناشنوایان بدهد تا بلکه حمایتی از آنها کرده باشد.» دویچه وله فارسی