کد خبر: ۲۳۶۹۴۷
تاریخ انتشار: ۱۱:۵۰ - ۲۲ تير ۱۳۹۸ - 2019July 13
مي‌گويند در توالي نسلها، تغييرات اجتناب‌ناپذير است و در گذر اين سالها، پژوهشگران اجتماعي درباره به رسميت شناختن تفاوت ديدگاه يکديگر و دست يابي‌به همزيستي مسالمت‌آميزتاکيد داشته اند
شفا آنلاین>اجتماعی>مي‌گويند در توالي نسلها، تغييرات اجتناب‌ناپذير است و در گذر اين سالها، پژوهشگران اجتماعي درباره به رسميت شناختن تفاوت ديدگاه<Difference of view> يکديگر و دست يابي‌به همزيستي مسالمت‌آميزتاکيد داشته اند

به گزارش شفا آنلاین:شما از کدام نسل مي آييد؟ همان نسلي که شلوارهاي پارچه اي ‌گشاد وعينک هاي فريم کائوچويي‌داشت يا نسلي که با شلختگي عمدي، ترکيبي از لباس‎هاي رسمي و اسپرت مي پوشيد؟متعلق به هر برهه از زمان که باشيد، باز در اصل ماجرا فرقي ندارد، چرا که روندتغييرات فقط در سبک پوشش شماخلاصه نمي‌شود بلکه اتفاقا سطح وسيعي از آن درشيوه نگرشتان‌قابل مشاهده است.

مي‌گويند در توالي نسلها، تغييرات اجتناب‌ناپذير است و در گذر اين سالها، پژوهشگران اجتماعي درباره به رسميت شناختن تفاوت ديدگاه يکديگر و دست يابي‌به همزيستي مسالمت‌آميزتاکيد داشته اند
چرا که در نظرگاه آنان، رويه غيرمسالمت آميز منجر به‌شکاف نسلي شده و اين شکاف مي تواند سطوحي از اختلاف، تفاوت و فاصله را در بر بگيرد.

تفاوت و تغييرات نسل ها نه فقط در ظاهر که در بنيان حوادث هر برهه اي، متفاوت است و از اين رو هر نسل با نسل پسين و پيشين خود داراي ديدگاهي مشترک نيست. اين امر براي عده اي نگران کننده است و آن‌را «بحران شکاف نسلي»مي خوانند و در نقطه مقابل براي برخي زمينه ساز رشد و توسعه اجتماعي قلمداد مي شود.

جامعه‌شناسان اين تغيير يا شکاف نسلي را پذيرفته اند و اتفاقاآن را متعارف و عادي مي دانند اما با تحولات سريع‌جوامع و دسترسي بيشتر به شبکه هاي اجتماعي، نسل‌هاي مختلف از توان فهم يکديگر عاجزند و وقتي شدت اين شکاف نسلي بيشتر شود، پيامدهاي آن هم افزايش مي يابد و شكاف نسلي مي تواند به گسست نسلي منجر شده و پيامدهايي منفي همچون سرگشتگي گفتماني، فقدان هويت جمعي و بحران هويت را به دنبال داشته باشد.

منظور از شکاف نسلي، فقط فاصله سني نيست بلکه مجموعه اي از هنجارها و ارزش ها را هم شامل مي شود اما گسست نسلي از اختلاف دو يا سه نسل به لحاظ عاطفي، فکري و ارزشي‌حکايت دارد وشكل نهايي اين گسست «انقطاع نسلي» است که منظور از آن دشمني آشکار ميان نسل ها و سطحي از بي ارتباطي است.گفته مي شودتغييرات اساسي در ساختار سياسي، اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي كشور از عصر مشروطه تا بعد از انقلاب اسلامي باعث تحولات ساختاري و شكاف‌هاي اجتماعي شده و با تشديد تغييرات فرهنگي و ارزشي، ارتباط بين نسل ها به سمت شكاف هرچه بيشتر سوق پيدا کرده است.

علي روشنايي در قامت جامعه شناس تاکيد کرده است که اين شکاف «اگر به بالاي ۲۰ تا ۲۵‌درصد برسد خطرناک مي‌شود. در ابتدا ممکن است اين‌گونه به‌نظر برسد که چون سواد عمومي افزايش يافته، نسل‌ها بهتر مي‌توانند يکديگر را درک کنند، اما ورود متغيرهاي ديگر اين درک را تحت تاثير قرار داده است.»

به زعم نظريه‌پردازان تفکر نوگرايي موجب کاهش اقبال يا مشروعيت گروه‌هاي مرجع سنتي شده و در نهايت نسلي جديد با هويتي مستقل از نسل‌هاي قبل خود شکل مي گيرد. طبعاوقتي فنّاوري و تکنولوژي جديدي وارد جامعه مي شود، جوان ها به دليل نوگرايي بيش از نسل پيشين خود، تحت تأثير اين تغييرات قرار مي‌گيرند. در گذشته جامعه پذيري در مراکز آموزشي و نهاد خانواده شکل مي گرفت اما امروزه دسترسي گسترده به تکنولوژي هاي نوين، گزاره‌هاي ارزشي‌و روند جامعه پذيري نسل ها را دگرگون کرده است.

اما چگونه مي توان شکاف ميان نسل‌ها را پر کرد؟ پژوهشگران رفتار دهه هشتادي‌ها را ماحصل زيستن در فضاي مجازي مي‌دانند. آنها زود عاشق مي شوند و زود فارغ. خيلي راحت تشکيل خانواده مي دهند و راحت ترطلاق مي‌گيرند.

مسائل شخصي شان را در اينستاگرام پست مي کنند و با يک رفتار اجتماعي اعتراضشان را به نمايش مي گذارند. اين ها براي دهه شصتي ها قابل هضم نيست.اين نسل،سرنوشتش با جنگ و کنکور، بيکاري و کمبود گره خورده است. حالا کارشناسان حوزه اجتماعي يادآور مي شوند که اگر شبکه هاي اجتماعي در دهه شصت رواج مي يافت امروز آنها هم مشابه دهه هفتادي ها و هشتادي ها رفتار مي کردند و اصلا شکافي وجود نداشت.

برهمين اساس شهلا کاظمي پور، جمعيت‌شناس و عضو هيئت‌علمي دانشگاه‌تهران در ارائه نگرش خود نسبت به پديده شکاف و يا تفاوت نسلي به روزنامه رسالت مي گويد: « عده اي به مسائل فرهنگي پايبندي دارند و مي گويند شکاف بين نسلي وجود دارد و برخي پايبندي کمتري داشته و معتقدند اين شکاف قابل انتظار است. از ديد من اين تغييرات نسلي همواره از گذشته تاريخ تا به امروز وجود داشته ولي به دليل سرعت روزافزون تکنولوژي و وسايل ارتباط جمعي و مقدار شناخت و دسترسي جوان ها به اين وسايل، مسئله شکاف و تغييرات نسلي زمانش کوتاهتر شده است.

در گذشته هر ۲۵ سال را يک نسل در نظر مي گرفتند ولي به مرور زمان اين فاصله کوتاه‌تر شده يعني نسل هايي که باهم کمتر از ۲۵ سال اختلاف سن داشتند، خيلي راحت با يکديگر هم صحبت بودند و خواسته ها و نيازهايشان شبيه هم بود ولي در حال حاضر به خاطر تکنولوژي، سرعت تغييرات‌زياد بوده و سبک زندگي تغيير پيدا کرده، حتي بين نسل هاي نزديک به هم نيز سبک زندگي متفاوت است.اين نشان مي دهد که تفاوت نسلي وجود دارد.»

تفاوت نسلي، بحران نيست
وي در ادامه تصريح مي کند: «ميان نسل هاي مختلف در رفتارها و منش ها تفاوت وجود دارد، عده اي نام آن را شکاف گذاشته اند اما بنده واژه شکاف را قبول ندارم. اين تغيير است. تغييرات نسلي را بايد پذيرفت. اگرچه معتقد به تغيير نسلي هستم اما فاصله نسلي را مي بينم. حتي رفتارهاي يک جوان ۱۹ ساله با جوان ۲۰ ساله متفاوت است. در گذشته اگر نسل را ۲۵ سال مي دانستند در حال حاضر از ۱۰ سال هم کمتر شده، براي اينکه آدمها زبان مشترک ندارند و فرزندان نسل جديدتر زبان مشترکشان با فرزندان نسل قديم تر متفاوت است.

اين اختلافات وجود دارد اما اين مسئله يک بحران نيست. نسل هاي قديمي تر نسبت به نسل جديد در پذيرش تکنولوژي جديد تاخير دارند، ما بايد از بزرگترها بخواهيم که منفعل نباشند و به سمت تکنولوژي هاي جديد بروند و کتاب بخوانند، پايبندي به بعضي سنت هاي قديمي که ممکن است بازدارنده هم باشد، آن شکاف نسلي را بيشتر مي کند.»

همانند سرعت تکنولوژي، تغييرات براي نسل جوان تر هم با سرعت بيشتري مورد پذيرش قرار مي گيرد. ۹۰ درصد تکنولوژي در جامعه ما وارداتي است، برهمين اساس کاظمي پور اذعان مي کند:«اگر شبکه هاي اجتماعي در سطح خانواده، آموزش و پرورش و کل جامعه مديريت نشده و به صورت غيرمتعارف استفاده شود، آسيب خواهد داشت. اما اگر به صورت انديشيده و با نظارت بزرگترها و مديران و فرهيختگان جامعه مديريت شود، مشکلي ندارد.»

به باور کاظمي پور، افراد مسن تر ته زمينه اي از فرهنگ پيشين را در ذهن‌خود دارند اما جوان ها آن فرهنگ قبلي در ذهنشان وجود ندارد بنابراين به سرعت به سوي فرهنگ و رفتارهاي جديد گرايش پيدا مي کنند که اين تغييرات قابل انتظار است. اگرچه در حال حاضر ميان نسل ها هم زيستي وجود دارد، ولي اگر مديريت نشود، اين هم زيستي بيمارگونه است. جوان پدرش را قبول ندارد و مي گويد اين ها سنتي فکر مي کنند و پدر هم جوان را به نوعي نمي پذيرد. وقتي جوان بزرگترش را قبول ندارد و با گروه همسالان حشر و نشر داشته باشد، ممکن است ۵۰ درصد مفيد باشد اما ۵۰ درصد هم آسيب خواهد داشت.
تکنولوژي؛ نگرش ها را تغيير مي دهد
اين جمعيت شناس در بيان ويژگي هاي دهه ۶۰ و ۸۰ بيان مي کند:«بي ترديد دهه شصتي ها با دهه هفتادي ها متفاوت هستند و دهه هفتادي ها با دهه هشتادي ها، اين امر ناشي از تغييرات تکنولوژي و تغييرات وسايل ارتباط جمعي هست که نگرش و بينش هر نسل را نسبت به نسل قبلي تغيير مي دهد. بنابراين هرچه سرعت تغييرات تکنولوژي بيشتر باشد، سرعت تفاوت نسل ها بيشتر خواهد بود. دهه هشتادي هاي ما با تکنولوژي هاي خيلي پيشرفته تري روبه رو هستند. رويکردها تغيير کرده است. در دهه شصت به علت جنگ و ضعف ارتباط ما با جهان خارج، وقفه اي رخ داد و اين امر تا حدودي آسيب زا بود. براي دهه ۷۰ و ۸۰ هم به تناسب افزايش تکنولوژي، شتاب نسلي بالاست و در همه جهان اين تغييرات وجود دارد.»

گفته مي شود، «ميزان تولد در دهه ۸۰ به رقم يک ميليون و ۲۰۰ هزار تولد در سال رسيد و در دهه ۹۰ هم اين ميزان به يک ميليون و ۶۰۰ هزار رسيده است. بنابراين، ما بيشترين تولد را در دهه ۶۰ و کمترين آن را در دهه ۸۰ داشتيم. به همين علت، نوجوان‌هاي متولد دهه ۸۰، در رفاه بيشتري بزرگ شدند. چراکه، متولدين دهه ۶۰، به‌طور متوسط، با ۵ تا ۶ برادر و خواهر بزرگ شدند و در دهه ۸۰، خانواده‌ها نهايت ۲ فرزند داشتند. ۵۴ درصد جمعيت‌در دهه ۶۰، شهر نشين بودند و در حال حاضر بيش از
۷۴ درصد از جمعيت شهرنشين اند. دهه شصتي ها با جنگ، تحريم و مسائل اقتصادي روبه رو بودند و دغدغه هايشان به‌رفع نيازهاي اوليه و اشتغال و ازدواج، منتهي مي‌شد اما در دهه ۷۰به علت خاتمه جنگ، امنيت مورد توجه قرار گرفت.»

به روايت «سعيد ذکايي»، معاون پژوهشي دانشگاه علامه طباطبايي، اين شکاف نسلي در هميشه تاريخ وجود داشته است. حتي در ۵۰ سال گذشته هم گلايه‌هاي نوجوانان دهه ۴۰ اين بود که چرا بزرگ ترهايشان درک‌شان نمي‌کنند! در دهه ۴۰ هم شکاف‌ها ناشي از فرهنگ عامه پسندِ سينما بود.

اما سعيد معيدفر، استاد سابق دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران پيرامون اين مسئله به روزنامه رسالت مي گويد: «تغييرات در دنياي امروز سريع و بي وقفه بوده ودر عالم دانش و فناوري، تغييرات بسياري ايجاد شده، ۳۰ سال پيش کدام يک از امکانات امروز را داشته ايم؟ وضعيت اينترنت چگونه بوده؟ ارتباطات ما در حوزه نرم افزاري و سخت افزاري چگونه بوده و امروز به چه صورت است؟ به قول متفکرين هرچه پيش تر مي آييم اين سرعت افزايش مي يابد. اگر تمام تاريخ بشر را نگاه کنيد تا قبل از ورود به دنياي مدرن در يکي دو قرن اخير سرعت تحولات کند بوده، به گونه اي که امکان تغيير در فاصله کوتاه وجود نداشته است به همين دليل تغيير نسل ها، تغيير محسوسي نبوده ولي به ميزاني که اين تغييرات را در حوزه هاي مختلف، سريع تر و به روزتر مي بينيم، بايد پيش بيني کنيم؛ نسل هايي هم که هرکدام در دوره خاص زماني زندگي مي کنند، بايکديگر تفاوت هاي محسوس و آشکاري داشته باشند.»

انسان به هر حال تحت تاثير شرايط و اوضاع و احوال زندگي خود به لحاظ مادي و اجتماعي و فرهنگي قرار داشته و اين ها مدام تغيير مي کند. به هر روي فاصله بين جوامع مختلف خيلي طولاني و زمان دار بوده است. معيدفر تصريح مي کند:«هيچ گاه وسايل ارتباط جمعي گستردگي امروز را نداشته و همانند امروز تلويزيون به عنوان رسانه اي که دنيا را به يکديگر وصل کرده، داراي اثرگذاري فراواني نبوده است. منظور از تلويزيون شامل ماهواره و ساير وسايل ارتباطي ديگر هم هست. اين ها هم تا حد زيادي بر روي تغييرات تاثيرگذار است. به عنوان مثال اگر دنياي من پيش از اين به دليل محدوديت ارتباطات، دنياي کوچکي بود و فکر مي کردم، اينجا مرکز عالم است و همه چيز را قطعي و يقيني فرض مي کردم، درحال حاضر اينگونه نيست زيرا ارتباطم با دورترين نقاط عالم برقرار شده و با فردي در آن سوي دنيا چت مي کنم و خواه ناخواه تحت تاثير فرهنگ يکديگر قرار مي گيريم.»
اين ها اتفاقات بزرگي است که دنياي ما را از يک دنياي محدود، کوچک و بي ارتباط به دنيايي بسيار بزرگ و نامحدود و پر از تغيير و تحولات فرهنگي تبديل کرده است.ما بيش از ۴ هزار فرهنگ شناخته شده داريم، تصور کنيد که تا سالها پيش هرکدام از اين فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها محدوده خودشان را داشته اند و در همان فضا سير مي کرده اند اما امروز به روايت «معيدفر» اين فرهنگ ها با يکديگر مبادله مي شوند. يعني آدمها دائم از فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها و زبان هاي مختلف دنيا باهم ارتباط برقرار مي کنند، طبيعي است اين فرصتي که امروز براي نسل هاي جديدتر فراهم شده، در ۱۰ سال قبل و يا ۱۰ سال قبل تر از آن کمتر بوده و در نسل پدربزرگان و مادربزرگان نبوده است و آنها جهانشان کوچک و غيرقابل تغيير بوده، اين ها ريشه هاي تغييرات نسلي است.

تفاوت؛ منشاء ناشناختگي و گسيختگي و شکاف نسلي اما آنچه از آن تحت عنوان شکاف يا تغييرات نسلي ياد
مي شود، به راستي شکاف است يا تغيير و چه پيامدهايي دارد؟ معيدفر اين گونه پاسخ مي دهد: «اگر مبادله و تنوع فرهنگي و تساهل، تعامل و ارتباط بدون چالش بين نسل ها برقرار باشد، شاهد يک نوع تبادل و تفاوت فرهنگي هستيماما اگر اين تفاوت منشاء ناشناختگي و گسيختگي و چالش باشد، حالت شکاف و گسست دارد.از طرفي چنانچه يک نوع پذيرش فرهنگي و تساهل حکمفرما باشد و پدر و مادر اين حق را به فرزندشان بدهند که بالاخره او متفاوت است و فرزند هم بپذيرد که پدر و مادرش باورهاي خودشان را دارند و به آن باورها احترام بگذارد، يعني جامعه به دنبال پذيرش و احترام متقابل است و تفاوت، منشاء اختلاف، ناشناختگي، طرد و تقابل نيست، خب در اينجا تفاوت هاي فرهنگي را شاهديم.»

ما در بسياري از کشورهاي توسعه يافته نظاره گر تنوع و دگرگوني فرهنگي و اعتقادات و باورهاي‌گسترده هستيم ولي مردمان اين کشورها با يکديگر هم زيست بوده و زندگي آنها با ديگري محل چالش نيست. يعني نه فرزندان با پدرومادر و نه پدرومادر با فرزندان و نه نخبگان سياسي اجتماعي بايکديگر، چالش و اختلاف ندارند. اينجا تفاوت فرهنگي وجود دارد و اين تفاوت باعث رشد
مي شود. اما چرا اينگونه است؟ به اعتقاد معيدفر، چون يک نوع ديالوگ بين اين فرهنگها و نسل ها برقرار مي شود و باهم گفت‌وگو مي کنند ولي در جوامعي مثل ايران، گاهي اعتقاد و باورها باعث طرد و يا اختلاف و قطع ارتباط‌مان با ديگري مي شود و ديالوگ و گفت‌وگو برقرار نمي کنيم، به چنين امري در جامعه ما شکاف نسلي يا گسست فرهنگي مي‌گويند.

چون والدين فرزند خود را ممکن است طرد کنند و در نقطه مقابل فرزندان، والدين خود را محل مشورت نمي دانند و يک گروه، گروه ديگر را متحجر مي داند و گروهي، گروه ديگر را فريب خورده و منحرف مي داند. در اين جامعه، تغييرات منشاء اختلاف و تعارض شده است.

اين جامعه شناس با ذکر مثالي عنوان مي کند: «در حال حاضر خانواده هايي وجود دارند که در نگرش ها و سطح فکر، آداب و رسوم و سبک زندگي با يکديگر اختلاف دارند ولي هم را مي پذيرند و به هم احترام مي گذارند و بالعکس خانواده هايي هم هستند که اين اختلاف ها را نپذيرفته و دچار تعارض مي شوند. در عرصه عمومي هم چنين وضعيتي وجود دارد، در تعامل ميان نخبگان نيز به همين صورت است. گاهي ما زمينه هاي گفت‌وگويي داريم ولي گاهي بالعکس است و زمينه هاي خشونت ورزي و تقابل و طرد وجود دارد.»

گسست تعاملي ميان نسل هاي سني و فکري باعث انقطاع مي شود
به اعتقاد وي، اگر زمينه هاي گفت‌وگويي و پذيرش متقابل وجود داشته باشد، اين رشد دهنده است و مي تواند باعث دروني شدن تغييرات شود و در مقابل، راه اين تغييرات هم بسته نيست يعني نسل هاي مختلف بايکديگر ارتباط برقرار مي کنند و اين ارتباط اگر برقرار شود، رابطه بين گذشته، آينده و حال برقرار خواهد شد. وقتي که زمينه طرد وجود داشته باشد، بين گذشته، حال و آينده انقطاع بوجود مي آيد زيرا نسل گذشته، نسل جديد را نمي پذيرد و نسل جديد هم نسل گذشته را نمي پذيرد بنابراين عملا نسل جديد در حال بي هويت شدن است. اگر در جامعه بين نسل هاي سني، فرهنگي و فکري تعامل برقرار باشد بايد بگوييم بيشتر شاهد تفاوت نسلي هستيم ولي اگر گسست تعاملي و گفت‌وگويي ميان نسل هاي سني، فکري و فرهنگي وجود داشته باشد، مي توان عنوان انقطاع و گسست را بر آن گذاشت. اگراين باشد قطعا اين جامعه، جامعه رشد يافته اي نخواهد بود و ما درگير بحران تفاوت نسلي هستيم نه درگير رشد و توسعه.

وي درباره تمايزهاي دهه شصتي ها و هشتادي ها مي‌گويد:«ما بايد ببينيم اين نسل ها، در چه زمانه اي زيسته اند، دهه شصتي ها معمولا عنوان مي کنند که ما فرزند سختي هاي دوره جنگ و انقلاب و کمبود بوده ايم و در هر مرحله رشدمان از تولد تا کودکي و نوجواني و جواني مدام با مشکل روبه رو بوده،از چالش کمبود مدرسه تا غول کنکور و بيکاري اما در دهه ۷۰ يا ۸۰ با اين مسائل روبه رو نبوديم، تعداد کمتر و جمعيت کنترل شده تر بود و فرصت ها براي زندگي بهتر فراهم بود بنابراين مي توانيم بگوييم دهه ۷۰ و ۸۰ کمتر درگير مشکل بودند و اين امر بر روحيات آنان تاثيرگذار بوده است. اين ها در کنار اينکه سطح انتظارشان از جامعه خيلي بالاست، با فناوري هاي جديدتري هم روبه رو شدند و نوع تربيت شان هم متفاوت بوده است. بالطبع فردگراترند و بيشتر به معيارهاي سطح بالاتر معطوف اند. در واقع دهه شصتي ها به ستون پايين تر نيازها معطوف اند يعني بخش هاي امنيتي-اقتصادي اما دهه هشتادي ها به سطوح بالاتر نيازها يعني از خودشکوفايي و زيباشناختي و مسائل اجتماعي معطوف هستند.»

وي با طرح اين پرسش که آيا جامعه توانسته خودش را با حرکت نسل جديد هماهنگ بکند؟ پاسخ مي دهد:«خانواده ها تحت تاثير اين تغييرات و دگرگوني ها هستند. روابط ما با دنيا و اقتصاد و جامعه، خانواده را در چنبره خودش گرفتار کرده و امروز اين نهاد، درگير دشواري ها و سختي هاي بسيار زيادي است بنابراين خانواده به تنهايي مسئوليت ندارد. باتوجه به اينکه در جامعه ما فرزندسالاري هم اهميت پيدا کرده و نسبت به نيازهاي فرزندان و ايده ها و ارزش هاي آنها به خصوص در کلانشهرها منعطف شده اند و اينکه آنها يک نوع گشودگي نسبت به تغييرات پيدا کردند، از اين نظر خوب است.

در کلانشهرهاي ما معمولا خانواده ها تا حدي اين زمينه تعاملي و گفت‌وگويي را دارند اگرچه به شدت تحت تاثير مشکلات هستند. اما متاسفانه در مقياس کلان تر و سطح کلي جامعه با دشواري هايي روبه رو هستيم که اين دشواري ها تا حدي دست خانواده ها را براي تغييرات بسته است. اين مشکلات و فشارهاي عظيم اقتصادي که در کشور بوجود آمده و اين منازعه بي پايان ميان نخبگان سياسي- اجتماعي ما و يا اين انقطاع گفت‌وگويي که در عرصه هاي فکري و فرهنگي ما وجود دارد، تنگناهايي هستند که شرايط خوبي را پيش روي جامعه قرار نمي دهد. در اين زمينه ممکن است که ما با مشکلات فرهنگي، تضادهاي نسلي و يا بحران هاي اجتماعي روبه رو باشيم.»رسالت

نویسنده : مرضيه صاحبي |
نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: