کد خبر: ۲۱۱۴۹۰
تاریخ انتشار: ۰۱:۵۹ - ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - 2018October 17
از آن جا که در رابطه با مسائل اجتماعی، تحقیق و پژوهش خاصی انجام نمی‌شود، یعنی بررسی‌های میدانی صورت نمی‌گیرد، معمولا بر اساس تجربیات فردی خودمان با مسائل مواجه می‌شویم

 به هم که می‌رسیم دانسته‌های خبری‌مان را رو می‌کنیم. «دیگه چه خبر؟» فصل مشترک تمام گفت‌وگو‌های تلفنی است. گوشی تلفن همراه را زیر و رو می‌کنیم و خبر‌ها را شخم می‌زنیم تا ردی از قتل، تجاوز، خودکشی، زلزله و ... پیدا کنیم. این گونه خبر‌ها بیشتر جذبمان می‌کند. برایمان جذاب‌تر هستند.

حتی به این اکتفا نمی‌کنیم و گاهی خبری تکان دهنده ولو تایید نشده را برای چند نفر فوروارد می‌کنیم. چرایی انگیزه پیگیری و پی‌جویی اخبار منفی در جامعه ایرانی پرسشی است که در این گفتگو در پی
دکتر هادی معتمدی، روانپزشک و مدرس دانشگاه، از اضطراب اجتماعی ایرانیان در شرایط فعلی می‌گوید:



از آن جا که در رابطه با مسائل اجتماعی، تحقیق و پژوهش خاصی انجام نمی‌شود، یعنی بررسی‌های میدانی صورت نمی‌گیرد، معمولا بر اساس تجربیات فردی خودمان با مسائل مواجه می‌شویم. در کشور ما، مثل سایر کشورها، درصدی افسردگی بین افراد جامعه دیده می‌شود که میزان آن بین خانم‌ها و آقایان در سنین مختلف متفاوت است و در مجموع رقمی بین ۱۵ تا ۲۰ درصد در نظر گرفته می‌شود.

جامعه ایرانی به دلیل شرایطی که دارد به منظورم تحریم‌ها و تهدید‌ها و شرایط پیرامونی منطقه و دیگر عوامل محیطی است - سطحی از اضطراب را تجربه می‌کند که عامل اصلی گرایش مردم به اخبار و اطلاعاتی با سویه منفی است. از طرفی قشر جوان ما در شبکه‌های اجتماعی حضور فعالی دارد محیطی پر از اخبار ناامید کننده، شایعه و اخبار کذب که تنش و اضطراب را در جامعه تشدید می‌کند.

نکته دیگری که به نظر می‌رسد در شرایط فعلی بسیار پریسامد شده و زمینه اضطراب اجتماعی در جامعه را فراهم می‌کند، رفتار غیرمسئولانه مسئولان است. مسئولان و دولتمردان کوچک‌ترین مسائلی را که درون سازمانی است و ربطی هم به مردم ندارد، از ماه‌ها پیش مطرح می‌کنند و مردم را در شرایط استرس قرار می‌دهند، مثلا اگر قرار است سال آینده جنس با کالایی گران شود، از امسال مردم را تحت فشار می‌گذارند و شرایط را به بحران می‌کشند.

این موضوع مردم را به پیگیری اخبار ترغیب می‌کند و جامعه را در حالت ملتهب نگه می‌دارد و طبیعی است که یک جامعه ملتهب پیگیر موضوعات منفی باشد. در نهایت باید بگویم به استناد شواهد تجربی و به دور از تحقیقات و مطالعات میدانی به نظر می‌رسد میزان گرایش ما به پیگیری اخبار منفی و بحران‌ها در قیاسی با سایر مردم دنیا بیشتر است.

با توجه به پاسخ شما میتوان این طور استنباط کرد که برجسته شدن اخبار منفی نزد مردم برگرفته از شرایط فعلی جامعه است و امری ذاتی یا خصلتی انسانی نیست.

جامعه ما به دو قسمت قبل از دسترسی به فضای مجازی و بعد از آن تقسیم می‌شود. قبل از این که اینترنت و شبکه‌های جهانی و فضای مجازی داشته باشیم، مردم اغلب اطلاعاتشان را از روزنامه‌ها دریافت می‌کردند؛ هرچند در هر دوره‌ای از تاریخ همواره رسانه و به ویژه روزنامه تحت کنترل بوده و از تیغ سانسور می‌گذشته و به همین دلیل اجازه داده نمی‌شد اخبار منفی به گوش مردم برسد.

در دوره‌هایی اگر می‌خواستند موجی علیه یک دولت ایجاد کنند - مثل دولت مصدق - اخبار منفی درباره دولت را زیاد می‌کردند. همچنین مجلات زردی بودند که به زندگی خواننده‌ها و مسائل این چنینی می‌پرداختند و محتوای خاصی از مسائل سیاسی در آن‌ها دیده نمی‌شد.

بعد از انقلاب هم چند سالی بحث جنگ و محدودیت‌هایی در مورد اخبار مطرح بود و بعد از آن، در زمان دولت اصلاحات، رفته رفته مسائل جدید مطرح شد، شبکه‌های مجازی روز به روز رونق گرفت تا به شبکه‌های اجتماعی امروزی رسید. مقصودم از مرور تاریخی رسانه این است که بگوم با توجه به سابقه شاهنشاهی طولانی کشور ما و مواجهه سانسورگونه با تکنولوژی و رسانه‌ها در آن و همچنین شرایط پیچیده‌ای که در هزاران سال گذشته داشته، مانند حمله مغول و جنگ‌های بعد از اسلام و اشغالگری‌هایی که بعد از جنگ‌های جهانی رخ داده فضای کنونی توجیه می‌یابد و اگر به ذهن خود مراجعه کنیم درمی یابیم که چرا شنیدن و پیگیری اخبار منفی در بین مردم رواج دارد.

جامعه ایرانی به افسردگی اجتماعی مبتلا شده است؟

از نظر بیولوژیک، افسردگی در تمام دنیا تا حدی وجود دارد و نمی‌توان گفت نرخ افسردگی کشور ما با کشور‌های مرفه متفاوت است. در بعضی کشورها، مانند کشور‌های اسکاندیناوی، میزان خودکشی بالاترین نرخ را دارد. از نظر سایکولوژی، متاسفانه در سال‌های اخیر ناهنجاری‌های اجتماعی برای خانواده‌ها بحران ایجاد کرده‌است.

چرا دنبال اخبار قتل، تجاوز، خودکشی و... می‌رویم؟

در بحث اجتماعی معضلاتی همچون بیکاری و فقر، مشکلات ازدواج جوان‌ها و پیش بینی زمان جنگ وجود دارد که در سال‌های اخیر به طور مکرر دیده شده است. چنین مسائلی در کشور‌های جهان سوم تا اندازه‌ای وجود دارد؛ بنابراین انتظار داریم وقتی بحث بیوسایکو سوشیال (روانشناختی اجتماعی) را مطرح می‌کنیم، مسائل اجتماعی و سایکولوژی در جامعه ما زیاد باشد، ما می‌توانیم کاری کنیم که این آسیب اجتماعی به بحران اجتماعی تبدیل نشود. با توجه به این وضعیت به همان آمار ۱۵ تا ۲۰ درصد میزان افسردگی در جامعه می‌رسیم؛ البته آمار بسیار بالایی است که برای کنترل و پایش و جلوگیری از رشد آن باید کار‌های لازم انجام شود.

تبعات هر یک از ابعاد فردی و اجتماعی افسردگی برای جامعه چیست و کدام یک از آن‌ها خطرناک‌تر است؟

از بعد بیولوژیک، افراد احساس خستگی می‌کنند و در زمینه خواب، اشتها، چاقی و لاغری و حاضر شدن در محل کار مشکلاتی دارند. کاهش انرژی و افت عملکرد و ایجاد افکار خودکشی از دیگر نشانه‌های خطرناک است. از بعد اجتماعی، افزایش خشم، زد و خورد بی اعتمادی، کاهش سلامت اجتماعی و پورش مردم به باجه‌های سکه و طلا و ارز، عدم اعتماد به آینده و کاهش امیدواری، می‌تواند تبعات زیادی داشته باشد؛ بنابراین نمی‌توان گفت که کدام یک از این‌ها مهم‌تر است. طلاق مهم‌تر است یا خودکشی یا جامعه در حال بحران به همه مسائل در ابعاد گوناگون اهمیت دارد و برای هر کدام باید راهکار جداگانه‌ای طراحی کنیم و در پی حل آن‌ها باشیم.

حالا که به راهکار‌ها اشاره کردید، به این موضوع بپردازیم که از منظر مسئولیت شهروندی، حاکمان و مسئولان اصلا می‌توانند جامعه را از هجوم افکار و اخبار منفی نجات دهند؟ آیا این گره‌ای است که لزوما باید به دست حاکمیت باز شود؟

درمان و پایش‌های مناسب، شناسایی بیماران اعصاب و روان و درمان دارویی و غیر دارویی و ... بر عهده روانپزشکان و پزشکان است. قطعا دولت هم می‌تواند کار‌هایی در زمینه تهیه دارو، رفع مشکلات داروخانه‌ها و اختصاص بیمه به بیماران اعصاب و روان که جمعیت زیادی را شامل می‌شود، انجام دهد.

از منظر سایکولوژی و خانوادگی، تسهیل ازدواج برای جوانان، اشتغال آنها، رفع مشکلات خانواده ها، بحث مهریه، جلوگیری از طلاق و کنترل آن نیازمند برنامه ریزی دولتمردان است. در بعد کلان و اجتماعی همیشه برای دولت بحث اشتغال‌زایی، مشارکت جوانان و کنترل اعتیاد مطرح است که همه این‌ها می‌تواند خشم و بحران و ناکامی را در جامعه کاهش دهد، چراکه خشم ناشی از ناکامی است.

برای هر آسیب اجتماعی، بیماری یا اختلالی مثل افسردگی در وهله نخست آموزش مهم است. کلید طلایی این کار آموزش و سپس مشارکت مردم است و دولت هر اندازه هم در این زمینه هزینه کرده و کمک کننده باشد، باز این مردم هستند که باید از طبیعت و جنگل محافظت کنند، خشم خود را کنترل کرده و با افراد جامعه درست رفتار کنند، حقوق زنان را رعایت کنند، قوانین رانندگی را زیر پا نگذارند و ترافیک ایجاد نکنند، این موارد چیزی نیست که دولت در آن نقش خیلی مهمی داشته باشد. امیدوارم با مدیریت صحیح، آموزش، مشارکت مردم، جلوگیری از موازی کاری در سال‌های آینده شاهد کاهش قابل ملاحظه آمار افسردگی و تبعات آن مثل خودکشی و طلاق باشیم.

این روز‌ها با ورود شبکه‌های اجتماعی در زندگی مان و نقش پررنگ آن‌ها در زمینه‌های مختلف، شاهدیم که هر فردی عضو چند کانال و گروه است تا از قافله خبررسانی جا نماند. آیا ضرورت دارد که همه افراد درباره همه رویداد‌های جهانی آگاهی داشته باشند؟ اصلا آگاهی از این حجم از اطلاعات چه سودی می‌تواند برای ما داشته باشد؟

پاسخ سوال در خود سوال مستتر است؛ برای مثال لازم نیست یک خیاط همه مشکلات پزشکان را بداند با یک پزشک از همه مشکلات نانوا‌ها باخبر باشد یا یک نانوا همه مشکلات مهندسان را بداند و همه از مشکلات یکدیگر مطلع باشند. کمتر است در زمینه‌های تخصصی خودمان اطلاعات داشته باشیم. این که ما در شبکه‌های مجازی پیگیر هر چیزی باشیم، نه تنها ضرورت ندارد بلکه اجتناب از آن ضرورت دارد. موضوعات مطرح شده به صورت اطلاعات است و به سطح تحلیل نمی‌رسد، شما حجم زیادی از اطلاعات را دارید، بدون این که آن‌ها را تحلیل کنید.

به فرض قیمت دلار، سکه و گوشت و نخود و لوبیا بالا رفته یا این که ترامپ تهدید کرده است، خب این اطلاعات به من داده شد، حالا چه تحلیلی ارائه می‌شود؟ این اخبار تحلیل نیست، تهدید است، ما را ناامید و زندگی را تلخ‌تر می‌کند. آگاهی از مسائل خوب است، به شرط این که تحلیل درستی پشت آن باشد. وقتی نمی‌توانیم مسئله‌ای را تحلیل کنیم، از آن آگاه نباشیم بهتر است.

پس این جا نقش رسانه‌ها مطرح می‌شود که باید غربالگری داشته باشند؟

رسانه‌ها هر خبری که می‌دهند باید تحلیل مناسبی نیز ارائه دهند؛ نه از زبان یک نفر، بلکه از زبان گروه‌های مختلف. موافقان و مخالفان باید نظرشان را مطرح کنند. ما اگر تریبون‌های آزاد تحلیل کننده و نه تشدید کننده داشته باشیم، شک نکنید اتهام زنی در جامعه کاهش پیدا می‌کند. مردم به جای رسانه معتبر، به اخبار کذب و سطحی شبکه‌های اجتماعی رو می‌آوردند و بی اعتمادی تشدید می‌شود.


اصولا یکسری کلیدواژه در اخبار شنیداری و دیداری بیشتر توجه ما را جلب می‌کند، مثل سرطان، خودکشی، مرگ. این موضوع از منظر روانشناختی چگونه تبیین می‌شود؟

هر نوع خبر، فعل، تفکر یا اندیشه‌ای که ارائه می‌شود اگر حاوی آموزش، مشارکت، وحدت و همگرایی مردم نباشد، باید آن را دور انداخت. صرفا اعلام خبر تعداد افراد مبتلا به سرطان یا نوع خودکشی مردم کمکی به ما می‌کند. این جاست که دوباره به نقش غربالگری و قوه تحلیلی رسانه‌ها باید تاکید کرد.

شما در مطبتان با تغییر تعداد مراجعان در سال‌های اخیر مواجه شده اید؟

متاسفانه شرایط موجود مراجعه به مطب‌های روانپزشکی را افزایش داده است. از مسئولان و افرادی که ذینفع هستند، می‌خواهم مردم را نترسانند و برایشان هیجان‌های کاذب ایجاد نکنند که این امر فقط و فقط مطب‌های روانپزشکی را پر می‌کند.

بیکاری، اعتیاد، نداشتن خانه، بحث ارز و گرانی و ... همه این موارد منجر به اضطراب و افسردگی در افراد می‌شود که برای درمان به ما مراجعه می‌کنند. امیدوارم کشور بحران را پشت سر بگذارد. مردم نیز با آگاهی در فضای رسانه‌ای حضور داشته باشند و از هر آنچه زمینه تشویش و اضطراب را در آن‌ها ایجاد می‌کند، دوری کنند.هفته نامه کرگدن


- سپیده پیری:

نظرشما
نام:
ایمیل:
* نظر: